سلام،
همه ي ما خانواده هايي رو مي شناسيم که در خارج کشور زندگي مي کنند و امکانات مادي خاصي ندارند ولي ادعا مي کنند که دارند زندگي مي کنند! حرفشون هم اينه که ما مي تونيم اگر بخوايم به همه ي خواسته هامون برسيم ولي به همين قدر راضي هستيم و ....
ولي در مورد اين خانوم قصه ي شما، حرف ايشون خونه نبود! بحث اينجاست که ايشون احاس کرده نميتونه به خواسته هاش برسه! و درنتيجه ديگه اصلا بحث قناعت و اينها مطرح نميشه! چون قناعت براي کسيه که بتونه و نخواد!
دل ايشون از زندگي پره و نه شوهرش، اينکه راههاي رسيدن به وسايل مورد نيازش رو يادنگرفته يا بهتره بگم بهش ياد ندادند! اين چه ربطي به طلاق گرفتن داره!؟ نميدونم! اشتباه کرد، همين. مگه فکر ميکنيد شيطان بيکار نشسته! براي انسان بهانه هايي رو مياره
و نميگم آدم تلاش کنه همه چيز رو بدست بياره! ميگم من و شمايي که قديمي ترهاي روي زمين هستيم، بايد به کوچکتر ها وجديدي هاي شهرمون راه رسيدن به نيازهايي که ميتونه در شهر پيدا کنه رو نشون بديم!
حرف من اينه که آدم راه جهنم رو هم بايد بلد باشه که يه موقع کسي اشتباهي راهنماييش نکنه!
خدا ما توفيق بده بنده ي شيطان نشيم!
زن چه باشد؟ عالَم چه باشد؟ اگر گويي و اگر نگويي، او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن- بل که به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا ناني را بگير، زير بغل کن و از مردم منع ميکن و ميگو که “ البته اين را به کسي نخواهم دادن. چه جايِ دادن؟- نخواهم نمودن.” اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نميخورند، از بسياريِ نان و ارزاني، اما چون چنين منع آغاز کردي، همه خلق رغبت کنند و در بندِ آن نان گردند و در شفاعت و شناعت آيندکه “ البته خواهيم که آن نان را که منع ميکني و پنهان ميکني، ببينيم.” علي الخصوص که آن نان را سالي در آستين کني و مبالغه و تاکيد ميکني در نادادن و نانمودن، رغبتشان در آن نان از حد بگذرد- که الانسان حريص علي ما منع. هر چند که زن را امر کني که “پنهان شود”، او را دغدغه خود را نمودن بيشتر شود و خلق را از نهان شدنِ او ، رغبت به آن زن بيش گردد. پس تو نشستهاي و رغبت را از دو طرف زيادت ميکني و ميپنداري که اصلاح ميکني؟ آن خود عينِ فساد است. اگر او را گوهري باشد که نخواهد که فعلِ بد کند، اگر منع کني و اگر نکني، او بر آن طبعِ نيکِ خود و سرشتِ پاکِ خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشويش مخور! و اگر به عکسِ اين باشد، باز همچنان بر طريقِ خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نميکند.
زن چه باشد؟ عالَم چه باشد؟ اگر گويي و اگر نگويي، او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن- بل که به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا ناني را بگير، زير بغل کن و از مردم منع ميکن و ميگو که “ البته اين را به کسي نخواهم دادن. چه جايِ دادن؟- نخواهم نمودن.” اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نميخورند، از بسياريِ نان و ارزاني، اما چون چنين منع آغاز کردي، همه خلق رغبت کنند و در بندِ آن نان گردند و در شفاعت و شناعت آيندکه “ البته خواهيم که آن نان را که منع ميکني و پنهان ميکني، ببينيم.” علي الخصوص که آن نان را سالي در آستين کني و مبالغه و تاکيد ميکني در نادادن و نانمودن، رغبتشان در آن نان از حد بگذرد- که الانسان حريص علي ما منع.
هر چند که زن را امر کني که “پنهان شود”، او را دغدغه خود را نمودن بيشتر شود و خلق را از نهان شدنِ او ، رغبت به آن زن بيش گردد. پس تو نشستهاي و رغبت را از دو طرف زيادت ميکني و ميپنداري که اصلاح ميکني؟ آن خود عينِ فساد است.
اگر او را گوهري باشد که نخواهد که فعلِ بد کند، اگر منع کني و اگر نکني، او بر آن طبعِ نيکِ خود و سرشتِ پاکِ خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشويش مخور! و اگر به عکسِ اين باشد، باز همچنان بر طريقِ خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نميکند.
فيمافيه (مقالات مولانا)
باسلام
مدونيداگه همه زنها جامعه مامثل شمافکرميکردن جامعه ماميشدگلستون ،اماچه فايده كه توانايي يه زندگي سالم روندارن همش دنبال اينن كه ببينن بقيه چيكارميكنن اوناهم ...خلاصه عشق كه نباشه يامرده ميميره يازنهكه البته عشق واقعي نه ازاين عشقا دروغين امروزي و....
ياعلي.
سلام
فقط ميتونم بگم به قول مولوي
عشق هايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
.............................................
با مطلبي تحت عنوان مضرات زنان زيبا براي سلامت مردان! بروزم
نظر شما برام مهمه.
مطلب جالبي بود
به ما هم سر بزنيد خوشحال مي شيم