سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چادر رنگی

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/7/25 3:48 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

سه هفته‌ای هست که اینجا چیزی ننوشته‌ام. نه اینکه نوشتن‌ام نیاید؛ بس که گفتنی‌ها زیاد است نمی‌دانم کدام را بگویم. در طول هفته هرچه به ذهنم بیاید می‌نویسم بعد نوبت ارسال مطلب‌ام که می‌شود هیچ کدام به چشمم نمی‌آید. از حجاب و مدل چادر و روسری گرفته تا اشتغال زنان و وزارتشان، ازدواج و طلاق، نقش همسران در خانه و جز آن، دختران امروز مادران فردا، زنان در رسانه...


اصلا همین خانم‌های چادری سریال‌ها؛ هرچه می‌بینم و می‌گردم روش زندگی‌شان با من و امثال من سازگار نیست. یعنی حتی یک مورد که بتوانم تصور کنم وضعیت مشابه ما را دارد سخت پیدا می‌شود. ما چادری هستیم؛ اما بی‌سواد و جنوب‌ شهری نیستیم. چادری هستیم؛ اما آرایش نمی‌کنیم و چادرمان را به دست باد نمی‌دهیم. روسری‌مان را هم تا رستنگاه مو عقب نمی‌دهیم! به خدا جلوی مادر پدرمان چادر رنگی نمی‌پوشیم، شب‌ها هم با مقنعه چانه‌دار مشکی نمی‌خوابیم! تحصیلکرده هستیم؛ اما تجملاتی نیستیم. دست‌مان به دهان‌مان می‌رسد؛ اما نان‌خور حکومت  نیستیم. تازه نه افسرده‌ایم نه سراسر سال مشکی پوش ائمه‌ایم. وقتی چادر می‌پوشیم یعنی چادری هستیم؛ نه اینکه تا در خانه را زدند با همان لباس بپریم در را باز کنیم؛ یا در محیط کاری مختلط چادرمان را برداریم. هم درک عاطفی داریم هم قوه عاقله.

ما هستیم. تعدادمان هم اینقدر هست که انتظار داشته باشیم دست کم یک مورد شبیه سازی شده‌مان را در فیلم‌ها و سریال‌ها ببینیم. از خواهران دوقلویی که همدیگر را گم کرده‌اند که بیشتریم حتما! وجود ما -که درک‌اش فقط به دو چشم بینا احتیاج دارد- در خفا مانده؛ آن وقت چطور انتظار داشته باشم در مورد موضوعات بالا و اعتقاداتمان نسبت به آنها بنویسم و کسی ببیند!

اصلا این چادر خال خال مشکی که مهتاب سریال دلنوزان در خانه می‌پوشد مال زمان عروس شدن مادربزرگ‌هایمان بوده؛ الان اینقدر طرح‌های زیبا برای چادر رنگی آمده که نگو!

مهتاب



کلمات کلیدی : دختران چادری، سریال، دلنوازان، آرایش، چادر رنگی، صدا و سیما

همیشه هستند کسانی که می گویند

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/7/3 12:28 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

اگر روسری رنگی بپوشیم می گن چادری ها عقده ای هستن!
اگر روسری مشکی بپوشیم می گن چادری ها افسرده هستن!

اگر دانشگاه خوب قبول بشیم می گن با سهیمه قبول شدن.
اگر دانشگاه خوب قبول نشیم می گن بی سواد هستن.

اگر پولدار باشیم می گن پول مردم رو بالا کشیدن!
اگر پولدار نباشیم میگن یه مشت پاپتی هستند.

اگر وبلاگ بنویسیم می گن آزادی بیان ندارن.
اگر وبلاگ ننویسیم می گن امل هستند.

اگر درباره زنان بنویسیم می گن فمینیست هستند.
اگر درباره زنان ننویسیم می گن مردسالار هستند.

اگر زود ازدواج کنیم می گن ترسیدن بمونن رو دست بابا مامانشون.
اگر زود ازدواج نکنیم می گن عجوزه ترشیده هستن.

اگر کاندیدامون رأی بیاره می گن تقلب کردن.
اگر کاندیدامون رأی نیاره می گن مردم شما رو نمی‌خوان.

اگر از دولت انتقاد کنیم می گن مگه همین شما بهش رأی ندادید؟
اگر از دولت انتقاد نکنیم می گن چشماتونو به روی حقایق بستید.

اگر دولتمون وزیر زن معرفی کنه می‌گن می‌خواد استفاده ابزاری کنه.
اگر دولتمون وزیر زن معرفی نکنه می‌گن زن رو جنس پستی می‌دونه.

اگر بمیریم می گن خواستن از زیر مسئولیت شانه خالی کنن.
اگر نمیریم می گن جای ما رو تنگ کردن.



کلمات کلیدی :

چند شکر و چند حیف؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/6/28 11:0 عصر

نویسنده مطلب: گل‌دختر

مثل بچه‌های شب امتحانی داشتم جزءهایی را که برای ختم قرآن به گردنم مانده بود می‌خواندم. دیگر بیماری و گرما رمق‌ام را بریده بود، برای اتمام رمضان روزشماری می‌کردم و حتی روی یکشنبه بودن عید فطر برای درس خواندن حساب کرده‌بودم؛ اما نمی‌دانم چرا تا دیدم صداوسیما سور و سات عید فطر راه انداخت، سیرک و دوربین مخفی پخش کرد، تا گردن مجری‌های اخبار را سبد گل گذاشت و میزان زکات فطره را اعلام کرد، یکهو غم عالم روی سرم خراب شد که حیف و صد حیف رمضان رفت.

هر سال همین آش است و همین کاسه.
فکر می‌کنم تنها اقامه نماز جماعت عید فطر به امامت امام معصوم –علیه‌السلام- عیدمان را مبارک می‌کند.




کلمات کلیدی : عید فطر، رمضان

انواع خرید

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/6/28 10:0 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

دیروز دیدم زهرا خانوم در وبلاگ‌اش (+)‌ پستی نوشته با عنوان «2 کار حال خوب کن» (+). با این مضمون که ایشان هر وقت احوالشان بد می‌شود خرید و آشپزی بهشان کمک می‌کنند تا احساس بهتری پیدا کنند. مطلب را در گوگل ریدر شیر کردم و نوشتم  هیچ کدام! امروز دیدم ویار کفش و گوشواره (+)‌ را هم به لیست «کارهای حال خوب کن» اضافه کرده‌اند!


زهرا خانوم خیلی ساده و صادقانه نوشته‌اند. واقعیت همین است که بیشتر دخترها همینطوراند. با اینکه خانوم‌ها به کمی خسیس بودن معروف هستند؛ اما پای خرید زینت آلات و لباس و هرچه که بشود از خریدنش لذت برد می‌رسند عنان از کف می‌دهند!

چند ماه پیش  با کوثر (گلسا) و بزرگوار دیگری بحث مفصلی سر همین موضوع داشتیم که آیا خریدن لذت‌بخش است یا نه؟ و اصولا لذت چیست که می‌شود در دید زدن ویترین مغازه‌ها و حتی نخریدن اجناس چشیدش؟

من فکر می‌کنم خرید یک جنبه لذت دارد و یک جنبه نیاز. از بعد لذت‌شناسی‌اش تنوع و رنگ و مدل در هرچیزی که باشد شایسته خریدن است! روحیه سرزنده دختران و نشاطی که به زندگی می‌دهند اقتضا می‌کند هرازگاهی با ابزار و وسایل پر زرق و برق دوپینگ کنند و روحیه‌شان را حفظ کنند. بیشتر شور زندگی دختران جوان قدیم‌الزمان تروتمیز کردن بچه و گذاشتن غذای جاافتاده جلوی آقای همسر بوده ولی حالا دوره زمانه عوض شده!

نمی‌دانم چرا از جنبه لذت‌شناسی خرید نمی‌توانم مثل باقی دختران رفتار کنم. حتی نمی‌توانم مثل زهرا با شور و شوق درباره خرید کردن بنویسم. نه اینکه اجناس پشت ویترین به من چشمک نزنند، نه اینکه پول خریدش را نداشته‌باشم؛ اما سعی کردم خودم را به خرید لذت‌گرا عادت ندهم. بحث مالی‌اش به کنار، فکر می‌کنم بعضی اجناس را اگر مفت هم به خانه بیاورم ضرر کرده‌ام چون روح‌ام به تنوع طلبی عادت می‌کند و دیگر مهارش از دستم خارج می‌شود. چون می‌دانم عاشق رنگ‌ام و شدیدا مستعد معتاد شدن به خرید لذت‌گرا!
فقط گاهی بعد از امتحانات یا اوقات سخت زندگی هدیه کوچکی برای خودم می‌خرم آن هم به شرط کاربرد! این روش را به کسی توصیه نمی‌کنم چون به ویژگی‌های روحی بستگی دارد؛ اما چیزی که باعث می‌شود گاهی از خرید کردن دخترها کلافه شوم جنبه خرید مایحتاج است.

بعضی دخترها نمی‌توانند مرز بین خرید مایحتاج و خرید لذت‌گرا را تشخیص دهند. در خرید لذت‌گرا شما محدودیت زمانی ندارید، از سرخوشی خرید می‌کنید، لزومی ندارد که جنس خریداری شده در زندگی‌تان به دردی بخورد، سر و صورت ظاهری جنس حتما باید پسندتان شده باشد و هزار و یک تفاوت دیگر. خرید مایحتاج یکی از کارهای مهم و جدی زندگی است اما خرید لذت‌گرا یک تفریح است.

تفاوت مهم این دو نوع خرید در این است که برای خرید مایحتاج باید از قبل تصمیم‌تان را گرفته‌باشید که چه جنسی با چه بازه قیمتی و تقریبا چه مدلی نیاز دارید. شما وقت کافی ندارید که تمام مغازه‌ها را بگردید. اگر لباس یا وسیله مورد نظرتان را در همان مغازه اول دیدید شک نکنید و بخرید. اگر هنوز قوای روحی کافی برای این کار ندارید پس از خرید – جان من- دیگر ویترین مغازه‌ها را نگاه نکنید تا پشیمان نشوید!

بارها شده که با مادرم وارد مغازه‌ای شدیم و دیدیم مغازه‌دار برای چند مشتری خانوم اجناس را پخش میز کرده و آنها هم دارند با هم مشورت می‌کنند. نگاهی به میز می‌اندازند، یکی‌شان یواشکی می‌رود مغازه بغلی و برمی‌گردد. یکهو نظرشان عوض می‌شود و جنس دیگری طلب می‌کنند. مغازه‌دار هم که گرم پاسخ به مشتری‌ها است نه صدایمان را می‌شنود نه سیاهی چادرمان نظرش را جلب می‌کند. اگر قم نباشیم که با ورودمان به مغازه سگرمه‌هایش هم در هم می‌رود. ما طبق تصمیم قبلی پنج دقیقه نشده لباس یا وسیله‌های مورد نظرمان را پیدا می‌کنیم و بی چک و چانه مبلغ را می‌گذاریم روی میز مغازه‌دار. خلاصه به اینجای ماجرا که می‌رسیم لباس‌هایی که انتخاب کردیم چشم خانوم‌های مشتری را می‌گیرد با دست جنس‌اش را وارسی می‌کنند و بی‌خیال تمام اجناسی که مغازه‌دار برایشان باز کرده می‌پرسند: «از این  دیگه ندارید؟» معمولا هم ندارد!

البته از حق نگذریم همه خانوم‌ها نقطه ‌ضعف‌هایی در امر خرید دارند. مثلا این روسری‌های ارزان‌قیمت و خوش‌رنگ و لعاب کربلا و مکه بدجور دلم را ضعف می‌اندازد که آن هم به تازگی تحت کنتزل‌ام درآمده!



کلمات کلیدی : دختر، لذت، خرید

از درد دل های یک خواهر

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/6/7 2:56 عصر

نویسنده مطلب: گل دختر

اینطور که گل‌پر نوشته (+) خیلی خوب است پسرها بتوانند برای مخارج زندگی و ازدواج روی پای خودشان بایستند؛ مثل برادر گل‌پر در سن 18 سالگی ازدواج کنند و سربازی هم بروند و پدر هم بشوند تازه! حرفش را قبول دارم.


اما گل‌پر جان... دل خجسته‌ای داری‌ ها! این نکته تازه پنجاه درصد قضیه است. مطمئن باشید بخت یارتان و خدا همراهتان بوده که توانستید عروس به این خوبی پیدا کنید. عروسی که راضی شود علاوه برپذیرش این شرایط نوپای زندگی همسر در سن زیر 20 ازدواج کند!

ما که زبانمان مو درآورد از بس به خانواده‌های دختردار زنگ زدیم و گفتیم الا و بلا ما مخالف درس خواندن دختر شما نیستیم. اصلا ما عروسی که نخواهد تحصیلات عالیه داشته باشد نمی‌خواهیم! اما نمی‌دانم این چه تابویی است که برای دختران ساختند و بهشان قبولاندند که یا می‌توانند درس بخوانند  یا ازدواج کنند.
این ره که می روند...
مادر من هم ازدواج کرد و درس خواند و اگر فرزند کمتر زندگی بهتر، الان تا دکترایش را رفته بود!
ما که جرأت نمی‌کنیم بگوییم برادرم طلبه است و می‌خواهد از راه طلبگی زندگی کند. حتی به خانواده‌های روحانیون و علما هم که زنگ می‌زنیم انگار از پشت تلفن می‌خواهند قورتمان بدهند و با تعجب می‌پرسند: «طلبه؟! مگه طلبگی هم شغله؟!» باز خدا خیر بدهد جیب پدر را که ضمانت یک زندگی حداقلی آبرومند را کرده.

گل‌پر جان! راستش دلم برای مادرم می‌سوزد که اینقدر پیگیر است و هنوز بی‌حاصل. آن دخترهایی که سال پیش دانشگاهی هستند دبیرهایشان بهشان توصیه می‌کنند حتی روزه هم نگیرند چه رسیده به ازدواج! رتبه کنکور را که بدهند منتظراعلام نتیجه هستند و جواب هیچ خواستگاری را نمی‌دهند. بعد از اعلام نتایج هم که هیچ کدام در شهر زندگی‌شان آرام نمی‌گیرند. نمی‌دانم چرا دخترهای این دوره زمانه اینقدر بی‌قراری می‌کنند؟ یکی می‌گوید تا دو سال اول دانشگاه اصلا قصد ازدواج ندارد. نمی‌دانم با کدام منطقی حساب کرده که فکر کرده بعد از دو سال که مزه شیرینی دانشگاه زیر زبانش رفت حاضر است ازدواج کند! یکی می‌گوید می‌خواهد حتما رشته مهندسی پرورش کاکتوس دریایی در دانشگاه دارغوزآباد سفلی بخواند و انتظار دارد ما هم زیر بار این شرایط برویم!

به خدا خانواده ما هم تحصیل کرده‌است. اصلا عذاب وجدان می‌گیریم مانع تحصیل دختر مردم شویم. پسرهای خانواده‌مان هم همیشه به درس خواندن مادر و خواهرهایشان عادت داشته‌اند. حتی به رشته‌های کم و کاردانی هم راضی نیستیم! آن وقت این خانواده‌ها برایمان طاقچه بالا می‌گذارند که دخترم می‌خواهد درس بخواند و قصد ازدواج ندارد!

می‌دانی اصلا. به نظر من تقصیر خانواده‌‌هاست. دخترهایشان را برای ازدواج آماده نمی‌کنند. حتی بعضی‌هایشان را که زنگ می‌زنیم می‌ترسند با دخترشان این موضوع را در میان بگذارند. حالا معلوم نیست این دختر در دبیرستان و دانشگاه چه حاشیه‌های سانسوری را که یاد نگرفته؛ معلوم نیست که به چه سختی می‌خواهد برود شهر دیگر درس بخواند؛ آن وقت تا حرف زندگی و مسئولیت و ازدواج می‌شود می‌گویند دختر ما بچه هست! خب شما باید بزرگش می‌کردید دیگر. بد می‌گویم؟
والا پسر به این آقایی، تحصیل‌کرده، خوش بر و رو، با کمالات، خانواده خوب ( که یکی‌اش من باشم!)... ببینم تو مورد مناسبی برای ما سراغ نداری؟!



کلمات کلیدی : ازدواج دختران، سن ازدواج، ازدواج طلبه

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

الکسا