واقاااامتنتون زيبا بود...راستش منم وقتي ميخواستم به سن تکليف برسم همين حس شما رو داشتم...حس خيييلي خوبي بود...باهيچ چيز عوضش نميکنم....اما تواون روز يه اتفاق بدي افتاد واون اين بود که پدر بزرگم رو از دست دادم واين حادثه آن روزهارو هرگز از يادم نميبره
راستي اگه تونستين به من هم سربزنين«خوشحال ميشم