سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار وصل

ارسال‌کننده : در : 88/8/25 5:45 عصر

شاید یکی از مهمترین دلایل مشکلات روحی و جسمی دوره ما، شهر نشینیه. تو زندگی ماشینی آدما صبح تا شب و شب تا صبح با اجسام بی روح در ارتباطه. چیزهایی که به دست انسان و بیشتر از آهن و پلاستیک و الیاف مصنوعی تشکیل شده. وسایل پر زرق و برقی که نهایتش یه زیبایی مصنوعی دارند ولی از سرشت آدم دور هستند. آرایش های غلیظ با رنگ های تیره و سیاه، موسیقی های خشن با شعرهای زننده، رفتارهای پر برخورد و چهره های خسته و بی روح و ... همه و همه آیا به خاطر دور شدن آدم ها از طبیعت نیست؟
     تا آدم از تهران خارج نشه قدر خاک و آبش رو نمیفهمه. خدائیش هرچی میکاری جواب میده ولی کیه که قدر بدونه؟! خونه های حیاط دار کوبیده میشن و به جاشون آپارتمان های بد قواره میره بالا در حالی که سیمان و گچ بنایی چیزی از باغچه ی قشنگش باقی نگذاشته. گلدون های شمعدونی با بی توجهی خشک میشن و گل و درختچه های مصنوعی جاشون رو تو خونه ها میگیرن. اشیاء گل شکلی که صبح و شب، تو بهار و پاییز یک شکل هستند و هیچ تغییری نمی کنن؛ معطر نیستند و لطافت ندارن.

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش ... بازجوید روزگار وصل خویش
تا پارسال که مستاجر بودیم و از داشتن باغچه محروم، همیشه تو ذهنم خونه ی آرزوهام رو یه خونه به سبک سنتی تصور می کردم؛ جوری که حیاط وسط باشه و دوطرف اتاق. وسط حیاط هم یه درخت میوه ی بزرگ که بشه زیر سایه ش بشینیم و از خوردن میوه ش لذت ببریم. خونه ای که حیاطش از جایی دید نداشته باشه تا بتونم به راحتی ازش استفاده کنم؛ با بچه ها م بازی کنم، تو باغچه ش گلکاری و باغبونی کنم و...
     مادرم میگه همیشه تو دلش دعا میکرده خدا خونه ی حیاط داری بهمون بده که وسطش درخت انجیر داشته باشه. آخه مادرم انجیر خیلی دوست داره...همینم شد. خونه ای که یک ساله ساکنش شدیم سنتی و قدیمیه؛ حیاطش وسطه و دوطرفش اتاق داره. وسطش درخت انجیر بزرگی د اره که سایه ش تابستونا از طلا برامون با ارزشتره. حیاطی که دید نداره و من باخیال راحت ازش استفاده میکنم.
     حیاط وسط خونه مثل یه جرعه آسمونه. یه چهار ضلعی که میتونی توش بازی کنی، باغبون بشی و گلکاری کنی، عصر ها آب و جارو کنی و همسر خسته از سرکار اومده ت رو یه فنجون چای گرم مهمون کنی و...

من عاشق طبیعتم؛ از حیوون بگیر تا گل و درخت. از وقتی خونه دار و بهتره بگم باغچه دار شدیم سعی کردم لذت پرورش گل و گیاه رو از دست ندم البته آب و خاک قم با تهران خیلی فرق میکنه. خیلی ولی من انقدر امتحان میکنم تا بالاخره سانت به سانت باغچه م رو سبز کنم. گل های زینتی که تا حالا کاشتیم جواب نداده و فقط مهمون چند هفته مون بوده. بنده ی خدا پدرشوهرم با چه زحمتی چندین مدل رو از باغ گل خرید و تو باغچه مون کاشت(رز،داوودی،محبوب شب و...) حیف!
     گاهی که به آفرینش فکر میکنم و تو دم از خودم میپرسم که :«خدا چرا منو آفریده؟» یکی از جواب هایی که بهش میرسم اینه که:«خدا منو رو آفریده که کشف کنم، ببینم و به حقیقت هستی برسم.» اگه به موجود دیگه ای امکان رشد بدم و شاهد رشدش باشم میتونه منو به جواب برسونه.
     نمیدونم تا حالا تجربه ش رو داشتید یا نه. اینکه دونه یا تخم گیاهی رو تهیه کنید. اون رو تو باغچه یا گدونی بکارید. بهش آب بدین و شرایط خوبی براش فراهم کنید. بعد هم هر روز رشدش رو که آروم آروم اتفاق می افته با دقت نگاه کنید؟
     گل و گیاه از همه دل و همه رقمش رو دوست دارم ولی بیشتر از همه دوست دارم دونه یا تخم گیاه رو با دست خودم بکارم و آبش بدم و با چشم خودم از تخم در اومدن و بزرگ شدنش رو ببینم. خدایا قربون قدرتت برم. تو یه دونه ی کوچیک و حتی بدقواره چه گلهای قشنگی گذاشتی!
     تخم گلهای آفتاب گردون، لاله عباسی، نیلوفر رو کاشتم وجالبه بدونین برخلاف گلهای زینتی که پدرشوهرم زحمتش رو کشیده بود و متاسفانه خشک شده بودند، اینها همه جواب دادن و حیاطمون رو پر از گل کردن. آفتاب گردون های بلند، لاله عباسی های بوته ای و کوتاه و نیلوفرهایی که دور درخت انجیر پیچیدن و بالا رفتن. چیزهای دیگه ای هم کاشتم مثل: خیار، گوجه فرنگی، گندم، هندونه، ذرت و ...
     وقتی کنار باغچه مییشینی و از تخمه آفتاب گردونی که خودت کاشتی و شاهد بزرگ شدنش بودی تازه تازه میخوری، حس میکنی داری کیلو کیلو اومگا وارد بدنت میکنی!
     یه وقت نگی حیاط نداریما که من خیلی از این گیاه ها رو مثل ذرت، آفتاب گردون رو تو گلدون هم کاشتم و ثمرش رو هم دیدم. همه یه طرف من فکر میکنم وبلاگ نویس ها هم باید با طبیعت انس بگیرن تا یه وقت دچار افسردگی نشن نه مثل بعضی ها که گل رو هم فقط از مانیتورشون میبینن و بس! همه چیزشون شده رایانه و اینترنت!




کلمات کلیدی : گل

الکسا