اين سخن من براي اين پست و پست قبلي شما است که بعضي جاها به نوعي انتقاد از فمنيستها را هم در بر دارد. البته فعالين حقوق زن مثل هر حرکت ديگري ممکن است اشتباه بکنند اما اين نبايد دليل بشود که تمام اين حرکت و فعاليتها نفي بشود. حرف خوبي زديد ياد بگيريم فکر کنيم من چند جمله? ديگر بهش اضافه ميکنم و ياد بگيريم فقط بدنبال توجيه کردن رفتار خود نباشيم و ياد بگيريم منصف باشيم. به نظر من انسان خيلي راحت ميتواند خودش را گول بزند و راضي کند که حقايق را انطوري که راحت تر است ببيند. آيا شما فکر ميکنيد که اين فعالان حقوق زن که بخاطر خواستهاشون زندان ميروند همه فريب خورده و ملعبه مردان شده اند؟ اون زنهاي فمنيستي که در کشورهاي دنيا به زندان رفتند و شکنجه شدند تا حکومت هارا وادار کردند که زنها هم حق راي داشته باشند اين همه زجر کشيدن فقط چون فريب شيطان را خورده بودند؟ واقعا انصاف اينروزها کجاست؟ آيا اينکه يک زن بخواهد خودش تصميم بگيرد کجا لازم است حاضر شود و کجا لازم نيست يا کجا ميتواند کار کند يا نکند نشانه اين است که ميخواهد ملعبه? مردان شود؟ و احتمالا چون خود زن احساساتي است بهتر است يک مرد تصميم بگيرد که يک زن کجا لازم نيست حضور داشته باشد و البته اين که اين مرد برايش تصميم بگيرد به هيچ عنوان به معني ملعبه بودن نيست؟ انشاالله که من از حرف شما اشتباه برداشت کردم. من فکر نميکنم شما متحجر هستين اما نگران هستم که برخي توجيهات در دفاع از فرهنگ تبعيض آميز يا قوانين تبعيض اميز که خيلي از زنها را گوشه نشين ميکند در کشور ما، عوض کردن آنها را به مراتب سخت تر خواهد کرد. آيا ملعبه خواهي بود اگر که شوهرت انتخاب تحصيل و اجازه خروج از خانه? تو را تعيين نکند. يا اگر از شوهرت جدا شدي و براي فرزندت حساب بانکي باز کني. يا اينکه اگر تصادف کردي ديه تو با جنين پسر درون شکمت يکي باشد. يا اينکه شوهرت از سر لجبازي نتواند مانع اشتغال تو شود. البته ميدانم که اکثر اين موارد در زندگيهاي ?گل و بلبل اصولا مهم نيستند و حتما اگه شما از شوهر عزيزتان بپرسين من اجازه دارم بروم مدرسه امروز ايشون ميگن اجازه? ما هم دست شماست، من هم همينطور. اما خالهاي هم دارم که شوهرش نگذشت سالها کار کند و اين هميشه روي دلش ماند. مادر شوهري هم دارم که دلش ميخواست ادامه? تحصيل کند اما شوهرش نگذشت. همينطور عمهاي که نميخواست ازدواج کند اما پدرش مجبورش کرد درس را ول کند و ازدواج کند. البته اينها تازه داستانهاي شيرين بود داستانهاي غم انگيز هم دارم که لازم نيست من براي شما بگويم. البته احتمالا شما ميتوانيد توجيه کنيد که خوب يا اينها اصلا مشکلي نيستند يا مشکل در جاي ديگريست. درسته کهاي کاش همه? آقايان چنين فرهنگي داشتند که اگر همسرشان دوست دارد تحصيل کند به او اجازه بدهند اما نميشه از آقايان خواست فرهنگشان عوض شود در حاليکه قانون عکس آنرا ميگويد. بعضي وقتها بجاي اينکه اينقدر لقمه را در سر خودمان بچرخنيم فقط کافيست بقول شما ياد بگيرم فکر کنيم و البته منصفانه و با استفاده از عقل ساليم که خدا داده!
اين سخن من براي اين پست و پست قبلي شما است که بعضي جاها به نوعي انتقاد از فمنيستها را هم در بر دارد. البته فعالين حقوق زن مثل هر حرکت ديگري ممکن است اشتباه بکنند اما اين نبايد دليل بشود که تمام اين حرکت و فعاليتها نفي بشود. حرف خوبي زديد ياد بگيريم فکر کنيم من چند جمله? ديگر بهش اضافه ميکنم و ياد بگيريم فقط بدنبال توجيه کردن رفتار خود نباشيم و ياد بگيريم منصف باشيم. به نظر من انسان خيلي راحت ميتواند خودش را گول بزند و راضي کند که حقايق را انطوري که راحت تر است ببيند. آيا شما فکر ميکنيد که اين فعالان حقوق زن که بخاطر خواستهاشون زندان ميروند همه فريب خورده و ملعبه مردان شده اند؟ اون زنهاي فمنيستي که در کشورهاي دنيا به زندان رفتند و شکنجه شدند تا حکومت هارا وادار کردند که زنها هم حق راي داشته باشند اين همه زجر کشيدن فقط چون فريب شيطان را خورده بودند؟ واقعا انصاف اينروزها کجاست؟ آيا اينکه يک زن بخواهد خودش تصميم بگيرد کجا لازم است حاضر شود و کجا لازم نيست يا کجا ميتواند کار کند يا نکند نشانه اين است که ميخواهد ملعبه? مردان شود؟ و احتمالا چون خود زن احساساتي است بهتر است يک مرد تصميم بگيرد که يک زن کجا لازم نيست حضور داشته باشد و البته اين که اين مرد برايش تصميم بگيرد به هيچ عنوان به معني ملعبه بودن نيست؟ انشاالله که من از حرف شما اشتباه برداشت کردم. من فکر نميکنم شما متحجر هستين اما نگران هستم که برخي توجيهات در دفاع از فرهنگ تبعيض آميز يا قوانين تبعيض اميز که خيلي از زنها را گوشه نشين ميکند در کشور ما، عوض کردن آنها را به مراتب سخت تر خواهد کرد.
آيا ملعبه خواهي بود اگر که شوهرت انتخاب تحصيل و اجازه خروج از خانه? تو را تعيين نکند. يا اگر از شوهرت جدا شدي و براي فرزندت حساب بانکي باز کني. يا اينکه اگر تصادف کردي ديه تو با جنين پسر درون شکمت يکي باشد. يا اينکه شوهرت از سر لجبازي نتواند مانع اشتغال تو شود. البته ميدانم که اکثر اين موارد در زندگيهاي ?گل و بلبل اصولا مهم نيستند و حتما اگه شما از شوهر عزيزتان بپرسين من اجازه دارم بروم مدرسه امروز ايشون ميگن اجازه? ما هم دست شماست، من هم همينطور. اما خالهاي هم دارم که شوهرش نگذشت سالها کار کند و اين هميشه روي دلش ماند. مادر شوهري هم دارم که دلش ميخواست ادامه? تحصيل کند اما شوهرش نگذشت. همينطور عمهاي که نميخواست ازدواج کند اما پدرش مجبورش کرد درس را ول کند و ازدواج کند. البته اينها تازه داستانهاي شيرين بود داستانهاي غم انگيز هم دارم که لازم نيست من براي شما بگويم. البته احتمالا شما ميتوانيد توجيه کنيد که خوب يا اينها اصلا مشکلي نيستند يا مشکل در جاي ديگريست. درسته کهاي کاش همه? آقايان چنين فرهنگي داشتند که اگر همسرشان دوست دارد تحصيل کند به او اجازه بدهند اما نميشه از آقايان خواست فرهنگشان عوض شود در حاليکه قانون عکس آنرا ميگويد. بعضي وقتها بجاي اينکه اينقدر لقمه را در سر خودمان بچرخنيم فقط کافيست بقول شما ياد بگيرم فکر کنيم و البته منصفانه و با استفاده از عقل ساليم که خدا داده!