سلام گلدختر جان، ما سر برادر بزرگترم مشکلي نداشتيم چون دانشگاه مهندسي قبول شده بود و خوب اون زمون اسمش دهن پر کن بود، برادر دومي من هم مثل برادر شما طلبه بود، وقتي رفتيم خواستگاري زن داداشم پدر ايشون گفتن خوب مي دونيم طلبه ست بفرماييد شغلشون چيه؟! ولي راست گفتي بخدا، الان نميدونم اين دختر هاي ما چي توي مجردي ديدن که با هر بهانه اي از زيرش شونه خالي مي کنند، همين خواهر خودم، بهترين خواستگارهاشو به هر بهانه اي مثل اينکه توي شهرستان ديگه ست رد ميکنه! (به فکر ما هم که نيست شکر خدا) ولي يه نکته رو جا انداختي، ما سر هر سه تا برادرهام، البته روم نميشه بگم، ولي خوب، براشون خواستگار مي اومد!!! يعني مادر دختر خانم ها به مادرم پيشنهاد ميدادن! چرا؟! براي اينکه مرد خوب و قابل اطمينان الان خيلي کم پيدا ميشه، يعني اينقدر مردهاي امروز بي خيال هستند و به هر طوري مي خوان از زير اين مسئوليت شونه خالي کنند که آدم اطمينان پيدا نميکنه، در مورد سوال آخرت هم بگم، مراجعه کن به کامنت هاي همين وبلاگ گلدختر که مجبوريم خصوصي نگهش داريم، ببين چقدر از آقايون شرايطشون رو ميگن که بهشون دختر معرفي کنيم، البته اينجا بنگاه ازدواج نيست ولي خوب بندگان خدا اينگار به آخر رسيدن که متوسل شدن به اينجا!!! ...