سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جومونگ

ارسال‌کننده : در : 88/1/20 4:0 عصر

نویسنده مطلب: گل بانو

«دستا بالا والا میکشمت!» محمد جواد در حالیکه سطل ماست رو گذاشته بود رو سرش، شمشیر پلاستیکیش رو به طرفم گرفته بود. راضیه خنده کنان با روروئکش به جمعمون اضافه شد. «شمشیرت رو بکش کنار! تو کی هستی؟» پسرم درحالیکه سعی میکرد شنلش (چادر نمازم) رو از زیر چرخهای روروئک خواهرش بیرون بیاره با ژست خاصی گفت: « من جومونگ هستم» حرفش رو قطع کرد دوید تو آشپزخونه؛ یه سبد آورد، رو سر دخترم گذاشت و ادامه داد:« اینم سوسانو ست». چند دقیقه ای با هم شمشیر بازی کردیم ...والبته این من بودم که دائما دستگیر و مجازات می شدم! از اونجایی که همیشه خدا یاور ستمدیدگانه صدای زنگ بلند شد. محمدجواد رفت که در رو باز کنه. صندلی رو زیر پاش گذاشت، آیفون رو برداشت و«کیه؟ ...سلام» پرسیدم: «کی بود؟» با خوشحالی گفت:« امپراطور» منظورش آقامون بود.
دیروز سالروز وفات حضرت معصومه بود و فردا روزی سالگرد بانوی دیگه ای خواهد اومد. نمیدونم چقدر باید صبر کنیم تا بالاخره چشممون به جمال یه فیلم یا سریال درست حسابی در مورد بزرگانمون روشن بشه. متاسفانه حتی تو ولادت حضرت رسول هم هرسال فیلم یه غیر مسلمون رو که پخش می کنن(محمد رسول الله).
«جومونگ» یه افسانه ست ولی این چشم بادومی ها ببین با یه افسانه چه جوری هنرشون رو به رخ دنیا میکشن و همه رو سرکار گذاشتن. ما تو تاریخمون قهرمانهایی داریم صدهزار بار از اون و «سوسانو» بهتر که میتونیم با اونها همه دنیا رو متحیر کنیم ولی پرونده سینمای ما پر شده از فیلمهای دم دستی خواستگاری و ازدواج و حرف های صدتا یه غاز!
اگه اینایی که اسمشون رو هنرمند گذاشتن واقعا خلق کننده اثری بودن امروز پسرم به جای اینکه اسمش رو بذاره جومونگ میذاشت: ابالفضل!




کلمات کلیدی : جومونگ، فیلم

الکسا