سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فیلمی که باز هم خواهم دید

ارسال‌کننده : در : 87/2/28 12:29 صبح

     چند تایی قصه برای محمدجواد گفتم :  شنگول و منگول ، کدو قلقله زن، حسنی نگو یه دسته گل و... تا بالاخره خوابش برد. دیشب انقدر خسته بودم که چند بار حین قصه گفتن متوجه شدم از جریان قصه پرت شدم، با چشم باز خوابم برده و دارم خوابم رو براش تعریف میکنم! تکونی به خودم میدادم و ادامه قصه رو میگفتم. خلاصه از 12 گذشته بود که خوابش برد. آروم در اتاق خواب رو بستم و تا اومدم به همسرم خبرخوشحال کننده به خواب رفتن محمدجواد رو بدم که فهمیدم مثل اینکه باباش زودتر جلو تلویزیون خوابش برده. آخه این روزا امتحانا از یه طرف و بنایی از طرف دیگه حسابی خسته ش کرده. کنترل رو خیلی آروم از لای انگشتاش بیرون آوردم. میخواستم تلویزیون رو خاموش کنم که فیلم بازمانده شروع شد. دلم میخواست بخوابم، چشمام از خستگی می سوخت ولی خودم رو مجبور کردم تاجای ممکن بیدار بمونم و فیلم رو نگاه کنم. اولین باری نبود که پخش می شد. منم بار اولم نبود که می دیدمش. شاید بیشتر از ده بار دیدم ولی هربار که میبینم چیز تازه ای ازش میفهمم. امکانش برام نیست که برم مظلومیت فلسطینی ها و ظلم صهیونیستها رو از نزدیک ببینم برا همینم هر وقت بازمانده پخش میشه خودم رو موظف میکنم ببینمش تا کمی تو اون حال و هوا قرار بگیرم.
     مردم داشتن زندگی عادی شون رو میکردن که سربازهای زن و مرد اسرائیلی مثل مور و ملخ رو سرشون خراب شدن و وحشیانه همشون رو به رگبار بستن بعدشم انگار نه انگار که اونا آدم بودن جنازشون رو ریختن تو  کامیون و خانواده های یهودی صهیونیست رو صاحب خونه و زندگی مسلمونا کردن.«خدایا مگه اینا ادم نیستن مگه دل ندارن؟!».
     یاد مطالبی افتادم که تاحالا در مورد ارتش اسرائیل خوندم. سربازای اسرائیلی از بین بی پدرمادرترین صهیونیستا انتخاب میشن، دوره اموزشی خیلی سختی دارن مثلا روزانه کلی فحش و بدوبیراه از بالا دستی شون باید بشنون و کلی کتک بخورن، روز به روزبازی های کامپیوتری جدید براشون ساخته میشه تا ساعتها این سربازها باهاش بازی کنن، تو این بازی ها دشمن مسلمونها هستن و هرچه سریعتر و بی رحمانه تر اونها رو بکشن امتیاز بیشتری میگیرن، گوش دادن به موسیقی های تند با شعرهای نژادپرستی و...خیلی چیزا که هنوز بیخبریم همه و همه باعث شده اونها قساوت قلب پیدا کنن و به مسلمونها بخصوص از جنس عربشون به دید حشرات موذی نگاه کنن که اگه نکشی شون میکشنت.
     تو این فکرا بودم که صدایی از اتاق خواب اومد، یه سر زدم دیدم زیر سر پسرم ناصافه و باعث شده به خرخر بیفته. همونطور که بالشش رو درست میکردم چهره معصومش منو یاد بچه های فلسطینی انداخت و البته فرحان. همون بچه ای که پدرمادرش تو این فیلم قتل عام میشن. آخی نگاه مادرش حتی موقع مرگ به سمت اتاق بچه ش بود. میخواست با همسرش جگرگوشه ش رو نجات بده که کشته شد. آه! هربار که بازمانده رو میبینم کلی گریه میکنم.
     همیشه دنبال مقصر میگردم و هربار به نتایج دقیقتری میرسم. اول فیلم نشون میده که اعراب جلوی اینگیلیسی ها کوتاه اومدن و حضورشون رو تحمل میکنن. این به خاطر چیه؟ مقصر سرانشون هستن؛ مسئولای مملکتشون که زیر بار حرف زور رفتن. یاد چند وقت پیش افتادم که همسرم تو چت ام اس ان داشت با مردی از آمریکای جنوبی حرف میزد. اون مرد جوونیه که جزو ادد لیست همسرمه و گاهی هم براش ایمیل میفرسته. حتی تازگی که بچه دارشده عکس بچه ش رو هم فرستاده بود. اون روز مثل خیلی روزا کنار همسرم نشسته بودم. اون مرد برا همسرم نوشت که مردم کشورش ایران رو خیلی دوست دارن. مخصوصا از وقتی که رئیس جمهور مچ هلو کاست رو گرفته.
     دوباره برگشتم جلو تلویزیون. ژنرال اسرائیلی داشت به زن و مردی که خونه فرحان رو غصب کرده بودن به دروغ میگفت: «پدر مادر این بچه از ترس جونشون فرار کردن و این کودک معصوم رو تو خونه جا گذاشتن.» آره. آدمای دروغگو گاهی انقدر دروغشون رو تکرار میکنن و روش پافشاری میکنن که باورشون میشه و به دیگران هم می قبولونن. جریان همین هولوکاسته. همین دروغ بزرگ تاریخی که هیچ مورخ و استاد دانشگاهی حق تحقیق در موردش رو نداره. سانسور یه چیزه دروغ گفتن یه چیز دیگه. (اوخ ببخشید یادم نبود فقط تو ایرانه که حقوق بشر نقض میشه و خبراش سانسور!)
     حالا اون زن و مردی که خونه فرحان رو غصب کردن کین؟ یکی شون بازیگره اون یکی فیلمساز. واقعا که درسته باید کسی باشه که دروغشون رو فیلم کنه. یاد هالیوود و والت دیزنی افتادم و فیلمها و کارتونهای کاملا معنا داری که ساختن و موزیانه به خورد دنیا میدن.
خدایا اونا چه طوافی میدن دور دروغشون و ما حقیقتمون رو فراموش کردیم. خدایا خیلی شرمندم. هیچکاری نکردم تا حالا. خدایا یه موقعیتی فراهم کن که بتونم کاری بکنم. خدایا حاضرم جونم رو هم تو این راه فدا کنم. خدایا کمکم کن بچه م رو تو مکتب حق تربیت کنم تا سرباز آقا بشه. آقا بمیرم برا دل جریحه دارت. تو که همیشه آگاهی و میدونی چه خبره. قربونت برم چی میکشی... بیشتر از 60 ساله...و انقدر گریه کردم تا خوابم برد.
لینک: 1-
لینک: 2-




کلمات کلیدی :

الکسا