سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگذارید با شما نیز چنین کنند

ارسال‌کننده : در : 89/10/18 4:1 عصر

به مناسبت هفده دی ماه، امروز حوزه مان برنامه ای تدارک دیده بود و مهمان برنامه خانم مسلمان شده ترکیه ایی ، ساعت ده برنامه شروع میشد، با عجله از کتابخانه خودم را به سالن اجتماعات رساندم تا به مراسم برسم، داشتم از پله ها بالا می امدم، مسئول فرهنگی دانشگاه جلویم را گرفت، و از من خواست به عنوان مجری با مهمان پشت میز بنشینم، سوال بپرسم او هم جواب دهد! (ای کاش از قبل خبرم می دادند!) همین شد که نه سوالات من درست دندانگیر بود و نه آن چه میخواستم از آب در آمد...

حرفهای زهرا شباهت، مسلمان شده ترکیه ایی که الان هم حوزه میخواند و هم دانشگاه، خیلی شنیدنی بود. از مسلمان شدن و شیعه شدنش گفت، این که با چند تا ازدوستان دختر و پسر با هم به دنبال دینی برای پیروی می گشتند، و بعد از تجربه کردن مذاهب مختلف اخر تشنه ی عقاید شیعه شدند.


وقتی از او پرسیدم وقتی بار اول حجاب گرفتید برایتان سخت نبود؟ خیلی کوتاه گفت: " آدم وقتی به چیزی علاقه مند شود نه تنها برایش سخت نیست بلکه شیرین هم هست. اعتقاد داشتم به اینکه حجاب شخصیت آدم را بالا می برد و واقعا هم این حس را داشتم و الان با تمام وجود دوستش دارم..."

می گفت همسرش پژشک است و یک سال زودتر از اون شیعه را شناخت و به ایران آمد..."خانواده ام مرا به اختیار خودم گذاشته بودند ولی برادرهایم چون شغل شان دولتی بود مرا از خود طرد می کردند چون برایشان گران تمام می شد و ممکن بود شغلشان را از دست بدهد. بخاطر حجابم هم دیگر نمی توانستم درس بخوانم..."

از او در مورد دخترانی پرسیدم که اسلام منهای حجاب را قبول دارند ... "وقتی من میخواستم شیعه شوم، حاج اقای روحانی به من گفت، اگر شیعه شوی مسئولیت دارد، مسئولیت می اورد، تمامش را برایم باز کرد، همه را دیدم و پذیرفتم، ما یا نباید دین را بپذیریم و یا اگر می پذیریم باید مسئولیتش را هم قبول کنیم..."

در مورد حجاب ایرانی پرسیدم، یعنی وقتی جواب داد آب شدم ... "
چادری ایرانی می پوشند با مانتو کوتاه، این چادرها را هم مدام باد می زند و یا از سرشان می افتد، این فقط خود گول زدن است، خیابان نه برفی ست و نه بارانی، خانم با چکمه ساق بلند و شلوار و پالتو کوتاه پوشیده، این ها می خواهند خودشان را شبیه غرب کنند. غرب دارد کار میکند و خوشحال است از اینکه توانسته مانتوهای شما را یک وجب کوتاه و مقنعه هایتان را تبدیل به روسری های کوتاه کند...
الان روی پول های ما نمونه اش مشخص است، زن چادری که چادرش را می اندازد و باحالت عریان به سوی آتاتورک می رود...
غرب با کشور ما این کار را کرد، نگذارید آینده کشور شما مثل ما شود..."

و مدام می گفت این حجاب شما و مادرهای شما بود که نگذاشت دشمن به شما نفوذ کند...

می گفت "دشمن می خواهد از طریق حجاب ما وارد شود، او نه از اسلحه ما می ترسد و نه از تشکیلات ما، اینها از حجاب ما و از ولایت فقیه ما می ترسند، دشمن می خواهد حجاب ما را بگیرد، چون اگر توانست حجاب را بردارد چند سال بعد مطمئن باشید  هویت ما را هم به دنبالش خواهد برد..."

برایم جالب بود از شهدای ما و از انقلاب ما می گفت، می گفت "من مدیون خون شهدای شما هستم، اگر شهدای شما نبودند من نمی توانستم به همین راحتی به ایران بیایم و درس بخوانم. من در کشور خودم صدبرابر از لحاظ مادی راحت تر هستم، خانه و اموال دارم، ولی بخاطر حجابم و اینکه درس بخوانم وارد ایران شدم..."

خطاب به جوانهایی که به اروپا فکر میکنند می گفت
فکر میکنید آنجا چه خبر است؟ آنها رفتند و دارند بر می گردند، انها دیدند به بن بست خوردند، غرب دارد بر می گردد، من با خانم هایی که اسرائیل هستند ارتباط دارم، می گویند آنجا درسهای شیعه شناسی می خوانند...

آنچنان در صحبت هایش از شیعه و عقایدش می گفت که دهان آدم ناخوآگاه شیرین میشد...

حرفهای زیادی زد، هم از خودش ، هم از تحقیقات و فعالیت هایش در جاهای مختلف (روزنامه، ماهواره، دانشگاه ها، مشاوره ...) اینکه چرا اسمش را زهرا گذاشت، از محیط کاملا بسته ترکیه، از آزادی هایی که ایران به او داده و ...

در انتها به عنوان حسن ختام جلسه خاطره ایی از درویش ترک برایمان گفت که خلاصه اش این شد...

آقایی با نام درویش بود از کشور ترکیه که در شهر برلین المان زندگی می کرد..." تا ان زمان نه از حجاب چیزی می دانستم و نه از اسلام. روزی که از خیابان های المان عبور میکردم خانمی را دیدم، پشت سرش قدم به قدم رفتم، یک لحظه خانم برگشت و به من گفت آقا از من چه می خواهی؟ به او گفتم شما فرشته ایی؟ انسانی؟ بشری؟ از کجا آمدی؟ و جواب داد ایرانی ست و بخاطر معالجه شوهرش که جانباز شده به آلمان امده اند.
من هم با شوهرش اشنا شدم، پیگیر کارهایم بودم و چندماه بعد به ایران سفر کردم و در مدرسه ولی عصر تبریز مشغول به درس خواندن شدم و شیعه شدم..."

این اقای درویش ترک دوماه بعد درخواست اعزام به جبهه می رود و همان جا هم شهید میشود، الان مزارش در بهشت زهرای تهران است...

خواهران من، فقط چادر این خانم، بدون اینکه او حرفی بزند، جوانی را که در اوج گناه بود را بهشتی کرد.
ارزش چادر خودتان را بدانید، آمریکا که از شما می ترسد، از همین حجاب و چادر شماست که می ترسد، نگذارید آینده کشور شما مثل ما شود...




کلمات کلیدی : حجاب، اسرائیل، چادر، هویت، دین، ترکیه، حوزه، شیعه، مسئولیت، مانتوهای کوتاه، اسلحه، فرشته، شهید، ولی فقیه

چادر من کو؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 89/4/24 3:26 عصر



پوشیدن چادر رنگی در خیابان ...

حرام است؟ نه
گناه دارد؟ نمی شود گفت.
لباس شهرت است؟ نه شهرت به زیبایی است نه به زشتی و گناه.
لباس تکبر است؟  خیر
بی حجابی است؟ ابدا
مفسده دارد؟ به نظر نمی رسد
لباس دشمنان اسلام است؟ عمرا
جلب توجه می کند؟ در جامعه امروز نه

 

پس چیست؟
تحریف است
دروغ است
آن پارچه قهوه ای که سر و تهش را زده اند و آستین و چاک و دکمه دارد اسمش چادر نیست.
چادر همان است که حجاب کامل است.
همان است که مو لای درزش نمی رود.
این لباس، در پوشش نه بدتر از مانتوهای لباس خوابی است؛
اما این... اسمش چادر نیست.

بزرگواران!

لطفا چادر ما را پس بدهید.




کلمات کلیدی : چادر، مانتو، چادر رنگی، چادر ملی، چاقچور

رنگ شناس نه ای جان من خطا اینجاست!

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/11/17 2:54 صبح

همیشه یکی از زیبایی های دنیا برایم «تنوع رنگ ها» بوده. تنوع رنگ میوه ها، گل ها، گیاهان و به تبعش تنوع رنگ لباس. سعی کردم رنگ های مختلفی را برای لباس هایم انتخاب کنم. مطالب زیادی از اینترنت خواندم در مورد روانشناسی رنگ ها، تناسب رنگ ها و  اینکه با هر رنگ پوستی چه رنگ های لباسی خوش ترکیب است.

 

این تنوع رنگ ها از همیشه ی همیشه هم که همراهم نبوده. تا دبیرستان بودم اغلب مقنعه مشکی می پوشیدم. روسری و شال را چون بلد نبودم طوری ببندم که گردن و چانه ام پیدا نشود فقط برای مهمانی ها استفاده می کردم. سال های آخر دبیرستان به مقنعه رنگی رو آوردم. کم کم رنگ های مختلفش را خریداری کردم. از یشمی و قهوه ای و سورمه ای گرفته تا آبی آسمانی و شیری. اما باز هم پوشش غالبم مقنعه مشکی مدرسه بود. زمان ما بیشتر فرم های مدرسه تیره بود؛ نه مثل الان که رنگین کمانی شده.  البته من بین هم سن وسالانم خوش شانس بودم و چند سالی رنگ های سبز زیتونی، آبی نفتی، زرشکی و کرم هم پوشیدم؛ اما دوستانی هم داشتم که دوازده سال تحصیل را مشکی یا سورمه ای پوش بودند.

اوایل دانشگاه بعد از تمرین و ممارست و پرس و جو که توانستم روسری ام را مدل عربی ببندم و روی سرم محکم کنم دیگر قوت غالبم روسری رنگی شد! یادم نمی رود آن روزهایی را که با روسری های سبز و آبی دانشگاه می رفتم و گاهی چند بار در روز از من می پرسیدند که آیا عرب هستم یا خیر؟! کلا شیفته این تیپ پوشش هستم. چادر مشکی و روسری رنگی متین. آن وقت کمتر رایج بود؛ ولی الان شکر خدا چادری های زیادی می بینم که با حفظ پوشش کامل سرتاپا مشکی پوش هم نیستند.

اینها را بگذارید به حساب سلیقه شخصی. می دانم که رنگ هرچه تیره تر جلب توجهش کمتر؛ اما خب هر کسی را  نقطه ضعفی است!
دیگر مقنعه پوشیدن برایم سخت شده. یعنی با روسری بهتر می توانم حجابم را رعایت کنم. مقنعه که می پوشم یاد بچه های کلاس اولی می افتم که وقت رفتن به خانه موهاشان پریشان شده و چانه ی مقنعه تا روی گونه شان چرخیده! بگذریم... اصل بحث ام روی رنگ است نه روسری یا مقنعه.

 

کسانی که مرا دیده اند می دانند که – غیر از چادر و پوشیه - فقط ایام عزا مشکی می پوشم. به نظرم سه طیف رنگ لباس می تواند مناسب تمام روزهای سال باشد. یک طیف تیره برای ایام عزا، بعضی رنگ های خاص برای ایام عید و رنگ هایی حدوسط برای زندگی روزانه. (این را هم قید کنم که منظورم رنگ لباس در خارج از منزل است.)

به نظرم رنگ لباس روزانه نباید لزوما مشکی باشد؛ اما نمی دانم چرا بیشتر دختران همیشه عزادارند. ربطی هم به چادر و مانتو ندارد. قم و حوزه را نادیده بگیرید... بارها شده که در کلاس زبان یا جمع دوستان یا جاهای دیگر نه چندان مذهبی بودم و با دیدن دخترانی با مقنعه و مانتوی مشکی حرص خوردم که چرا اینها اینقدر تیره می پوشند. به خدا اینقدر رنگ های قشنگ و سنگین در دنیا وجود دارد. سبز، آبی، قهوه ای، کرم، زرشکی و ... اگر با پس زمینه تیره باشند هم تنوع رنگ ایجاد می کنند هم زننده نیستند. الان نسبت به اوایل انقلاب خیلی بهتر شده. اینطور نیست که در اماکن دولتی و آموزشی بگویند فقط مشکی و سورمه ای بپوشید. حتی من یک مقنعه صورتی دارم که پس زمینه تیره دارد و اصلا رنگش زننده نیست.

نمی دانم چرا تا بحث رنگ پوشش در جامعه و عرف جامعه می شود ذهن ها به سمت سبز فسفری و نارنجی جیغ می رود و بعد عکس آن خانم مامور امنیت اجتماعی که دست دختر مانتوقرمزی را محکم گرفته. درست است که در جامعه ما خط قرمزهایی برای هرطورنپوشیدن هست؛ اما از آزادی هایش هم استفاده نمی کنند یا نمی کنید؛ حتی نمی کنیم! بعد می آیند کاریکاتور می کشند (+) و به زعم خودشان نظر عرف جامعه در مورد رنگ را تصویرسازی می کنند.

 

بارها شده که سر کلاس نشستم، همکلاسی هایم را نگاه کردم، پیش خودم فکر کردم آیا واقعا جبر جامعه است که نمی گذارد اینها مقنعه مشکی بور شده شان را کنار بیندازند و رنگ شادتری بپوشند؟ حتی خودم هم وقتی مقنعه مشکی می پوشیدم جنس کرپ را انتخاب می کردم که جلای بیشتری داشت؛ اما این مقنعه های مشکی نخی سنگ شور شده...
واقعا فکر می کنید لب های صورتی براق جلب توجهش کمتر از مانتوی یشمی است؟ یا موهای مش آبی و ناخن گل منگلی کمتر از مقنعه کرم توی چشم است؟

رنگ شناسی کار سختی نیست. فقط کمی توجه و دقت می خواهد. رنگ ها را باید ساخت، با هم ترکیب کرد. با اینکه هیچ وقت اینقدر که رنگ گلبهی یا سبز ملیح آرامم کرده رنگ زردقناری و قرمز عشقی شادم نکرده؛ نمی دانم چرا تا اسم رنگ های شاد می آید بعضی ذهن ها بیشتر از یک جعبه مداد رنگ شش تایی را نمی توانند تصور کنند! رنگ شناس نه ای جان من خطا اینجاست!

شما حجابت سر جایش باشد؛ رنگ شاد – و نه جیغ- هم بپوش. اگر کسی گفت بالای چشمت ابرو است حسابش با من!




کلمات کلیدی : حجاب، چادر، مانتو، رنگ، رنگ شاد

چرا و به چه علت

ارسال‌کننده : در : 88/5/21 6:12 عصر

به نام خدا
نویسنده: گل بانو
ماهی و تور و توربافی
 از مهمترین سئوالات مطرح شده ی ما در مورد دستورات خداوند علت و چگونگی انجام آنها است: چرا نماز بخوانیم؟ چرا روزه بگیریم؟ چرا خمس بدهیم؟ چرا حج برویم؟ و... چطور نماز بخوانیم؟ چگونه روزه بگیریم؟ و چطور خمس بدهیم و...
به یقین اگر ما علت انجام حکمی را بدانیم راحت تر میتوانیم به چگونگی آن برسیم و آن وقت است که از صمیم قلب و با اشتیاق تمام، حدود آن را می پذیریم.
علما و مراجع در بسیاری از موارد «حکم کلی» به ما میدهند و کمتر دیده شده که «مصداقی» حکم بدهند. مثلا در مورد موسیقی: نمیگویند«فلان ترانه ی آقای الف مجاز است ولی بهمان ترانه ی آقای ب حرام است و دیگری مکروه است و...» بلکه حکم موسیقی حرام را به صورت کلی بیان میکنند:«موسیقی مطربی و غنایی حرام است.» یعنی ما باید این حکم را با موسیقی مورد نظر تتبیق دهیم اگر «غنایی» بود حرام است(حتی اگر از وزارت ارشاد مجوز داشته باشد و از صدا و سیما پخش شود.) و گرنه حرام نیست. اینها همه از چگونگی موسیقی حرام و غیر حرام بحث می کرد اما اینکه «
چرا موسیقی غنایی( موسیقی که انسان را به رقص وادارد) و موسیقی مطربی(موسیقی مخصوص مجالس لهو لعب) حرام است؟» سئوال مهمی است که هرکس باید خود به دنبال یافتن جواب آن باشد. اما چرا؟ شاید به این دلیل است که ذهن تشنه ی هرکس را جواب خاص خودش سیراب می کند! شاید به قول معروف:«هدف آموزش تور بافی ست نه دادن ماهی حاضر و آماده به دستمان!»
ندانستن عیب استدختر ایرانی
در مورد حد و حدود حجاب زن و مصداق های مربوط به آن؛ اینکه «کجاها باید پوشانده شود» و «چادر بهتر است یا غیر آن»، زیاد بحث شده است اما به نظر می رسد در مورد علت و چرایی وجوب حجاب کمتر صحبت شده و کمتر نوشته شده است.
 فلسفه ی حجاب چیست؟ چرا خداوند به زنان دستور داده که به جز برای همسرشان برای هیچ مردی خودنمایی نکنند؟! به چه دلیل خداوند مردان را امر کرده که به جز همسرشان به زن دیگری نگاه(نگاه خاص) نکنند؟!
شاید اگر هر دختری بداند «علت وجوب حکم حجاب» را هیچگاه در موردچگونگی اش سردرگم نشود.
آیا دلیل کمرنگ شدن تقید به حجاب در ایران اسلامی ما نپرداختن به فلسفه ی حجاب است؟ حتی به نظر می رسد مخالفان حجاب و به خصوص فمینیست ها هم در مورد «علت بودن یا نبودن حجاب» حرف منطقی و عاقلانه ای ندارند. حتی متولیان فرهنگ هم کمتر به این موضوع توجه کرده اند.
 اما واقعا چه کسی در این راه کم کاری کرده است؟ چه نهادی جای انجام یک کار علمی منسجم در مورد «علل وجوب حکم حجاب»را با لقمه ی حاضر و آماده ی«رعایت حجاب اسلامی الزامی است» عوض کرده است؟ حوزه؟ دانشگاه؟ یا هر دو؟!
یک تجربه
وقتی وارد سن نوجوانی شدم بحث حجاب برایم شروع کرد به پر رنگ شدن. خوب یادم می آید به حجاب همه ی زنان اطرافم از مادرم تا فامیل و همسایه و حتی خانم معلم و ناظم و مدیرهم توجه می کردم. می خواستم ببینم «با حجاب بودن یا نبودن» چه تاثیری در زندگی خود زن ودر زندگی اطرافیان و در نهایت جامعه دارد؟ کم کم به نتایج جالبی هم رسیدم تا آنجا که سال دوم دبیرستان علی رغم مخالفت پدرم و در کمال بهت و حیرت دوستان و اطرافیانم «چادری» شدم. تعجب دوستان و اطرافیانم از آنجا بود که من چند سال سئوالاتم در مورد حجاب و نتایجی که به آن می رسیدم را با هیچکس در میان نگذاشته بودم، حتی با مادرم. و مخالفت پدرم با چادری شدنم به این دلیل  بود که فکر میکرد متین و سنگین بودن هیچ ربطی به چادر و اصولا حجاب ندارد.
از آن موقع ده سال می گذرد. امروزپدرم به یقین رسیده است که با حجاب داشتن و چادرسرکردن(چادر سرکردن درست) یکی از بهترین انتخاب هایم در زندگی بوده است. من هم از این نتیجه به خود می بالم و سپاسگذار خالقم هستم. بعد از من بعضی از دوستان و تعدادی از دختران فامیل هم چادری شدند. الحمد لله
شنیده ها و دیده ها
چند هفته ای است در خدمت دانش آموزان نخبه ی رشت هستیم. شنیده ام که می گویند:«رشت درعدم تقید به حجاب کامل اول و تهران دوم است.» به آنچه شنیده ام مطمئن نیستم اما از ابتدای تابستان و حضورم در جمع دختران خوش اخلاق شهر رشت به یقین رسیدم که متاسفانه مسئولین فرهنگی استان گیلان درنرساندن اطلاعات لازم در مورد فلسفه ی حجاب، چرایی و چگونگی اش به حداقل ها اکتفا کرده اند.
آیا داشتن میز و صندلی و پست و مقام از آینده ی دخترانمان مهمتر است؟ ای کاش چند تا از این مدیران نگاهی به برگه ی سئوالات و نظر خواهی دختران می انداختند. با یک بغل پوشه از سئوالات ریز و درشت دختران در مورد حجاب میخواهم فریاد بزنم: «خانم ها و آقایون مدیر! به داد اسلام برسید!»
این روزها با چادرم و نقابی که بر چهره دارم وقتی در خیابان «مطهری» و اطرافش قدم میزنم یا وقتی بچه هایم را به «پارک ملت» می برم، روسری ها به جلو کشیده می شوند؛ بی آنکه حرفی بزنم یا حتی نگاه معنا داری بیاندازم. مردم کوچه و خیابان وآن ها که پارک آمده اند به دخترکان رنگ و وارنگ اطرافشان بی توجهند اما تمام رفتار، حرکات و گفتار مرا زیر نظر دارند؛ از ابتدا که مرا با چادر لبنانی و نقابم می بینند تا جایی که در دیدشان هستم. حتی وقتی دختر و پسرم را سوار سرسره یا تاب میکنم گوششان را تیز میکنند که بشنوند آیا فارسی حرف میزنم یا نه!
آیا مشکل از نبودن الگوست؟ نمیدانم...




کلمات کلیدی : حجاب، چادر، زن، دختر، موسیقی، احکام

حجاب هزار تکه ( کش چادر + طلق روسری)

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/5/8 2:19 عصر

یکی دو سال پیش یک نفر از طریق وبلاگ ایمیلم را پیدا کرده بود و نامه‌ای نوشته بود با این محتوا که لطفا طریقه دوختن کش چادر را برایم ارسال کنید و بنویسید که دقیقا باید کجای چادر دوخته شود و چکار کنیم تا کش خاصیت الاستیکی خودش را از دست ندهد؟!
نامه با فونت انگلیسی بود. از طرف ایمیلی ناشناس با لحنی کاملا جدی و مقدمه و نتیجه. بارها آن را از اول به آخر و آخر به اول خواندم. برای خودم توضیحش دادم. دوباره چند روز بعدش خواندم. هر چه کردم نفهمیدم این بزرگوار جدی پرسیدند یا غرض کنایه‌ای داشتند؟ گفتم اگر جواب ندهم می‌گوید سوال به این ساده‌ای پرسیده بودم؛ اگر جواب بدهم می‌گوید شما به چه چیزهای پیش پا افتاده‌ای فکر می‌کنید! الان هم فقط می‌توانم بگویم که من و باقی دانشمندان هنوز نتوانستیم راهی برای ماندگاری خاصیت کش چادر پیدا کنیم! منتها می‌توانید به جای کش از بندی استفاده کنید که پشت سر گره بخورد یا اینکه انتهای کش را که به چادر می‌دوزید دکمه سیاهی هم وصله‌اش کنید تا پارچه چادر را پاره نکند.

این موضوع گذشت تا دوشنبه که دیدم کسی پیام گذاشته و در مورد طلق روسری پرسیده! قبلا در این مطلبم اشاره‌ای به طلق کرده‌بودم و ایشان خواستند بنویسم از کجا می‌شود تهیه‌اش کرد و قیمتش چقدر است؟!
طلق روسری تقریبا از جنس همان طلق و شیرازه‌ای هست که برای صحافی تحقیق و برگه‌هایمانعکس تزئینی است! استفاده می‌کنیم. اگر بخواهیم خودمان درست کنیم بهتر است از جنس ضخیم‌تری مثل عکس رادیولوژی باشد. طلق باعث می‌شود که جلوی روسری محکم و یکنواخت بایستد. اصل‌اش وارداتی از کشورهای عربی و حجاب زنان لبنان و سوریه و آن طرف‌ها است. اگر سوریه مشرف شدید می‌توانید آن را در بسته ده تایی بخرید. قیمتش هم نباید زیاد باشد. بعضی مدل‌هایش یک لایه پارچه مشکی هم روی طلق کشیده تا از براق بودنش کم شود و زیر روسری هم سُر نخورد. در ایران اگر بخواهید بخرید من یک بار از مغازه سیمای حجاب در خیابان ارم قم روبروی حرم خریدم. دانه‌ای 500 تومان بود؛ اما بعد که خوب براندازش کردم دیدم می‌شود تولید داخل با هر سایزی که مناسبم هست بسازمش و پول بسته‌زبان را حرامش نکنم!

طلق روسری معمولا به شکل مستطیلی هست که گوشه‌هایش گرد شده باشد، طولش تقریبا از این گوش تا اون گوش باشد! عرض‌اش هم بسته به سلیقه شماست. طلق آماده‌ای که خریدم یک طول مستطیلش هم منحنی کرده‌بود. البته بعضی‌ها به طلق حساسیت دارند و پیشانی و صورتشان بیش از حد عرق می‌کند. شانس بیاورید و از آن دسته نباشید!

در این لینک «آموزش بستن شال» اشاره‌ای هم به طلق کرده. نوشته:« اگر بخواهید شال را محکم دور سرتان بپیچید، لبة پارچه بد می‌ایستد. برای درست کردن جلوی آن می‌توانید یک باریکه از مقوا یا طلق (شبیه آن قطعه طلق‌هایی که لای یقة پیراهن‌های مردانه هست) ببرید و بگذارید لای تای شال. شال را طوری سرتان کنید که طلق یا مقوا درست بالای سرتان قرار بگیرد. این طوری لبة شال توپ توپ می‌ایستد و هیچی‌اش هم نمی‌شود!»
لطفا یک نفر به من بگوید که این توضیحات کامل بود! احساس عذاب می‌کنم از اینکه این همه موضوعات مهم و حیاتی هست و من دارم ده بیست خط درباره یک تکه طلق کم‌خاصیت می‌نویسم!

راستش من با اصل حجاب مشکلی ندارم و از آن لذت هم می‌برم؛ اما مدل‌هایش و خرده‌کاری‌هایش  دست و پا گیرم هست. خودمان حجابمان را سخت کرده‌ایم. هزار و یک تکه به خودمان آویزان می‌کنیم که زمان‌بر هست و هزینه برمی‌دارد. از مانتو شلوار که حداقل حجاب در ایران هست گرفته تا ساق دست و هد و طلق و گیره روسری و چادر و ... . بعضی وقت‌ها اینقدر جزئیات حجاب ما را به خودش مشغول می‌کند که از اصل‌اش باز می‌مانیم. اینقدر زوم می‌کنیم روی دست آن خانمی که آستینش بالا رفته و ردیف النگوهایش برق می‌زند که اصلا یادمان می‌رود خوش و بش او با مغازه‌دار به مراتب زننده‌تر از یک وجب عریانی  ساق دست است! در این سی ساله که از انقلاب گذشته باید ما هم از مراحل جزئیات حجاب عبور می‌کردیم و از دو پله بالاتر نگاهش می‌کردیم؛ اما نشد و نکردیم. هنوز نتوانستیم مدل همه‌پسند و پوشیده‌ای از حجاب ایرانی تولید کنیم که آویز هزار تکه نباشد. شاید علاقه‌ام به جلابیب به همین خاطر باشد که همه این جزئیات اعصاب خرد کن را در یک رقم جنس به نام چادرجلابیت خلاصه کرده.

(+) چند مدل روسری و چادر
(+) لینک جالبی که توی سرچ پیدا کردم. یک نفر که می‌خواهد چادری شود و در مورد مدل حجابش مشورت می‌خواهد.



کلمات کلیدی : حجاب، چادر، روسری، طلق روسری، جلابیب

   1   2      >

الکسا