سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز پسر

ارسال‌کننده : در : 88/5/14 1:40 صبح

روز پسر
نویسنده:گل بانو
چند سالی است روز تولد حضرت علی اکبر علیه السلام را به نام روز «جوان» نامگذاری کرده اند. خیلی هم خوب است اما ای کاش همان طور که روز تولد حضرت معصومه علیها السلام را «روز دختر» نامیده اند آن روز(روز میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام) را هم «روز پسر» می نامیدند. بالاخره همانطور که دختران امروز مادران فردا هستند، پسران هم پدران فردایند. اصولا نمیدانم آیا نام گذارندگان به این مطلب توجه کرده اند؟ و آیا ممکن است حتی اندکی تفکرات فمینیستی پشت این قضیه باشد؟ البته مقصودم از نامگذاری روز پسر این نیست که سالی یک روز عده ای از پسرها را دور هم جمع کنند، شیرینی و شربتی پخش کنند، موسیقی و از این کارهای سرگرم کننده و سطحی. هدف از نامگذاری یک روز به نام دختر یا پسر باید بهانه ای باشد برای توجه بیشتر و رسیدگی به نیازهای علمی، فرهنگی، شغلی و اصولا کلیدی باشد برای شروع کارهای ریشه ای و هدفمند در جهت شناختن و شناساندن قشر جوان.

گیاه مهمترو پیچیده تر است یا انسان؟
قدیم مردم فکر می کردند اگر دانه را روی خاک بپاشی کافی ست و دیگر نیاز به رسیدگی و توجه خاص و انجام کار علمی برای ثمردهی بهتر و بیشتر نیست اما در عصر ما بدون کمک گرفتن از علم و تکنولوژی کشاورزی و باغبانی حرفه ای غیر ممکن است. فکر میکنید «پسر های امروز» این درختان بالقوه باغ خانواده که پدران، همسران و مدیران فردایند را می شود بدون برنامه ریزی علمی و توجه خاص به فردای مطلوبشان امیدوار کرد؟!
وظیفه و بار اصلی این مسئولیت برعهده کیست؟ نهادهای علمی و فرهنگی مثل: حوزه و دانشگاه؟ رسانه ها و درصدر آن صدا و سیما، سینما و نشریات؟ خانواده ها و یا...دختر و پسر امروز هر کدام یکی از بال های جامعه فردا هستند و باید برای پرواز هماهنگ و جهت دار شناخته شوند و آموزش ببینند. یک جانبه گرایی جامعه را به مقصد نمی رساند.فیلم پسر پرنده ای را فرض کنید که هرکدام از بال هایش متفاوت از دیگری و به مقصدی جدا گانه بال بزند آیا می تواند پرواز کند؟! آیا میشود فقط به دختر بها داد یا بالعکس؟ اصولا هر دختر پدری دارد و برادری و همسر و پسری هم خواهد داشت.

بازی تمام شد لطفا چشمتان را باز کنید
آیا بهتر نیست نشریات زرد و زنجیره ای به جای تیتر کردن شایعات و داستان پردازی هایی که فقط باعث شعله ور کردن بیشتر اختلافات می شود و کپی پیست کردن از دروغ های دشمن، به داد آینده ی مان برسند؟ شاید هم جوان و شعار های جوان پسند فقط هنگام انتخابات تاریخ دارد؟ عده ای انگار جوان ها را نردبانی میدانند که باید از آن ها بالا رفت حتی اگر به قیمت خرد کردن پله هایش تمام شود! شاید در دلشان میگویند «دیگی که برای ما نجوشد میخواهیم سر سگ در آن بجوشد». شاید هم جوانان و آینده مملکت ملک شخصی شده و ما بی خبریم! متاسفانه عده ای فقط «به فکر کسب قدرتند» و کار علمی و فرهنگی را خربزه ای بیشتر نمی بینند که آن هم آب است! نامزدهای انتخابات گذشته همگی دستی در آستین مقامات داشته و دارند. در کارنامه مدیریتی شان چقدر کارهای بنیادین در این جهات وجود دارد؟ چقدر شکستن و سوزاندن؟ زمان آباد کردن شروع نشده؟




کلمات کلیدی : دختر، پسر

به حجابم افتخار می کنم

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/4/21 2:44 صبح

نویسنده مطلب: گل دختر
چند دقیقه قبل گل‌پر در این مطلب گفتنی‌ها را درباره علت نامگذاری روز عفاف و حجاب گفته. اینکه اگر امروز در اخبار می‌شنویم مروه «شهید حجاب» لقب گرفت ما هفتاد و چهار سال پیش شاهد قتل عام مردمی به خاطر دفاع از حجاب بودیم و مسجدی را دیدیم که گور دسته جمعی شهدای حجاب شد!


حجاب نه از اصول دین است نه حتی از فروع دینی که معمولا می‌گویند. البته شکی نیست که حتما از دین است. تفاوت حجاب با فرامین دینی دیگر در این است که اگر همه باید معتقد به توحید و معاد و نبوت و عدل و امامت باشند و نماز و روزه و ... به جا بیاورند؛ اما حجاب معمول، اخصاصی زنان است.

 تا به حال کجا دیدید که راهپیمایی برای دفاع از نماز یا مثلا عدل خدا برپا کنند؟ نمی‌خواهم بگویم حجاب از همه اینها مهم‌تر است زیرا اگر بود در شرع هم آن را از اصول دین می‌دانستند. حجاب و اصول و فروع دین تکه‌های پازلی هستند برای به تصویر کشیدن یک زن کامل؛ اما  حجاب، شایسته نگاه ویژه است چون وجوبش هم برای قشر خاصی است.حجابی که رضاخان کشفش را مطلع پیشرفت می‌داند و محوش را سرآغاز دور شدن از سنت‌های به قول خودش متحجر دینی... به وسیله زنان مسلمان بنیه گرفته.

دفاع از حجاب کشته و زخمی داده. حجاب زنان مسلمان در کشورهای خارجی تبلیغ صامتی برای اسلام است و زمامداران آن کشور را اینقدر ترسانده که حتی مسئله جزئی روبنده زنان مسلمان را در مجلسی که قرار است برای کشوری تصمیمات کلان بگیرد مطرح می‌کنند! همین حجاب باعث برملایی عادات ناپسندی چون نژادپرستی شده.

به نظر من حجاب قابلیت‌هایی بیش از این دارد. فعلا در همین حدی که ما از حجاب روسری و پارچه‌اش را فهمیدیم دارد در خط مقدم تبلیغ اسلام و تشخیص سره و ناسره یاری‌مان می‌کند. هنوز مانده تا حجاب تن و عقل و قلب و ... را به کمالش برسانیم.

تا همین‌جا -که خدا را به خاطرش شاکرم- حجابِ پارچه‌ای ما چه کارها که نکرده و بانوان مسلمان با حجاب ساده و بی‌آلایششان چه معجزه‌ها که نیافریدند!
در قسمت‌هایی از فیلم‌ها و عکس‌های دوران انقلاب می‌دیدیم که مردان خودشان را سپر بلای زنان می‌کنند و در خط اول تظاهرات حرکت می‌کنند.
امروزه، من زنان محجبه را طلایه‌دار جریان‌ اسلام‌گرایی می‌بینم و به حجابم افتخار می‌کنم.
من به دختر بودنم می‌بالم.

I am proud of islamic hijab



کلمات کلیدی : حجاب، دختر، زن مسلمان، شهید حجاب

دوستتدارم. عاشقتم

ارسال‌کننده : در : 88/4/15 11:49 صبح

به نام خدا
نویسنده: گل بانو
«بابا! این منو اذیت کرده. دعواش کن» جمله ای که دختر ها در کودکی شاید خیلی به زبان بیاورند. دختر عزیز کرده ی بابا است.  اصولا سایه ی پدر همیشه پناهگاه است و چه خوب میفهمند دخترها معنای«پناه بردن به بابا را».تا وقتی بابا هست خیال دختر راحت است که هیچکس نمیتواند حقش را پایمال کند.
پدر سنگینی مشکلات را همیشه عاشقانه بر دوش می کشد اما در مقابل دخترش خم به ابرو نمی آورد. پدر دخترش را خیلی دوست دارد.
یادم می آید در چندین کتاب خواندم که انسان دوجور پدر دارد؛ یکی «پدر خونی» است. همان که نام خانوادگی اش در شناسنامه مان ثبت شده و دیگری«پدر معنوی»؛ همان که مفهوم زندگی،عشق و نور از او به ما رسیده است. بابا، بابا بزرگ، جد، پدر جد و...پدر های خونی و همه ی پیامبران، امامان، اولیاءالله و علما هم پدر های معنوی مان هستند.حضرت علی علیه السلام می فرماید: پدر و فرزند هرکدام حقی بردیگری دارند. حق پدر این است که فرزند اطاعتش کند و حق فرزند این است که پدر برایش نام نیکو قرار دهد وبه بهتر ین نحو تربیتش کند.
اولین جمعه ی بعد از انتخابات روز عجیبی بود.پدر از صبح خیلی خیلی زود مردم خودشان را به محل نماز جمعه دانشگاه تهران رسانده بودند. چنین جمعیتی بی سابقه بود تا چندین میدان اطراف هم غلغله بود. دو وجب جا قیمتش با طلا برابری میکرد؛ فرقی نمیکرد در سایه است یا در تیر آفتاب. مهم این بود که صدای آقا را بشنوی. خیلی ها را هم صدای بلندگو راضی نمیکرد وهدفون به گوش و گوشی به دست از امواج رادیو رساتر و شفاف تر می شنیدند. تنوع ظاهری نمازگزارن هم جالب بود. خیلی جالب. از چادری پوشیه دار تا مانتویی عینک دودی زده! از جوان های محاسن دار یقه بسته تا شش تیغ کرده های کراواتی! بعضی از اقوام ما که سال تا سال پایشان به مسجد هم باز نمی شد را با کمال تعجب، همراه خانواده شان در صف نمازگزاران دیدیم.
حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری هم پدرهای معنوی ما هستند. حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری حق ما را با نامگذاری جمهوری اسلامی و سکان داری ایران عزیز ادا کردند. مردم هم در آن جمعه ی به یادماندنی با حضور پرشکوهشان  پرجمعیت ترین نمازجمعه را اقامه کردند. استقبال همه اقشار نشان داد همه می خواهند زیر سایه ی پدر معنوی شان آیت الله خامنه ای حرکت کنند. ملت  با مشت های گره کرده شان اعلام کردند میخواهند با اطاعت از راهنمایی  پدر معنوی شان حقش را ادا کنند.
امروز میلاد حضرت علی علیه السلام؛ روز پدر است. امروز همه بهترین چیزی را که به نظرشان می رسد برای ابراز محبت به پدرشان هدیه می کنند. رهبر عزیزم! مولای من! روزت مبارک. بگذار حرف دلم را خودمانی بگویم:«تو بهترین بابای دنیایی. دوستتدارم. عاشقتم. الهی هزار سال سایه ت بالا سرم باشه. الهی از جون من کم بشه به عمر با برکت تو اضافه بشه. یک تار موی سفیدت رو به همه ی دنیا نمیدم. جون ناقابلم رو به عنوان هدیه ی روز پدر از این دختر کوچیکت قبول میکنی؟»
لینک ها: 1 . 2 .  3. 4 




کلمات کلیدی : دختر، پدر

همان

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/4/15 1:47 صبح

نویسنده مطلب: گل دختر

من...
همان بابایی را دوست دارم که آب داد!

روز پدر مبارک



 - تبعیض جنسی در کتاب های درسی ایران
+ موجی ازمخالفت در حاشیه حذف عدالت جنسیتی




کلمات کلیدی : دختر، پدر

ماجرای آن دختر

ارسال‌کننده : در : 88/4/10 8:8 صبح

نویسنده مطلب: گل بانو

پرده اول: دخترلبنانی
در سفرمان به لبنان یک روز به گلزار جمعی از شهدای حزب الله در بیروت رفتیم؛ تک ستاره هایی مثل شهید عماد مغنیه، پسر سید حسن نصرالله و... همسفرامون دور مزار شهید عماد مغنیه حلقه زده بودند و پای صحبت مادر و پدرش حال قشنگی داشتند.
 راضیه خوابش گرفته بود. برای اینکه سرو صدایش مزاحم بقیه نشود بغلش کردم و درحالی که در گوشش لالایی می گفتم شروع کردم به راه رفتن. وقتی که سنگینی سرش را روی شانه ام احساس کردم خیالم راحت شد.
 مشغول تماشا بودم که نگاهم افتاد به در ورودی. دختری وارد شد. زیبایی و خوش پوشی او مرا مجذوب خود کرد.دسته گلی به دست داشت آرام آرام  نزدیک اولین سنگ قبر ایستاد،آهسته گلها را گذاشت و زیر لب شروع به زمزمه کرد.کوچکترین حجابی از چادرو روسری گرفته تا کلاه و...نداشت که البته این در کشوری مثل لبنان خیلی طبیعی بود. چون درصد بالایی از جمعیتش را اهل کتاب و بخصوص مسیحی ها تشکیل میدهند.
با خودم گفتم:«مگر حزب الله مسیحی هم دارد؟ شاید این مزار یکی از اقوامش است؟» خیلی کنجکاو شده بودم . برای رها شدن از سیل سئوالاتی که چپ و راست وارد مغزم می شد تصمیم گرفتم با او صحبت کنم. متاسفانه به زبان انگلیسی بیشتر تسلط دارم تا به عربی آن هم از نوع لهجه لبنانی اش.
 
Goodmorning  بعد از سلام و احوال پرسی، دست و پاشکسته منظورم را رساندم. دستمال کوچکی از کیفش در آورد و اشک هایش را پاک کرد. صدایش گرم و دلنشین بود.
«مسلمان نیستم. هیچ آشنایی نزدیک و قرابتی هم با این شهدا ندارم. اما از صمیم قلب دوستشان دارم. چون اینها بودند که مردانه با اسرائیل جنگیدند و جنوب لبنان را آزاد کردند. این عزتی که لبنان الان دارد مدیون خون پاک  جوان های حزب ا لله است.»
نگاهی به ساعتش انداخت. عذرخواهی کرد و رفت تا به موقع سرکارش برسد.

پرده دوم: گل دختر
چند روز پیش مطلبی از گل دختر خواندم در مورد دختری که با دل و جان از پسربسیجی دفاع کرده بود. همان که فیلمش را بارها از تلویزیون دیده ایم.
 وقتی که در مورد ظاهر نه چندان باحجابش نوشته بود یاد آن دخترلبنانی افتادم.
نمیدانم  شاید این دختر شجاع تهرانی هم صحنه های دفاع جانانه بسیجیان را از خاک وطن به خاطر داشته.
 شاید به یادآورده چه کسانی عاشقانه به ندای امامشان لبیک گفتند و شجاعانه در مقابل تمام دنیا سینه سپر کردند و باخونشان اجازه ندادند حتی چکمه نجس یک بیگانه هم تهران را لمس کند. شاید آن دختر هم صحنه هایی از محافظت بسیجی از نوامیس محله شان را به یاد آورده . او فراموش نکرده بوده زیر سایه برادران بسیجی چه امنیتی دارد کشور.نمیدانم چند بار در ایست و بازرسی محله شان بسیجی ها ماشین های حمل مواد مخدر را متوقف کرده اند و او نفس راحتی کشیده بوده.
شاید اگر از او هم علت کارش را بپرسی بگوید: عزتی که ایران دارد...
نمیدانم اما به هر دلیل که بوده میخواهم بگویم:
« دستانت را می بوسم خواهرم! خاک برسر آن بی غیرتانی که حداقل به خاطر ناموس مردم حیا نکردند! نمیدانم به تو هم ضربه ای وارد شد یا نه؟!

پرده سوم: سیاه- سفید- خاکستری
از کودکی همیشه سعی کردم در رابطه ام با دیگران تک بعدی نباشم و در مورد دیگران هم زود قضاوت نکنم. نمیدانم شاید به خاطر این است که خودم هم تا مدت ها مانتویی بودم. یعنی هم در در میان مانتویی ها بودم هم در جمعچادری ها.
اصولا فکر میکنم اگر کسی یک اشتباه کرد نباید تمام شخصیتش را زیر سئوال برد. هر بدی انسان را به اندازه خودش از سفیدی دور میکند. خیلی از ما نه سیاهیم نه سفید. خاکستری هم رنگی ست.
 حجاب برای زن امنیت می آورد و واجب است و خداوند در قرآن به آن تاکید کرده اما نباید با دیدن خانمی که حجاب کاملی ندارد او را به هزاران اشتباه دیگر متهم کنیم. همان طور که با دیدن اشتباهی از یک چادری نباید ان را به تمام شخصیتش و دیگر چادری ها نسبت دهیم.

پرده آخر: خواست خدا
بیایید فیلم را به عقب برگردانیم و اندکی تغییر دهیم و به جای این دختر یک دختر محجبه چادری بگذاریم. همین رسانه ها که این مدت با زرگنمایی هر انچه به نفعشان بود(که البته چیزی از شجاعت این دختر نگفتند!)  داد و بی داد راه می انداختند که ببینید فقط یک بسیجی از جنس خود این پسر دلش برایش سوخته. اینها سرشان همه در یک اخور ست وگرنه کسی دل خوشی از بسیج ندارد که مانع شود.
تیتر میکردند:«عقده گشایی مردم تهران! از بسیجی ها»
همان ها که با کمال بی ادبی حساب لات ها و چاقو کش های حرفه ای و اندکی ساده لوحان اغفال شده را با همه ملت ایران یکی میکنند.
خواست خدا بود که گذر این دختر به آنجا افتاد.




کلمات کلیدی : دختر، لبنان، بسیجی

<      1   2   3   4      >

الکسا