• وبلاگ : گل دختر
  • يادداشت : ما چه نشسته ايم پس؟
  • نظرات : 5 خصوصي ، 36 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ماه فرید 

    گل دختر عزيز،

    به وبلاگت سر زدم كه ببينم به دنيا چه طور نگاه مي كني. اين كامنتها نظرم رو جلب كرد و اونها رو خوندم. خيلي خوشحال شدم كه بيشتر خواننده هاي اينجا (كه فكر مي كنم خيلي شبيه تو فكر مي كنن) از صحبت كردن با ديگران استقبال مي كنن.

    براي اطلاع دوست عزيزي كه راجع به خبرنگار هلندي نوشته بود عرض مي كنم كه:

    1- خانمي كه گل دختر عزيز باهاش مصاحبه كرد، خانم ليزا ليمتاينن Liisa Liimatainen خبرنگار فنلاندي شبکه راديو تلويزيوني فنلاند YLEهستند. ايشون هفتمين باره که به ايران اومدن و دليل اين سفر نوشتن کتابي در باره ايرانه. اين کتاب با اين انگيزه نوشته ميشه که به خواننده غربي نشون بده که ايران کشوري بسيار غني و قديمي هست و هزاران هزار نظر، اتفاق، رويکرد و...درش وجود داره و ساده کردن اون (اون طوري که بيننده امريکايي خوشش مياد ، ساده و سياه و سفيد) کار درستي نيست. او ميخواد غربي ها رو دعوت بکنه بيان و اين کشور رو بشناسن. به نظر او شناختن ايران کار دشواريه چون بسيار پيچيده س، اما غير ممکن نيست. البته نظرات ايشون و شکل نگاه ايشون به دنيا با دوستان اينجا خيلي متفاوته اما به هر حال به نظرم خوبه شروع بکنيم کمي به خودمون زحمت بديم که ببينيم اونها چي ميگن (کاري که خيلي از اونها دارن ميکنن). اينکه هميشه بنشينيم و خودمون رو حق مسلم بدونيم کار درستي نيست. حداقل اينکه چيزي ياد نمي گيريم.

    2- متاسفانه برخوردهايي که ما توي قم شاهدش بوديم بسيار ناخوشايند بود. براي من که سالهاست به عنوان مترجم کار ميکنم اين حس وحشت از هر کس قيافه ش با ما فرق داره غير قابل درکه. چرا فکر مي کنيم هر خارجي جاسوسه؟ چرا فکر مي کنيم هر کس مثل ما فکر نکرد پليده؟ چرا نمي خواهيم به خودمون زحمت بديم و فکر کنيم شايد افراد ديگه ممکنه حرفها و نظرات به درد به خوري داشته باشن؟ چرا فکر مي کنيم خودمون حق مسلم و حقيقت مطلقيم؟خدا رو شکر مي کنم که اين برخوردها رو ما در تهران خيلي خيلي کمتر ديديم.

    3- گل دختر جان از اينکه اون روز با ما صحبت کردي و از ما نترسيدي ممنون. حداقل تو يکي آبروي مارو حفظ کردي. بقيه دوستان هم مدرسه اي ات که ما رو از پشت پرده يواشکي نگاه مي کردن و شتابان به طرف ديگه مي رفتن ، خيلي عجيب بودن. من دلم ميخواست سرم رو چک کنم ببينم شاخ روش نيست؟ چرا مردم مارو اينجوري نگاه مي کنن؟

    4-موفق باشي!