• وبلاگ : گل دختر
  • يادداشت : زن و بندگي خداوند
  • نظرات : 15 خصوصي ، 86 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + eddie 
    به قالي دستباف دست كشيدم. گل هاي ختايي و عباسي دور دستانم پيچيدند و بالا آمدند. پاهايم در نرماي سرخ ترنج تا مچ پا فرو رفت.گل هاي ريز حاشيه ها دورم حلقه زدند و مرا به آغوش كشيدند. گفتم:
    «آخرش چند؟»
    + eddie 
    خودم را مرتب کردم، راست ايستادم، سرم را بالا گرفتم.
    «لعنت به اين زندگي.»
    يک قطره باران از لبه عينکم لغزيد و سقوط کرد روي لبم، با زبانم به آرامي بلعيدمش، لذت بخش بود، درونم خالي شد.
    «آخ، کاش بودي لامصب.»
    هر وقت که منتظر قطار بودم حس مي کردم که حتما يک بهانه اي هست که يک آدم ديوانه از هل دادن من به روي ريلهاي قطار لذت ببرد، به اين دليل هميشه، اينجا، لبه مرگ مي ايستادم. بعضي از اوقات از ترس حتي به پشت سرم هم نگاه نمي کردم، فقط با خودم مي گفتم:«لعنتي هلم بده ديگه.»
    + eddie 
    پونه و سيب دوست بودند.
    پونه سيب را دوست داشت.
    اما سيب فرياد زد:«من تمشکم!»
    + eddie 
    حوا در باغ عدن قدم ميزد که مار به او نزديک شد و گفت:«اين سيب را بخور.»
    حوا درسش را از خداوند آموخته بود. پس امتناع کرد.
    مار اصرار کرد:«اين سيب را بخور تا براي شوهرت زيباتر بشوي.»
    حوا پاسخ داد:«نيازي ندارم. او که جز من کسي را ندارد.»
    مار خنديد:«البته که دارد!»
    حوا باور نمي کرد.
    مار او را به بالاي يک تپه برد. به کنار چاهي! سپس گفت:«معشوقه آدم آن پايين است. آدم او را در آنجا مخفي کرده است. نگاه کن.»
    حوا به درون چاه نگريست و بازتاب تصوير زن زيبايي را در آب ديد و سپس سيبي که مار به او پيشنهاد کرده بود را خورد.
    + eddie 
    مدتي بود کابوس نمي ديد و هي از خواب نمي پريد. سرشب کتابي مي خواند يا چيزي مي نوشت تا خستگي بيايد و خوابش ببرد.
    ديشب بود که گفتش:«سرحال اومدي.»
    گفت:«اوهوم. حالا خيلي راحت ترم.»
    گفتش:«اتفاق خاصي افتاده يا همينطوري...»
    گفت:«چن تا از عادت هامو ترک کردم.»
    گفتش:«کدوم يکي ها رو؟»
    گفت:«زشت ترين هاشو.»
    گفتش:«مثلن؟»
    گفت:«سيگار کشيدن و ناخن جويدن و...»
    گفتش:«و...»
    گفت:«و تو رو.»
    + eddie 
    معلم در حاليکه با دندانهايش چادرش را گرفته بود، ضربه اي به گوش پسرک زد و گفت:«مگه به تو ياد ندادن وقتي بزرگترت رو تو خيابان ديدي سلام کني؟»
    پسرک در حالي که اشک در چشمانش جمع شده بود، در انتظار سيلي دوم ماند.
    پسرک پشت در کلاس نشسته بود و با خود تکرار ميکرد:«با خانم معلم شدن سه نفر. حالا صورت خانم مدير، خانم ناظم و خانم معلم رو ميشناسم، يعني از اين سه نفر کتک نميخورم.»
    + يه فضول 

    قبلي نوشته بود

    به هر حال من براي شما احترام قاعل هستم و اين فقط يك نظر بود//

    از كي /قائل/ شده قاعل؟؟؟

    باز هم سلام... اومدم بگم ما از اثاث كشي به اينجا منصرف شده‏ايم، لذا در بلاگفا اطراق كرديم... حكما قسمت نبوده همسايه شيم ؛)... خواستين بياين ديدنمون كادو يادتون نره
    + سلام 
    سلام ابجي. ميخواستم يه چيزي بگم ولي ظاهرا اين حرفم بعدا عمومي ميشه. مي خواستم فقط ارسال خصوصي بشه. اگه دست خودته بگو تا حرفم رو بگم. ممنون التماس دعا

    حديث جالبي بود معلومه تو طلبگي هم مثل وبلاگ نويسي دقت داري.فقط يه نكته بگم كه خالي از لطف نيست.

    حاضر شدن توي مسجد و ياد گرفتن احكام و معارف دين براي هر مسلموني واجبه.( منظورم از مسجد هر جايي هست كه رسالت مسجد رو داشته باشه.حالا يا مدرسه باشه يا دانشگاه يا جامعه الزهراء شما.)

    پس در حقيقت حضور زنها توي مسجد واسه يادگيري همون وظيفه هايي هست كه خدا توي خونه براشون گذاشته و فرموده كه بهترين جاي حضور زن هست.به عبارت دوستان طلبه بحث مسجد تخصصا از موضوع روايت خارجه( براي اطلاعات بيشتر به من مراجعه كنيد.)

    الهي اعني بالبكا علي نفسي
    خدايا مرا بر گريه به حال خودم ياري كن كه سخت عمرم را به آرزوهاي باطل از دست دادم.
    فيا مولاي فرق بيني و بين ذنبي المانع لي من لزوم طاعتك
    پس اي خداي مهربانم:بيا و بين من و گناهانم كه مانع نزديكي و طاعت تو مي شود جدايي بيندازد.


    بنام خدا
    با سلام
    وبلاگ جالي داريد و مطالب جديدي را طرح نموديد
    پوشيه يا غير آن ، ماندن زن در خانه و يا حضور وي در جامعه ، همه و همه اگر براي رضاي خدا و با رعايت موازين شرعي باشد ، پسنديده است
    به وبلاگ شلمچه هم سري بزنيد و نظرتونو بفرمائيد
    التماس دعا
    يا علي مدد

    سلام بايد يك مطلبي رو بگم

    ولي ببخشيد كه راحت ميگم

    ولي اصلا وبلاگ جالبي نداريد بيشتر توهين آميز به مسلمانها با عكسهايي

    زنهاي نقاب دار و ... يهوديان

    به هر حال من براي شما احترام قاعل هستم و اين فقط يك نظر بود

    موفق باشيد.

    + يك اه تنها 

    سلام.خوبين؟ببخشيد جسارت نشه ها.ولي ما فكر مي كريدم كه بچه هاي جامعه همشون امل و از اين حرفا تشريف دارن.ولي مي بينم كه ما شالله ما شالله بزنم به تخته انگاري نه،توشون آدم متجدد هم هست.

    واستون آرزوي موفقيت مي كنم.

    التماس دعا.

    ياحق.

    سلام حاج خانوم.

    والا ما اثاث‏كشي مون هنوز تموم نشده، فعلا مي‏خوايم خونه‏مون رو يه رنگ تازه بزنيم، براي همين هم آدرس نداديم به كسي. آره ديگه! اون خونه كلنگي شده بود

     <      1   2   3   4   5    >>    >