سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به راحتی یک هلو

ارسال‌کننده : در : 88/7/19 4:42 صبح

به نام خدا
نویسنده: گل بانو
بچه ها را به مادرم سپردیم و رفتیم چند دست لباس بخریم. آخر شنیده بودیم لبنانی ها خیلی خوش تیپ هستند. نمیخواستیم بچه ها جلوی آن ها کم بیاورند و یک وقت فکر کنند ایرانی ها بی کلاسند! البته مثل همیشه باید مطابق با جیبمان خرید می کردیم ولی میخواستیم لباس بچه ها آبرومندانه باشد!
خیلی وقت نداشتیم و خریدمان نباید زیاد طول میکشید بنابراین صاف رفتیم «پاساژ موسی بن جعفر» آنجا چند طبقه بود و لباس فروشی های زیادی داشت و مسلما دست خالی برنمی گشتیم.
زودتر از آنچا انتظار داشتیم چند دست لباس مناسب با قیمت خوب پیداکردیم فقط مانده بود  چند جفت جوراب که با لباس ها هماهنگی داشته باشد؛ این شد که تا طبقه ی آخر هم رفتیم.
در طول خرید به سئوالی که آن چند روز ذهنم را به خودش مشغول کرده بود همچنان فکر میکردم: «دو تا بچه ی شیطون داریم و چند ساک بزرگ وسنگین؛ چطور می توانم هم چادرم را خوب نگهدارم و هم درجا به جا کردن بچه ها و وسایلمان به همسرم کمک کنم؟! با یک دست یکی از بچه ها و با دست دیگرم یک ساک؟ پس «رو گرفتن» را چه کار کنم؟»
انقدر فکر می کردم که نفهمیدم چطور به طبقه ی چهارم رسیدیم. «چه مغازه ی جالبی!» صدای همسرم مرا از دریای افکارم بیرون آورد و چقدر هم به موقع بود! چون ما دقیقا مقابل یک مغازه ی بزرگ«چادر فروشی» بودیم؛ چیزی که تا آنروز ندیده بودم.
«کور از خدا چی میخواست؟ دوچشم بینا! اگر میدونستم انقدر زود آرزوم برآورده میشه ...چند لحظه صبر میکنی؟» رفتم داخل. اون چند روز به چادری فکر میکردم که هم بتوانم آزادانه از دستانم استفاده کنم و هم روگیری مناسبی داشته باشم اما خریدن پارچه، پیداکردن خیاط و دوختنش چند روز وقت می خواست که من نداشتم...چادری مثل هلو
مغازه پر بود از انواع و اقسام مدل های چادر؛ مدل هایی که حتی اسم بعضی شان را هم هرگز نشنیده بودم: ریحانه، مروارید، صدف، چاقچور، لبنانی، عربی، شالی، ملی، دانشجویی و... انقدر محو تماشای مدل های چادر بودم که اصلا متوجه نزدیک شدن خانم فروشنده نشدم. وقتی به خودم آمدم که دست مهربانش روی شانه ام بود. او لبخند زنان مرا به دیدن آلبومی دعوت کرد که در آن مزایای هر مدل و تفاوتش با طرح های دیگر را مختصر و مفید نوشته شده بود. میدانستم چه انتظاری از چادرم دارم بنابراین خیلی سریع گزینه ی مورد نظرم را پیداکردم: «چادر صدف»: الهام گرفته از چادر ملی، عربی و لبنانی؛ طراحی شده توسط دختران دانشجوی هنر(رشته ی طراحی و دوخت)
در اتاق پرو امتحانش کردم و خدا را شکردقیقا همان بود که میخواستم: با زیپ جلویش بسته می شد، آستین های آزاد و بلندی داشت و دو امتیاز خاص: یکی تکه ای بالای چادر که مثل تکه ی بالای مقنعه ی چانه دار بود و با کشی که داشت خوش فرم تر روی سر قرار میگرفت و مانع لیز خوردنش میشد. امتیاز دیگرش تکه ی مستطیل شکلی  بود که یک طرفش به داخل دوخته شده بود و طرف دیگرش دو دکمه با فاصله ی چند سانت داشت که با وصل کردن یکی به داخل چادر حکم چانه را پیدا می کرد. و دکمه ی دیگر تکه پارچه را مثل نقاب مقابل دهان قرار میداد و کار«روگیری» را انجام می داد.
...قیمت مناسب آخرین نکته ی مثبت بود و با پرداختش من صاحب اولین «چادر پوشیدنی» زندگیم شدم. از آن روز تا حالا همچنان از«صدف» استفاده میکنم؛ در سفر و حضر. انقدر علاقمندش شدم که حتی یکی هم از رویش دوخته ام. پوشیده است و راحت؛ به راحتی یک «هلو»!




کلمات کلیدی : حجاب، زن، چادر پوشیدنی

الکسا