وبلاگ :
گل دختر
يادداشت :
افسانه ماندگاري
نظرات :
81
خصوصي ،
84
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
eddie
» اشكهاي يك مادر
كودك از مادرش پرسيد: چرا گريه ميكني؟ مادر پاسخ داد؟ چون مادرم. كودك گفت: نميفهمم. مادر او را در آغوش كشيد و گفت: هرگز نخواهي فهميد. كودك از پدرش پرسيد كه چرا مادر بي هيچ دليلي گريه ميكند و تنها جوابي كه پدر داشت اين بود كه همه مادرها همين طور هستند. كودك تصميم گرفت اين سوال را از خدا پرسد: خدايا چرا مادرهابه اين راحتي گريه ميكنند؟خداوند پاسخ داد: پسرم من بايد مادران را موجوداتي خاص خلق ميكردم. من شانههاي آنها را طوري خلق كردم كه توان تحمل بار سنگين زندگي را داشته باشند و در عين حال آآرام و مهربان باشند. من به مادران نيرويي دادم كه طاقت به دنيا آورردن كودكانشان را داشته باشند. من به آنها نيرويي دادم كه توان ادامه دادن راه را، حتي هنگميكه نزديكانشان رهايشان كرده اند، داشته باشند. توان مراقبت از خانواده هنگام بيماري، بي هيچ شكايتي. من به آنها عشق ورزيدن به فرزندانشان را آموختم، حتي هنگميكه اين فرزندان با آنها بسيار بد رفتار كرده اند. و البته اشك را نيز بهها دادم، براي زماني كه به آن نياز دارند.