شهرام از نگاه شاعران
شهرام كه خندههاش پر معنا بود
محبوس خيال كردنش بيجا بود
اي دوست! تو بهتر از خودم ميداني
از اول قصه آخرش پيدا بود!
...
آنان كه بسي بهمن سواري دادند
در بانگ دوبي حساب جاري دادند
امروز چنين مرا فراري دادند
(صادق)
شهرام كه از وضع جهان كام گرفت
شد در هتل اوين و آرام گرفت
حالا كه گريختهست، ديگر بايد
شهرام رها نمود و بهرام گرفت
...
آن رشوه دهنده كذايي بگريخت
آن رأفت قوه قضايي بگريخت
شهرام جزايري ز زندان اوين
گويا به جزاير هاوايي بگريخت
...
الحق كه چه اقتصاد آزادي داشت
در گوشه زندان چه دل شادي داشت
من ماندهام از چه رو فراري شده است
آخر هتل اوين چه ايرادي داشت؟
(استاد تركي)
پولي که هميشه رخنه در دين بکند
عادت به خلاف عرف و آيين بکند
چون موشک ناسا چه عجب گر سفري
از دام اوين به بام پروين بکند
...
در گردش پول، عاملي مخلص بود
خيرش همه گير و نيّتش خالص بود
زندان به دلش نمينشست اين شهرام
پرونده ي او از ابتدا ناقص بود
(نجواي كاشاني)
شهرام نكو گريخت، بدنامي بين
با مردم پخته خوار، اين خامي بين
گويا كه نميساخت اوين آب و هواش
گفتند: برو. رأفت انساني بين!
...
بنگر تو صفاي چشمه ذاتش را
در خير رسانيدن، افراطش را
شهرام گريخت تا تكميل كند
پروندهء ناتمام خيـراتـش را
(ابن محمود)