سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به عمل کار برآید

ارسال‌کننده : در : 88/10/19 6:36 عصر

به نام خدا
پدرم از بچگی کار کرده، از بنایی بگیر تا فروشندگی و بافندگی. اوائل که وارد بافندگی شده بود یه کارگر ساده بیشتر نبود ولی از اونجا که فوق العاده کاری و همین طور اهل پس انداز بود، بعد از چند سال تونست کارگاه کوچیکی راه بندازه و مستقل کارکنه. با گذشت زمان کارش رونق گرفت تا جایی که چندین کارگر زیر دست بابام کار میکردند. یادمه کوچیک که بودم گاهی به اصرار ما، من و برادرم  رو به تولیدیش می برد. کارگاه بابام تو یکی از واحد های یه پاساژ بزرگ توی خیابون جمهوری بود. اونجا کارگاه های دیگه ای هم بودند که پوشاک می بافتند؛ از بلوز وژاکت گرفته تا جوراب و چیزهای دیگه. پدرم «پوشاک طبی» می بافت مثل «کلیه بند، مچ بند، زانو بند»؛ پوشیدنی های کش بافی که برای «گرم کردن و برطرف کردن درد» بعضی اندام تولید می شد. پدرم تو دادن حق کارگراش و همین طور فروش اجناسش فوق العاده انصاف و حق الناس رو رعایت می کرد و از اونجایی که از کوچیکیش به پدر و مادرش احترام گذاشته بود و بی نهایت رسیدگی می کرد، مالش برکت فوق العاده ای پیدا کرد و به قول معروف «دست به خاکستر که میزد طلا می شد.»
بیست ساله بودم که ازدواج کردم. اون موقع به لطف خدا وضع مالی پدرم خیلی خوب بود وبه قولی:«میلیونر» بود. تا اون موقع برخلاف خیلی از مادرای ایرانی مادرم هیچ وسیله ای برای جهیزیه ام کنار نگذاشته بود. چون پدرم همیشه میگفت:« هر وقت دخترم خواست ازدواج کنه هرچی بخواد براش میخرم و نیازی به این کارا نیست.» یادمه خریدن تمام جهیزیه ام یک هفته طول کشید. دو روز رفتیم بازار، دو روز مولوی، یک روز حسن آباد و... میتونستم به قول معروف «چشم مردم رو پرکنم» اما با توجه به قول وقرارهایی که با همسرم گذاشته بودیم چند نکته رو تو خرید ملاحظه کردم: 1- با توجه به اینکه قرار بود با این وسایل یک زندگی طلبگی رو شروع کنیم از خریدن لوازم لوکس و پر زرق و برقی که صرفا جنبه ی تجملاتی داشت خودداری کردم. چیزهایی مثل: سرویس کریستال، مبل و میز و صندلی غذاخوری و... 2- بعد از گذشتن از فیلتر اول، وسیله ای وارد دایره ی انتخابم میشد که حتما تولید داخل بود. بنابراین به شدت از خریدن لوازم خارجی پرهیز کردم. از یخچال و جاروبرقی گرفته تا چینی و فرش و چیزهای دیگه. «ایرانی» بودن لوازم منزلمون برای من و همسرم خیلی خیلی مهم بود چون طبق تحقیقی که کرده بودیم "با خرید هر وسیله ی خارجی حداقل 7 کارگر ایرانی بی کار می شد و تورم هم بالا میرفت." یادمه همون سال آقا هم تو یکی از سخنرانی هاشون به این نکته تاکید کردند.
خیلی ها به این مسئله توجه ندارند میگن:«می خوایم راحت زندگی کینم و حوصله ی خراب شدن وسیله ی ایرانی رو نداریم.» البته تا حدی راست هم میگن. یادمه اولین باری که از ماشین لباسشوییم استفاده کردم انقدر سروصدا کرد انگار میخواست پرواز کنه! وقتی به شرکت زنگ زدیم و برای تعمیرش اومدند فهمیدیم که ایراد فقط شل بودن یک پیچ  بود. همین! متاسفانه ایرانی ها گاهی مسائل رو حتی تو خط تولید هم سرسری می گیرند و همین باعث میشه نتونن با کالاهای خارجی رقابت کنند. و شما بیشتر اوقات با خرید جنس داخلی باید صابون تعمیرش رو هم به تنت بمالی ولی با وجود این نقطه ضعف اگه ما ایرانی ها خودمون از جنسی که توسط هم وطن هامون طراحی و تولید شده حمایت نکنیم و نخریم، چطور میتونیم توقع پیشرفت صنعتمون رو داشته باشیم؟! یه جا خوندم: «کاخ ریاست جمهوری ژاپن تو جنگ جهانی دوم آسیب دیده بود و تمام شیشه هاش شکسته بود. اون موقع ژاپنی ها هنوز صنعت تولید شیشه نداشتند. انقدر شیشه ی خارجی نخریدند و به جاش پلاستیک زدند تا خودشون تولید کردند و از شیشه ی داخلی برای کاخ ریاست جمهوری استفاده کردند.» یا جای دیگه خوندم:«برنج ژاپنی یکی از بدترین برنج های دنیاست ولی اونها به شدت از خرید برنج خارجی پرهیز دارند و به هیچ وجه برنج خارجی نمی خرند.»
تو عصر ما خیلی ها دم از«ایرانی» بودن میزنن و «میهن میهن» و «وطنم وطنم» میکنن! ولی وقتی به زندگی شون نگاه میکنی اثری از «عرق وطن» نمیبینی! لوازم منزل، لباس، معماری منزل و دکوراسیونش، اتومبیل و...حتی اسمی هم که برای بچه هاشون انتخاب میکنن و ... حتی بچه هاشون قبل از اینکه طعم شیرین ادبیات فارسی زیر زبانشون بره، تافل انگلیسی میگیرن! اما ... تاریخ رو که ورق میزنی میبینی که زنان ایرانی حتی قبل از اسلام هم حجاب داشتند و همین طور بعد از اسلام خیلی خوب پوشش اسلامی رو وارد زندگی شون کردند. خدا رحمت کنه شهید مطهری رو که گشته تو اسناد تاریخی و کتابی مثل«خدمات متقابل اسلام و ایران» رو نوشته. بعد نمیدونم بر چه اساس ملی گراها از همه بدحجاب ترن!
موندم تو شعار بعضیا که میگن:«نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!» به خیلی هاشون که نزدیک میشی کوچکترین اثری از «ایرانی» بودن نمی بینی! چه برسه به «فدایی ایران» بودن! هرچی هم درآمدشون بالا میره به جای اینکه دست دوتا از هم وطن هاشون رو بگیرن، مدام به تجملاتشون اضافه میکنن. نمیدونم این روزها سری به نمایشگاه بین المللی زدین یا نه. فروش جدیدترین مدل های لوازم لوکس منزل مثل لووستر و آباژور بود. انقدر جمعیت بود که میومد و دست پر برمیگشت! باز هم برن بگن تو جمهوری اسلامی همه بدبخت و بی چاره شدن! یا مثلا یه تعطیلات که میشه ببینین جاده های شمال چه خبره از ماشینهای مدل بالا! انقدر که حتی جاده قفل میشه! بازم بگن: امان ازدولت و سهمیه بندی سوخت! یا دم عید که میشه انقدر مردم از حسابشون پول برداشت میکنن که بانکها تو دادن وجه نقد به مردم کم میارن! بازم بگن تو جمهوری اسلامی دست مردم خالیه! نمیخوام بگم همه تو رفاهن ولی خداییش با صرفه جویی و قناعت میشه زندگی رو چرخوند. نمیدونم خط فقری که تعیین کردن درآمد ماهی 400 تومانه یا 600 تومان. شما بیاین زندگی طلبه ها رو نگاه کنین که شهریه شون خیلی خیلی کمتر از این حرف هاست. همسر یک طلبه یا روحانی با قناعت و صرفه جویی زندگی رو قشنگ میچرخونه. درود بر زنان ساده زیست!
 




کلمات کلیدی : زن، ملی گرا، جهیزیه، ایرانی

الکسا