سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیریت به سمت فقر

ارسال‌کننده : در : 90/1/20 9:57 عصر

همسایه ای داریم بس نق نقو! یک بار نشده موقع سلام کردن گله از نداری نکند! اینکه شوهرش مجبور به اضافه کاری ست، وسع شان نمی رسد، نمی توانند پس انداز کنند و...

دیروز برای کاری آمده بود منزل مان! و باز هم حرف های همیشگی!
این دفعه کم رویی را کنار گذاشتم، از درآمد شوهرش پرسیدم، و مگر چطور خرج می کند هر روز کف گیرشان به ته دیگ می خورد... و نمی تواند پس انداز کند؟!

همسرش مهندس برق کارخانه بود با اضافه کاری و بیمه و ... حدود یک و نیم درآمد ماهیانه شان بود، یک دختر هم بیشتر نداشت!
به او گفتم مگر با پول غذا میخوری که همیشه دم از نداری می زنی؟!
والا خانواده هایی هستند جمعیت شان دو برابر شما، در آمدشان یک سوم شما هم نمی شود با این وجود هم پس انداز می کنند، هم خوب می خورند و هم خوب می پوشند... شکر خدا باز شما اجاره نشین هم نیستید!

15 دقیقه ای با او صحبت کردم تازه متوجه شدم قضیه چیست! به قول معروف هم خدا را میخواست و هم خرما را...
مشکل این خانم در مدیریت بود که اصلا از آن بویی نبرده بود! شوهرش هر چه می خرید همان روز اول هپلی می شد، اسراف هم که شکر خدا کم نمی کرد... همان تک دختر را هم اینقدر لوس بار آورده بود که دهن باز نکرده هر چه می خواست برایش مهیا بود، خلاصه در جاییکه نباید خرج می کرد و یا می شد کمتر خرج کند پول هدر می داد...
به او گفتم اگر من جای تو بودم الان هم بهترین جای شهر خانه داشتم و هم بهترین ماشین را.
پرسید چطور؟
با اینکه چشمم آب نمی خورد ولی رفتم کاغذ و قلم آوردم و شروع کردم به سهمیه بندی و برنامه ریزی، آخرش به او گفتم من خیلی برایت دست بالا نوشتم ولی اگر با همین روند پیش روی تا ماهی 500 هزار تومان هم می توانی پس انداز داشته باشی...

حالا قرار است آخر ماه گزارش کار دهد :دی




کلمات کلیدی : مدیریت، برنامه ریزی، اسراف، درآمد کافی، پس انداز، خرج اضافی

کاسه چه کنم

ارسال‌کننده : در : 88/9/12 9:49 عصر

اولی – هیچکس به ولخرجی زن من نیست … همیشه از من پول می‌خواد!
دومی – با اینهمه پول چه کار می‌کنه؟
اولی – نمی‌دونم، … چون هیچوقت بهش نمی‌دم!

زن گریه کنان رو به شوهرش می گوید: چرا حاضر نیستی یک پالتو پوست برایم بخری !؟ من اگر سرما بخورم و بمیرم که مخارج به خاک سپردنم برایت گرانتر تمام می شود. مرد با حسرت سری تکان داد و گفت : می دانم ، می دانم ، اما آخر آن فقط یک مرتبه است !
و
...
معمولا وقتی یک چیزی بین مردم باب شود برای آن لطیفه می سازند و وسیله ای برای خنده!

خوب این هم یکی از این موارد. ولی اینطور لطائف، بیشتر من را به فکر فرو می برد تا خنده! به این فکر که اینها ممکن است از کجا نشأت بگیرد، اصلا مگر هر خرج کردنی را ولخرجی میگویند!
در جایی خواندم که یکی از دلایل زیاد خرید کردن برخی خانم ها را پوشاندن نقاط ضعف درونی انها می دانست! البته این حرف شاید در ظاهر کمی قابل قبول باشد، ولی دلیل تام و کامل و معقولانه ای نیست.

بیشتر آن می تواند بی برنامگی و نداشتن نظم در زندگی باشد. ما همیشه پیش خودمان فکر میکنیم که اگر ما درآمد بیشترى داشته باشیم، تمام مشکلات و غصه‏هاى مالى ما حل مى‏شود، در حالی که این فکر غیر عاقلانه ست. درآمد زیادتر، درد را دوا نمى‏کند. اگر هزاری هم پولدار باشیم ولی برنامه اقتصادی درستی در زندگی نداشته باشیم باز هم به پولی و کمبود میخوریم.

یکی از مشکلاتی هم که اکثر خانم با همسرهایشان دارند سر این موضوع ست که چرا در خرید خانه خساست بخرج می دهند، و مرد هم در مقابل به او می گوید من خسیس نیستم تو ولخرج هستی! ولی از این غفلت دارند که اگر خرج شان را با دخلشان یکی شود دیگر نه مرد به زن می گوید تو ولخرج هستی و نه زن به مرد میگوید تو خسیس هستی!

اگر همان روز اول که حقوق را میگیرند، زن و مرد با هم برنامه ریزی کنند و حد خرج را برای هر کدام تعیین و خرج های اضافی را کم کنند دیگر آخر سر کاسه چه کنم چه کنم دست نمیگیرند! و این تکه ها را بهم نمی چسبانند!

+ توصیه‏هایى به خانم‏هاى خانه‏دار براى تنظیم اقتصاد خانواده‏




کلمات کلیدی : خانواده، اقتصاد، خساست، در آمد، برنامه ریزی، محبت، خرج اضافه

الکسا