• وبلاگ : گل دختر
  • يادداشت : افسانه ماندگاري
  • نظرات : 81 خصوصي ، 84 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + eddie 
    » يك ساعت ويژه
    مردي، دير وقت، خسته و عصباني، از سر كار به خانه باز گشت. دم در، پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.
    - بابا! يك سوال از شما بپرسم؟
    - بله، حتماً. چه سوالي؟
    - بابا، شما براي هر ساعت كار، چقدر پول مي‌گيريد؟
    مرد با عصبانيت پاسخ داد: «اين به تو ربطي ندارد. چرا چنين سوالي مي‌كني؟»
    فقط مي‌خواهم بدانم. بگوييد براي هر ساعت كار چقدر پول مي‌گيريد؟
    - اگر بايد بداني خوب مي‌گويم، 20 دلار.
    پسر كوچك در حالي كه سرش پايين بود، آه كشيد. سپس به مرد نگاه كرد و گفت: « مي‌شود 10 دلار به من قرض بدهيد؟»
    مرد بيشتر عصباني شد و گفت: « اگر دليلت براي پرسيدن اين سوال فقط اين بود كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري، سريع به اتاقت برو، فكر كن و ببين كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز، سخت كار مي‌كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه‌اي وقت ندارم.»
    پسر كوچك، آرام به اتاقش رفت و در را بست.
    مرد نشست و بازهم عصباني‌تر شد: «چطور به خودش اجازه مي‌دهد براي گرفتن پول از من چنين سوالي بپرسد؟» بعد از حدود يك ساعت، مرد آرام‌تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي تند و خشن رفتار كرده است. شايد واقعاً چيزي بوده كه او براي خريدش به 10 دلار نياز داشته است. به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي‌آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.
    مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.
    - خواب هستي پسرم؟
    - نه پدر، بيدارم.
    - فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده‌ام، امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي‌هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 10 دلاري كه خواسته بودي.
    پسر كوچولو نشست، خنديد و فرياد زد: «متشكرم بابا!» بعد دستش را زير بالشش برد و چند اسكناس مچاله در آورد.
    مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته است، دوباره عصباني شد و با فرياد گفت: « با اينكه خودت پول داشتي، چرا باز هم پول خواستي؟»
    پسر كوچولو پاسخ داد: « براي اينكه پولم كافي نبود، ولي الان هست. حالا من 20 دلار دارم. مي‌توانم يك ساعت از كار شمار را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟ دوست دارم با شما شام بخورم...»
    بععععلللللهههههههه
    + eddie 
    در يك نظر سنجي از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه جالبي به دست آمد از اين قرار
    سوال : نظر خودتون رو راجع به راه حل كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟
    و ...هيچ كس نتوانست جوابي بدهد
    چون در آفريقا كسي نمي دانست غذا يعني چه؟
    در آسيا كسي نمي دانست نظر يعني چه؟
    در اروپاي شرقي كسي نمي دانست صادقانه يعني چه؟
    در اروپاي غربي كسي نمي دانست كمبود يعني چه؟
    در آمريكا كسي نمي دانست ساير كشورها يعني چه؟؟؟؟
    نوشته
    + eddie 
    يكي از نماينده‌هاي محترم مجلس هفتم در حال ديدن خوابِ خدمت به مردم! بازتاب

    + eddie 

    اخيرا برخي سايتهاي اينترنتي با انتشار عکس خانوادگي قاليباف شهردار تهران بر سر ميز غذا، اين عکس را مستندي بر تاراج اموال شهرداري توسط خانواده وي ارزيابي مي‌کنند.
    اما ماجراي عکس:

    شهردار تهران به اتفاق خانواده در جمع خانواده کارکنان غسالخانه بهشت زهرا(س)


    + eddie 
    + eddie 
    + eddie 
    + eddie 
    حسين باغباني طلبه جوان مدرسه معصوميه قم از احمدي‌نژاد درخواست كرد كه كاپشن خود را به وي دهد .رئيس جمهور نيز خواسته اين جوان را اجابت كرد و كاپشن خود را به وي اهدا نمود.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    + eddie 
    تصوير جالب يك كودك چيني در مقابل عكس مائو در ميدان تيان آن‌من در شهر پكن.
    براساس مطالعات بيش از 60 ميليون چيني از چاقي مفرط رنج مي‌برند و ارتباط مستقيمي ميان بيماري ديابت و چاقي وجود دارد. images/20061111/china3.jpg
    + eddie 

    سرزميني بود که همه ي مردمش دزد بودند.شب ها هر کسي شاکليد و چراغ دستي دزدانش را بر مي داشت و مي رفت به دزدي خانه ي همسايه اش. در سپيده ي سحر باز مي گشت، به اين انتظار که خانه ي خودش هم غارت شده باشد. و چنين بود که رابطه ي همه با هم خوب بود و کسي هم از قاعده نافرماني نمي کرد. اين از آن مي دزديد و آن از ديگري و همين طور تا آخر و آخري هم از اولي. خريد و فروش در آن سرزمين کلاهبرداري بود، هم فروشنده و هم خريدار سر هم کلاه مي گذاشتند. دولت، سازمان جنايتکاراني بود که مردم را غارت مي کرد و مردم هم فکري نداشتند جز کلاه گذاشتن سر دولت. چنين بود که زندگي بي هيچ کم و کاستي جريان داشت و غني و فقيري وجود نداشت.

    ناگهان ـ کسي نمي داند چگونه ـ در آن سرزمين آدم درستي پيدا شد. شب ها به جاي برداشتن کيسه و چراغ دستي و بيرون زدن از خانه، در خانه مي ماند تا سيگار بکشد و رمان بخواند .دزد ها مي آمدند و مي ديدند چراغ روشن است و راهشان را مي گرفتند و مي رفتند.

    زماني گذشت. بايد براي او روشن مي شد که مختار است زندگي اش را بکند و چيزي ندزدد، اما اين دليل نمي شود چوب لاي چرخ ديگران بگذارد. به ازاي هر شبي که او در خانه مي ماند، خانواده اي در صبح فردا ناني بر سفره نداشت.

    مرد خوب در برابر اين دليل، پاسخي نداشت. شب ها از خانه بيرون مي زد و سحر به خانه بر مي گشت، اما به دزدي نمي رفت. آدم درستي بود و کاريش نمي شد کرد. مي رفت و روي پُل مي ايستاد و بر گذر آب در زير آن مي نگريست. باز مي گشت و مي ديد که خانه اش غارت شده است.

    يک هفته نگذشت که مرد خوب در خانه ي خالي اش نشسته بود، بي غذا و پشيزي پول. اما اين را بگوئيم که گناه از خودش بود. رفتار او قواعد جامعه را به هم ريخته بود. مي گذاشت که از او بدزدند و خود چيزي نمي دزديد. در اين صورت هميشه کسي بود که سپيده ي سحر به خانه مي آمد و خانه اش را دست نخورده مي يافت. خانه اي که مرد خوب بايد غارتش مي کرد. چنين شد که آناني که غارت نشده بودند، پس از زماني ثروت اندوختند و ديگر حال و حوصله ي به دزدي رفتن را نداشتند و از سوي ديگر آناني که براي دزدي به خانه ي مرد خوب مي آمدند، چيزي نمي يافتند و فقير تر مي شدند. در اين زمان ثروتمند ها نيز عادت کردند که شبانه به روي پل بروند و گذر آب را در زير آن تماشا کنند. و اين کار جامعه را بي بند و بست تر کرد، زيرا خيلي ها غني و خيلي ها فقير شدند.

    حالا براي غني ها روشن شده بود که اگر شب ها به روي پل بروند، فقير خواهند شد. فکري به سرشان زد: بگذار به فقير ها پول بدهيم تا براي ما به دزدي بروند. قرار داد ها تنظيم شد، دستمزد و درصد تعيين شد. و البته دزد ـ که هميشه دزد خواهد ماند ـ مي کوشد تا کلاهبرداري کند. اما مثل پيش غني ها غني تر و فقير ها فقير تر شدند.

    بعضي از غني ها آنقدر غني شدند که ديگر نياز نداشتند دزدي کنند يا بگذارند کسي برايشان بدزدد تا ثروتمند باقي بمانند. اما همين که دست از دزدي بر مي داشتند، فقير مي شدند، زيرا فقيران از آنان مي دزديدند. بعد شروع کردند به پول دادن به فقير تر ها تا از ثروتشان در برابر فقير ها نگهباني کنند. پليس به وجود آمد و زندان را ساختند.

    و چنين بود که چند سالي پس از ظهور مرد خوب، ديگر حرفي از دزديدن و دزديده شدن در ميان نبود، بلکه تنها از فقير و غني سخن گفته مي شد. در حاليکه همه شان هنوز دزد بودند.

    مرد خوب، نمونه ي منحصر به فرد بود و خيلي زود از گرسنگي در گذشت.


    <<اين داستان توسط ايتالو کالوينو، نويسنده ي معاصر ايتاليايي نوشته شده است >>

    + eddie 
    در اداره ي پست مثل تمامي روزها نامه ها دسته بندي مي شدند تا هر کدام به مقصد خود برسند .يکي از اين کارمندها که مشغول کار خود بود ونامه ها را اماده مي کرد و در جاي خود مي گذاشت ناگهان به نامه برخورد که روي ان نوشته شده بود نامه اي به خدا. آن را باز کرد در نامه چنين نوشته شده:
    خداي عزيزم من پير زني هستم 84 ساله و با حقوق ناچيز باز نشستگي که فقط 100 دلار است زندگي خود را سپري مي کنم. امروز جواني پول من را که درکيفي بود از من دزديد من هم دراين شب عيد دوستانم را به مهماني دعوت کرده ام و پولي ندارم تا از انها پذيرايي کنم کسي را هم ندارم تا از او پولي قرض بگيرم حال اي خدا من نميدانم چه کنم مرا کمک کن
    کارمند اداره ي پست که اين نامه را خوانده بود همکاران خود را صدا زد و ماجرا را براي انها تعريف کرد. کارکنان هم بعد از شنيدن اين داستان جيبهاي خود گشتند و هر کدام چند دلاري روي ميز گذاشتد در اخر96 دلار روي هم جمع شد ان را در پاکتي گذاشتند و به پيره زن فرستادند . بعد از چند روز دوباره نامه اي به اداره پست امد که روي ان نوشته شده بود: نامه اي به خدا کارمندان دور هم جمع شدند تا ان را بخوانند نامه را باز کردند .پير زن چنين نوشته بود :
    خداوندا از تو متشکرم مهمانهاي من امدند و من براي آنها شامي عالي پختم البته از ان پول 4 دلارش کم بود که من اطمينان دارم ان را کارمندان اداره ي پست برداشته اند
    + eddie 
    images/20061010/monkey.jpg

    يك دوره مسابقه الا‌غ سواري امروز " سه شنبه " در ميبد يزد برگزار شد.به گزارش واحد مركزي خبر ، در اين مسابقه 16 الاغ سوار در چهار كورس 4 نفره رقابت كردند.در پايان اين رقابت به سواركاران برتر هر كورس يك كيسه 50 كيلويي جو به عنوان جايزه داده شد.

    نوشته
    + eddie 
    + eddie 
    زن در ضرب‌المثل‌هاي جهان

    زنان سوژه ضرب‌المثل‌هاي متعددي هستند و اين مطلب تنها مربوط به افغانستان نيست. نگاهي داريم به چند ضرب المثل درباره زنان از کشور‌هاي مختلف جهان:

    انگليسي:

    زن فقط يک چيز را پنهان نگاه مي‌دارد آنهم چيزي است که نمي‌داند.


    هلندي:
    وقتي زن خوب در خانه باشد، خوشي از در و ديوار مي ريزد.


    استوني:
    از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.

    فرانسوي:

    آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.

    انتخاب زن و تربوز مشکل است.

    بدون زن، مرد موجودي خشن و نخراشيده بود.


    آلماني:
    کاري را که شيطان از عهده بر نيايد زن انجام مي‌دهد.

    وقتي زني مي‌ميرد يک فقته از دنيا کم مي‌شود.

    کسي که زن ثروتمند بگيرد آزادي خود را فروخته است.

    آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده.

    گريه زن، دزدانه خنديدن است.


    يوناني:
    شرهاي سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.

    براي مردم مهم نيست که زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمان خواهد شد.


    گرجي‌ها:
    اسلحه زن اشک اوست.


    ايتاليايي:
    اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نيست.

    زناشويي را ستايش کن اما زن نگير.


    زن و گاو را از شهر خودت انتخاب کن.
     <      1   2   3   4   5    >>    >