سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک مزیت همسر روحانی شدن!

ارسال‌کننده : گل دختر در : 89/5/25 6:27 صبح

همسر یک روحانی بودن یعنی بیشتر از اینکه خودت باشی جامعه تو را به همسر روحانی بودن می شناسد و انتظاراتی را برایت تعریف می کند. همسر یک روحانی در عرف جامعه قم می تواند با همسرش به خرید برود یا حتی در رستوران غذا بخورد اما عرف شهرهای دیگر این را نمی پسندد. مثال نمی زنم چون همین مثال هم محدود کردن انتظارات از یک خانواده طلبه یا روحانی است.

در اکثر مواقع روحانی یعنی کسی که تبلیغ دین می کند. برای تبلیغ در ایام رمضان، محرم، دهه فاطمیه و ... عازم شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ می شود، با مردم آنجا چند صباحی دم خور می شود تا بالاخره حرفی از حرف های خدا را بهشان بگوید. همسر روحانی هم رویش را سفت می گیرد و پشت سر حاج آقا حرکت می کند.

همیشه از تصور همسر روحانی شدن محدودیت هایش به چشمم می آمد؛ اما یک نکته اش برایم جذابیت زیادی داشت. اینکه اگر همسرم روحانی می بود می توانستم با او به سفرهای تبلیغی بروم. همیشه از اینکه می دیدم در جامعه الزهرا اطلاعیه های اعزام مبلغ مختص همسران روحانی است غبطه می خوردم.

شاید تصور کودکانه ای از تبلیغ داشتم. فکر می کردم مثل این معلم های روستا می رویم ، در کلبه ای زندگی می کنیم، شیر تازه و نان از تنور در آمده روستا می خوریم، کتاب می خوانیم و کلاس قرآن و احکام برگزار می کنیم. حتما این کلبه پنجره ای هم داشته رو به دشت سرسبز و صدای شرشر آب و جیک جیک پرندگان هم موسیقی متن روستا بوده.

ماه رمضان آمده و دیگر همه اسباب تبلیغ متأهلی فراهم است ( حتی از جامعه الزهرا پیگیر حکم تبلیغ خودم هم بوده ام)؛ اما با رویای شکسته کودکانه ام چه کنم؟ هرچه از همسر و برادرم از خاطرات تبلیغشان می پرسم چیزی جز سختی نمی بینم. از دشت سرسبز و کلبه کوچک چوبی خبری نیست. باید بساطت را گوشه خانه یکی از اهالی روستا پهن کنی ( البته حساب متاهل ها جداست.) قید اینترنت و تلویزیون و آب همیشه گرم و شاید آنتن موبایل را بزنی؛ تازه شانس بیاوری و مردم روستا از روحانی جماعت دل خوشی داشته باشند!

فکر می کردم اگر روزی بروم تبلیغ، دوربینم را می برم و فرت و فرت عکس می گیرم، شب ها عکس ها را مرتب می کنم و توی وبلاگ می زنم، خاطرات روزانه ام را می نویسم، با دختران روستا به دشت و چمن می روم و برایشان حرف می زنم، برای بزرگترها کلاس قرآن و احکام می گذارم و خلاصه هم فال باشد و هم تماشا...

و حالا من مانده ام  حیران میان شوق تجربه تبلیغ و ترس از سختی های ندید...

 




کلمات کلیدی : خانواده، تبلیغ، همسر روحانی، رمضان، ماه عسل

چند شکر و چند حیف؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/6/28 11:0 عصر

نویسنده مطلب: گل‌دختر

مثل بچه‌های شب امتحانی داشتم جزءهایی را که برای ختم قرآن به گردنم مانده بود می‌خواندم. دیگر بیماری و گرما رمق‌ام را بریده بود، برای اتمام رمضان روزشماری می‌کردم و حتی روی یکشنبه بودن عید فطر برای درس خواندن حساب کرده‌بودم؛ اما نمی‌دانم چرا تا دیدم صداوسیما سور و سات عید فطر راه انداخت، سیرک و دوربین مخفی پخش کرد، تا گردن مجری‌های اخبار را سبد گل گذاشت و میزان زکات فطره را اعلام کرد، یکهو غم عالم روی سرم خراب شد که حیف و صد حیف رمضان رفت.

هر سال همین آش است و همین کاسه.
فکر می‌کنم تنها اقامه نماز جماعت عید فطر به امامت امام معصوم –علیه‌السلام- عیدمان را مبارک می‌کند.




کلمات کلیدی : عید فطر، رمضان

الکسا