سلام،
همه ي ما خانواده هايي رو مي شناسيم که در خارج کشور زندگي مي کنند و امکانات مادي خاصي ندارند ولي ادعا مي کنند که دارند زندگي مي کنند! حرفشون هم اينه که ما مي تونيم اگر بخوايم به همه ي خواسته هامون برسيم ولي به همين قدر راضي هستيم و ....
ولي در مورد اين خانوم قصه ي شما، حرف ايشون خونه نبود! بحث اينجاست که ايشون احاس کرده نميتونه به خواسته هاش برسه! و درنتيجه ديگه اصلا بحث قناعت و اينها مطرح نميشه! چون قناعت براي کسيه که بتونه و نخواد!
دل ايشون از زندگي پره و نه شوهرش، اينکه راههاي رسيدن به وسايل مورد نيازش رو يادنگرفته يا بهتره بگم بهش ياد ندادند! اين چه ربطي به طلاق گرفتن داره!؟ نميدونم! اشتباه کرد، همين. مگه فکر ميکنيد شيطان بيکار نشسته! براي انسان بهانه هايي رو مياره
و نميگم آدم تلاش کنه همه چيز رو بدست بياره! ميگم من و شمايي که قديمي ترهاي روي زمين هستيم، بايد به کوچکتر ها وجديدي هاي شهرمون راه رسيدن به نيازهايي که ميتونه در شهر پيدا کنه رو نشون بديم!
حرف من اينه که آدم راه جهنم رو هم بايد بلد باشه که يه موقع کسي اشتباهي راهنماييش نکنه!
خدا ما توفيق بده بنده ي شيطان نشيم!