همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي
همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف
به اميد آن که روزي به شکار خواهي آمد
همه هست آرزويم که ببينم از تو روييچه زيان تو را که من هم برسم به آرزويي