سين لام الف ميم
از وبلاگ شبرو مزاحم ميشم كسي خونه نيست
مثل اينكه پيغامگيرتون كار ميكنه
حالا بگزريم
سبد اول:شما رو توي سنگرمون لينك كردم
سبد دوم :زن در حجاب مانند دري است در صدف
سبد سوم:اين مطلبتون رو ديدم ياد يه شعري افتادم:
اينچنين پرده برانداخته اي يعني چه؟
موي خود بر کمر انداخته اي يعني چه؟
باورت نيست که زن حجب و حيا مي خواهد؟
دامني پاک چو گل هاي خدا مي خواهد؟
گوهري که صدفش نيست، شود سرگردان
صيد گردد به کف و توطئه ي دلالان
بي حجابي هنري نيست، شوي بي فرهنگ
عاقبت بر چمن بي هنران بارد ننگ
عاري از جامه بگويد چه کتابي دارد؟
قامت لخت، قيامت چه جوابي دارد؟
سفره ي تن ز چه روباز نمودي اي زن؟
ز چه تقديم نمائي به شغال آن دامن؟
چيست آشغال فرنگي به لبت مي مالي؟
ز چه تقليد کني از مدل تو خالي؟
تو مگر حجره زدي ، گوشت فروشي داري؟
ز بنا گوش چه بر رهگذران مي کاري؟
ساق پاهاي تو حراج چرا گرديده؟
چشم ناپاک ز آرنج فراتر ديده
خشکسالي مگر از پارچه ي مانتو خورده؟
يا که خياط زبهر کفن خود برده؟
يقه ي مانتو چرا پنجره اش باز آمد؟
مرمر سينه مگر مايل پرواز آمد؟
پاچه ورمال شدي خشت مگر مي مالي؟
يا به بازار محبت به پي دلالي؟
اينکه امروز جواني و کني بد مستي
ته آزاد رهت هست عذاب و پستي
رخ زيبا که نيازش به گريسکاري نيست
مصرف روژ و گريس عاقبتش بيماريست
گوهري باش ولي در صدف و پوشيده
زرشناس آيد و جايت بدهد بر ديده
گُل خلقت، شرف خويش به حراج مده
به گرازي که کمين کرده به تاراج مده
هدفِ خلقتِ سرکاره هوسبازي نيست
به خدا خالق از اين بندگي ات راضي نيست
تو مگر سکه ي خواري که به ره افتادي؟
يا مگر کمتر از آن باميه ي قنادي؟
باميه، روي بپوشيده ز آفات و مگس
تو چرا لخت شدي در پي شيطان هوس؟
کمکمک پرده دريدن ز تن گل آمد
هدف(شارون و صهيون) به تکامل آمد
آنچه شد بر همگان مايه ي رنج و حيرت
اينکه فرهنگ در اين جامعه شد بي غيرت
هر چه ما مي کشيم از پوچي فرهنگ آمد
بر سر سرو اصالت ز هوا سنگ آمد