سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ختم قرآن هدیه به مادر گلپر

ارسال‌کننده : گل دختر در : 90/6/22 1:37 صبح

سلام

با خبر شدیم که مادر خانم گلپر، یکی از نویسنده های فعال و پرتلاش وبلاگ گلدختر به رحمت خدا رفتند.

مادرها همه بهشتی اند. از خداوند توفیق صبر جمیل برای بازماندگان و برای گلپر عزیز دارم.

افرادی که تمایل دارند جهت شادی روح مادر از دست رفته در ختم قرآن شرکت کنند لطف کنند و در قسمت نظرات همین مطلب اعلام بفرمایند تا اولین جزء انتخاب نشده برایشان مشخص شود.

 

تسلیت و تعزیت ( تالار کشف الیقین)

 

 

ختم اول قرآن

1- مهندس فخری
2- یک پسر شیمیایی
3- یک پسر شیمیایی
4- حسن اجرایی
5- فهیمه
6- نمک
7- سمانه
8- سمانه
9- کبوتر رضوی
10- کبوتر رضوی
11- کبوتر رضوی
12- کبوتر رضوی
13- کبوتر رضوی
14- کبوتر رضوی
15- کبوتر رضوی
16- رضوی
17- بانو مسیحا
18- بانو مسیحا
19- بانو مسیحا
20- بانو مسیحا
21- بانو مسیحا
22- محسن پاک نیت
23- بانو مسیحا
24- بانو مسیحا
25- بانو مسیحا
26- میرزا هادی قمی
27- بانو مسیحا
28- فاطمه سادات
29- زیبا
30- زیبا

 

ختم دوم قرآن

1- یک پسر شیمیایی
2- صبا
3- مهاجر
4- مهاجر
5- مهاجر
6- مهاجر
7- مهاجر
8- کبوتر رضوی
9- خواهر روحانی
10- یه چشم به راه
11- سحر
12- شوکو
13- مهاجر
14- مهاجر
15- مهاجر
16- مهاجر
17- تبسم بهار
18- ساقی رضوان
19- علی
20- علی
21- علی
22- منم سلام
23- سامرا
24- سامرا
25- سامرا
26- سامرا
27- غریبه
28- غریبونه
29- غریبونه
30-  مجموعه اینترنتی مذهبی کشف الیقین

 

ختم سوم قرآن

1- ستایش
2- a 
3- ابوهدی 
4- کربلایی علی
5- کربلایی علی
6- کربلایی علی 
7- حسان
8- 140767
9- نیما
10- نیما
11- نیما
12- نیما
13- نیما 
14- ریحانه
15- کربلایی علی
16- کربلایی علی
17- کربلایی علی
18- کربلایی علی 




کلمات کلیدی :

ماشینت را 20 درهم بخر‍!

ارسال‌کننده : در : 90/5/30 3:2 صبح

سومالی در قحطی دست و پا میزنه. بعضی می‌گن که به ما چه ربطی داره؟ خودشون یه کاریش بکنن. اصلا خدا خودش کمکشون کنه. غافل از اینکه امانت خدا دستشونه.


«مال از آن خداست. آن را به عنوان امانت نزد شخص قرار می‌دهد و اذن می‌فرماید که به طور میانه‌روی از آن بخورد و بیاشامد و لباس بپوشد و ازدواج کند و بر مرکب سوار شود و زیادی مال را به فقرا برساند و رفع احتیاجشان کند. پس هر کس به این دستور عمل کند، آنجه خورده و آشامیده و پوشیده و سوار شده بر او حلال است و اگر چنین نکرده، تمام اموال بر او حرام است. سپس این آیه شریفه را خواندند که «اسراف نکنید زیرا خداوند اسراف کاران را دوست نمی‌دارد» بعد فرمودند کسی که با مالی که امانت خداوند است اسبی بخرد به مبلغ ده هزار درهم در حالی که می‌توانست اسبی به بیست درهم بخرد و کاملا کفایتش می‌کرد، به امانت خیانت کرده است.» ‍(1)


(1) امام صادق –ع- مستدرک الوسائل، باب 22






کلمات کلیدی :

یک دختر

ارسال‌کننده : در : 90/5/23 11:41 صبح

مدتی است ازش بی خبرم ، مدتی بود که هفته ای یک بار بهم زنگ می زد،صدایش خیلی محزون بود،
می گفت مشاور نمی خواهد ، می خواست درد دل کند و التماس دعا داشت.

دختری جوان که دانشجوی سال سوم دانشگاه بود،
شاکی بود از پدر و مادر تحصیل کرده ای که در مقابل چشمان برادرانش ساعتها فیلم های آنچنانی می بینند و انتقادات او را به تمسخر می گیرند که تو املی و عقب افتاده! تو نمیفهمی که در دنیای امروز بایدچشم و گوش دختر و پسر  باز باشد.
گله مند بود از مادری که در مقابل پسران جوان و نوجوانش پوشش نامناسب دارد !
و زخمی به دل داشت از پدری که بارها او را به خاطر اعتراضش به این شرایط نامناسب کتک زده بود!

می گفت: برایم دعا کنید بتوانم به پدر و مادرم احترام بگذارم، صدایم را برای آنها بلند نکنم  و از آنها متنفر نباشم،
و دعا کنید برای برادرانم و بیداری پدر و مادرم!

      




کلمات کلیدی :

آمنه روسفید شد، بعضی ها روسیاه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 90/5/9 3:2 عصر

بالاخره ماجرای قصاص مجرم اسید پاشی به آمنه بهرامی تمام شد. آمنه بزرگوارانه بخشید. می توانست در ازای چشمِ رفته و زیبایی برگشت ناپذیرش، نابینایی مجرم را بخواهد. این حقش بود. آمنه با آگاهی تمام بخشید. خواست ثابت کند که اسید پاشی لایق قصاص است و این حکم هم اجرا شدنی. حالا او بخشیده و از این بخشش آرامش دنیا و خیر آخرتش را خریده، شاید بقیه نبخشند!

بگذار هرکس هوای شوم دارد کمی دلش بلرزد که هر جرمی را جزایی است. آمنه یک دختر زیبا بود. حتما آرزوها داشته. نه قصاص برایش زیبایی می شد نه بخشش. اما او امروز به خیلی ها درس بزرگی داد.

اسلام می گوید یک سیلی هم که به ناحق خوردی جوابش را بده. بگذار ناحق به اهلش برگردد. «جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان قصاص می شود. و جراحت ها نیز قصاص دارند.»*

آمنه حقش را خوب فهمید. خوب تا آخر  ایستاد. لازم نیست آدم شعار حقوق بشر را در بوق و کرنا بکند تا بگویند طرف دنبال حقش است. چه بسا اینقدر عنوان حقوق بشر چشم و دلت را کور کرده باشد که نفهمی قصاص چشم در برابر چشم بی رحمانه و اهانت به شأن انسانی نیست. چرا مچ مجرم را نمی گیرید که تو با چه دل و رحمی این ظلم را در حق دخترک روا داشتی؟ با تو هستم نویسنده ی این مقاله. مسئول این سایت. یعنی حقوق بشر تا آنجا پیش رفته که جرم به این فجیعی را هم فعل عادی بشر می داند که اینطور تمام قد از آن دفاع می کند؟ این چه حقوق بشری است که دارد به جای قربانی - آمنه- تصمیم می گیرد؟ پس حق آمنه به عنوان یک بشر برای احقاق حقش چه می شود؟

می گویم چطور است برای احترام به شأن تمام انسان های کره ی خاکی بیاییم درب همه ی زندان ها را باز کنیم؟ خب خیلی تحقیر آمیز است کسی را داخل زندان حبس کنی و بگویی تو با بقیه فرق داری. اگر شأن انسانی شما اقتضای اسید پاشی و جرم و جنایت می کند بله این قصاص اهانت به همچین شأنی بوده. 

این قصه تمام شد. آمنه بخشید و رستگار شد. روسیاهی اش ماند برای مدافعان حقوق بشری که کورکورانه در جبهه ی مجرمان هم رفته اند. 

«پس اگر کسی از حق قصاص درگذرد و آن را صدقه به شمار آورد باعث آمرزش گناهان او می شود و اگر از حق خود نگذرد و خواهان قصاص باشد حاکم باید طبق مقررات الهی حکم کند؛ و هرکس بر طبق آنچه خدا فرو فرستاده حکم نکند آنانند ستمکاران»

 

 

* سوره مبارکه مائده، آیه 45

(+) نامه خواهر آمنه بهرامی به منتقدان قصاص




کلمات کلیدی :

رسمش این نبود

ارسال‌کننده : در : 90/5/8 11:53 عصر

مخالف شادی کردن نیستم
مخالف خندیدنُ دست زدنُ بالا و پریدن هم نیستم
اصلاً موافق هر چه بتواند روحیه من را با نشاط‌تر کند هستم!

امّا...

این وسط سعی می‌کنم فقط خودم را نبینم.
سعی می‌کنم کسی را که شادیُ دست زدنُ خندیدن را هم خلق کرد ببینم.
سعی می‌کنم ببینم آن کسی که این‌ها را خلق کرد طرز استفاده‌اش را چطور برای من قرار داد!

خب هر چه که باشد، او خالق این احوالات است و لا غیر...
می‌خواهم دستور استفاده‌اش را از او بگیرم
نمی‌خواهم جزو کسانی باشم که نمک بخورم و نمکدان بشکنم

دست می‌زنم، شادی می‌کنم، می‌خندم، بالا و پایین می‌پرم، اما ...
اما نه جایی که رب من گفته نه! نه جایی که رب من نهی کرده!
نه به روشی که دل رب من شکسته شود

آخر این رسمش نیست
اینکه او بدهد ولی از روشی که گفته پیروی نکنم
اینکه او همه جا هوایم را داشته باشد ولی من هوای اطاعت از دستوراتش را نداشته باشم... و هر کاری که دلم خواست انجام دهم.

.............................................................
چند وقت پیش، عکس‌هایی از تفریح یک عده جوان مسلمان در شهر ونکوور کانادا دیدم، و چقدر برایم دیدن این تصاویر دلنشین بود، اینکه در یک کشور کفر چطور این جوانان مسلمان، با حفظ حجاب و رعایت شرع به تفریحاتشان هم می‌رسند...

شاید لزوم به ... امروز تصاویری از شادی کردن جوانان جامعه‌مان دیدم، جوانانی که با قرار فیس بوکی دور هم جمع شده بودند تا با آب بازی چند لحظه ایی با هم شادی کنند.
ایده آب بازی فکر جالبی بود، ولی ای کاش این‌طور برگزار نمی‌شد...

عکس ها در ادامه مطلب
ادامه مطلب...


کلمات کلیدی : شادی کردن، خندیدن، تفریح، خداوند، جوانان مسلمان

   1   2      >

الکسا