هم دردو هم درمان تويي راحت فزاي جان تويي
يک حلقه بر دل مي زني صد عقده را وا مي کني
خواني مرا در خلوتت بر خوان وجود و رحمتت
يک شب مرا قدري چنين صد ساله بر پامي کني
گفتي اگر حق جو شوم در کوي مستان جويمت
حالا که من مي جويمت عهد خود حاشا مي کني