سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عروسکِ بازی آدم بزرگ ها

ارسال‌کننده : گل دختر در : 87/10/17 3:19 عصر

هنوز هم وقتی به آن سفر فکر می‌کنم نمی‌فهمم که چه شد پدر و مادرم فقط من را همراه خودشان بردند. اوایل سفر فقط نگاه می‌کردم. وقتی در فرودگاه دمشق برای اولین بار یک خانوم بی‌حجاب دیدم چادر مادرم را کشیدم و گفتم:« مامان! ببین اون خانومه بی‌حجابه‌ها! » و این جمله خیلی معنی‌ها برای خودم داشت. یعنی خجالت نمی‌کشد با این سنش حجاب سرش نیست و دارد راست راست برای خودش می‌گردد! در حرم و بازار هرکس من را می‌دید که چادر سرم هست- و خب آن وقت‌ها فکر کنم معصوم‌تر هم بودم!- نگاه‌های قشنگی بهم می‌کردند، لبخند تحویلم می‌دادند و به پدر و مادرم چیزهایی می‌گفتند که نمی‌دانم!
یک روز  در حرم حضرت رقیه (س) حدود ده متری ضریح ایستاده بودیم. مادرم مشغول خواندن دعا بود. من همینطور آدم‌ها را نگاه می‌کردم. خوشم می‌آمد که هر کدام یک رنگند و یک جور لباس پوشیدند. از آنجا می‌توانستم ضریح را تمام قد ببینم. تصویری که الان در ذهنم مانده مثل فیلبرداری هست که یک دفعه روی یک چیزی زوم کند و یک آهنگ هیجانی بزند. داشتم  نگاه می‌کردم که چشمم زوم شد روی عروسک‌هایی که بالای ضریح حضرت رقیه (س) انداخته بودند. همینطور که نگاهم به عروسک بود چادر مادرم را کشیدم و پرسیدم:«مامان! چرا اون عروسکا رو انداختن اون بالا؟ » مادرم کتاب دعاشان را بستند، نگاهی به من کردند و گفتند: «چون حضرت رقیه(س) سنشون کم بود این عروسکا رو می‌ندازن که مثلا برای حضرت رقیه (س) باشه.» اون گفتگو خیلی معنی‌ها برای من داشت. برای من که یک دختر بچه‌ی ده ساله بودم، هنوز عروسک‌بازی را دوست داشتم، خبر ساخت عروسک دارا و سارا را در مجله‌ای خوانده بودم و منتظر به بازار آمدنشان بودم... برای من عروسک خیلی معنی داشت. پیش خودم فکر می‌کردم که حضرت رقیه هم حتما مثل من عروسک‌بازی را دوست داشت. حتما مادری داشت که چادرش را بکشد و سوالات کودکانه‌اش را بپرسد. حتما رویاهای کودکانه‌ای هم داشته؛ ولی چه مظلومانه عروسک ِ بازی آدم‌بزرگ‌ها شد.
من حضرت رقیه (س) را با عروسک روی ضریحش شناختم. خیلی دوست داشتم روزی عکس واقعی این تصویر ذهنی‌ام را داشته‌باشم. برای همین از مسافرهای وبلاگی سوریه و لبنان خواستم این سوغاتی را برایم بیاورند.

سوغاتی ِ من

حتما برای شما هم پیش آمده که شخصیت یا واقعه‌ای در زندگی‌تان شبیه‌سازی شود و بهتر بتوانید درکش کنید. یادم هست پارسال در وبلاگ لب‌گزه مطلبی خواندم که فکر می‌کنم هم برای خود نویسنده خیلی اثر گذار بود هم برای خواننده‌هایش. اینکه چطور به واسطه‌ی بیماری فرزندش انگار عطش کودکان کربلا را دیده‌باشد( لینک مستقیم مطلب را نتوانستم پیدا کنم). یا مثلا مادر‌هایی که فرزند شش ماهه – مخصوصا پسر- دارند و با بستن سربند و چفیه شمایل حضرت علی اصغر را شبیه‌سازی می‌کنند و های های اشک می‌ریزند.
این روزها که غزه دارد زیر بمباران اسرائیل لِه می‌شود، لیونی خانوم یادش نبوده که محاصره‌ی غزه، کمبود آب و غذا و دارو، جنگ نابرابر و رقیه‌ها و علی‌اصغر‌های بی‌گناه همه‌شان دارند واقعه‌ی عاشورا را برای شیعیان زنده می‌کنند و آنها را بیشتر عزادار و خشمگین می‌کنند.

+ گزارش تصویری مراسم شمعی برای کودکان غزه
+ گزارش تصویری همایش شیرخوارگان حسینی




کلمات کلیدی : حضرت رقیه، علی اصغر، عروسک

الکسا