غم پرستي
چند روزه كه بخاطر تنهايي و عدم وجود حوصله كافي براي كار ، شروع كردم به وبگردي ، به كلي سايت و وبلاگ فارسي هم سر زدم از جمله چند تا سايت و وبلاگ مخصوص زنان كه البته بعضي هاشون خيلي هم جالب بودن و توشون ميشد كلي خبر جنجالي و البته تاسف بار و وحشتناك در مورد زنان خواند
نمي دونم چه رسميه ولي تو اكثر سايتها ، مجلات ، كتابها و يا حتي فيلمها كه در مورد زنانه يا نويسندشون زنه و يا چه ميدونم بالاخره يجوري به زنان مربوط ميشه ، همه چيز بوي غم داره ، همه حرفها تلخه ، حتي رنگها هم عموما رنگهاي پاييزي و افسرده كننده است . نمونش همين فيلمهايي كه تو سالهاي اخير به نمايش در اومده مثل دو زن ، نيمه پنهان ، دختري با كفشهاي كتاني ، شوكران ، آب و آتش . سگ كشي ، ترانه و بالاخره زندان زنان ايا غير از اينه كه همه و همه ماجراهاشون تلخ و گزنده است طوري كه آدم با ديدنشون ناخودآگاه از زن بودن خودش متنفر ميشه
چرا تو همه داستانهاي نويسندگان زن ، مردها موجوداتي وحشتناك و جنايت كارن كه جز آزار و اذيت زنها كار ديگه اي ازشون ساخته نيست ؟ آيا غير از اينه كه ميخوايم همون ديد سنتي كه ميگه مردها لولون بپا يوقت نخورنت رو تو نسل جوان جا بندازيم
يا چرا هميشه عشق محكوم به شكسته و بزرگترين حماقتي كه يه فرد ميتونه مرتكب بشه عاشق شدنه و در آخر هم فرد خاطي يعني عاشق بخاطر گناه بزرگ عشق ورزيدن به بدترين شكل مجازات و شكنجه ميشه اونم بدست معشوق
چرا تو همه فيلمهاي ما زنان افسرده ، غمگين و بدبختن ، چرا همه رنگها سياه و قهوه اي و زرده بي روحه ، چرا ...
واي كه خسته شدم از اين همه بدبختي و فلاكت و خيانت و حماقت ، كاش براي يكبار هم كه شده بياييم ديدمون رو بدنيا عوض كنيم و يكم فقط يكم شيرين تر بنويسيم
طي اين سالها از مشكلات و بدبختي ها و كمبودها و اجحافهايي كه در حق زنان شده بسيار گفتيم ولي هيچ فايده اي نداشته ميدونيد چرا براي اينكه اين راهش نيست ، براي حل شدن اين مشكلات بايد اول تمام افكار و سنتهاي پوسيده و متحجر از بين بره دوم اينكه به انسان اععم از زن و مرد و افكارش ارزش گذاشته بشه