• وبلاگ : گل دختر
  • يادداشت : ده سال انتظار
  • نظرات : 3 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سارا 
    منم يادم نمياد...اين روزها اناخود اگاه ياد نيمه شعبان مي فتم...
    راستي يه چيز اذيتم ميكنه...كاش فقط شور و شوق نبود ...به خدا وقتي ياد مطالبات اقا مي افتم ...اب ميشم از بس بيخياليم...مگه اينها رو براي ما نگفتن...مگه نبايد عملي بشه...چقدر غريبه اقا خودشون بايد نقشه ي راه و بكشن، خودشون بايد تعيين مسير كنن، خودشون اول از همه بيان تو ميدون، كارسها و جلو ببرن تا ما اروم اروم شايد ايا بلند بشيم نشيم...اخ كه همراه اين شور شعور فراوانم ارزوست...
    يا علي