• وبلاگ : گل دختر
  • يادداشت : افسانه ماندگاري
  • نظرات : 81 خصوصي ، 84 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + eddie 
    تماس داشته باش!
    اين شماره تلفنمه, اين هم ايميل, آدرس, فکس, تلکس, موبايل , منشي تلفني، صندوق پستي, IM و web page.
    يا, فقط صدام بزن. من هر گوشه اي منتظرم.
    + eddie 
    سر اسلحه رو رو به آسمون گرفت و ماشه رو كشيد. گفت:«خدا كنه برگرده همينجايي كه من نشستم.»
    + eddie 
    ساکي کوچولو از چند وقت بعد از تولد برادرش پا را تو يک کفش کرده بود که با او تنها باشد. پدر و مادرش زير بار نميرفتند؛ چون ميترسيدند او هم مثل بيشتر دخترهاي چهار پنج ساله حسودي اش بشود و بلايي سر بچه بياورد. منتها او هيچ نشانه اي از حسادت از خودش بروز نميداد و با برادرش خيلي مهربان بود. دستبردار هم نبود و هر روز که ميگذشت، بيشتر اصرارميکرد. عاقبت پدرو مادرش کوتاه آمدند و گذاشتند چند دقيقه با بچه تنها بماند. ساکي با خوشحالي رفت توي اتاق نوزاد و در را بست. لاي در کمي بازمانده بود و پدر و مادر کنجکاو ميتوانستند او را ببينند. ساکي آهسته رفت طرف نوزاد، صورتش را چسباند به صورت او و پچپچ کرد:«ني ني جون، به من بگو خدا چه جوريه. من داره يادم ميره.»
    + eddie 
    پيرمردي لاغر و رنجور با دسته گلي بر زانو روي صندلي اتوبوس نشسته بود. دختري جوان، روبه روي او، چشم از گلها برنميداشت. وقتي به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت:«ميدانم از اين گلها خوشات آمده. به زنم ميگويم که دادمشان به تو. گمانم او هم خوشحال ميشود.»
    دختر جوان دسته گل را گرفت و پيرمرد را نگاه کرد که از پله هاي اتوبوس پايين ميرفت و وارد قبرستان کوچک شهر ميشد.
    + eddie 
    باغبان جواني به شاهزاد ه اش گفت:«به دادم برسيد حضرت والا! امروز صبح عزراييل را در باغ ديدم كه نگاه تهديد آميزي به من انداخت. دلم مي خواهد امشب معجزه اي بشود و بتوانم از اين جا دور شوم و به اصفهان بروم.»
    شاهزاده راهوار ترين اسب خود را در اختيار او گذاشت. عصر آن روز شاهزاده در باغ قدم مي زد كه با مرگ رو به رو شد و از او پرسيد:«چرا امروز صبح به باغبان من چپ چپ نگاه كردي و او را ترساندي؟»
    مرگ جواب داد:«نگاه تهديد آميز نكردم. تعجب كرده بودم. آخر خيلي از اصفهان فاصله داشت و من مي دانستم كه قرار است امشب در اصفهان جانش را بگيرم.»
    + eddie 
    ايستگاه خلوت است. فقط من هستم که روي نيمکت کهنه نشسته ام. همه رفته اند... قطار سوت زنان نزديک مي شود و در ايستگاه توقف مي کند. منتظر است تا سوار شوم. چمدانم را برمي دارم و در خلاف جهت حرکت قطار راه مي افتم...
    باز هم سوار نشدم!
    + eddie 
    عابر خيس، چترش را بست. خيابان هاي پاريس، پر از لجن شده بود. بر روي نيمکت کثيفي نشست.
    پيپش را از توتون انباشت و کبريتي زد. دومي روشن ماند. دست در جبيب برد و به اين انديشيد که آيا ممکن است عابري خيس، با اين سر و وضع، سوژه داستاني گردد؟
    + eddie 
    غم پرستي
    چند روزه كه بخاطر تنهايي و عدم وجود حوصله كافي براي كار ، شروع كردم به وبگردي ، به كلي سايت و وبلاگ فارسي هم سر زدم از جمله چند تا سايت و وبلاگ مخصوص زنان كه البته بعضي هاشون خيلي هم جالب بودن و توشون ميشد كلي خبر جنجالي و البته تاسف بار و وحشتناك در مورد زنان خواند
    نمي دونم چه رسميه ولي تو اكثر سايتها ، مجلات ، كتابها و يا حتي فيلمها كه در مورد زنانه يا نويسندشون زنه و يا چه ميدونم بالاخره يجوري به زنان مربوط ميشه ، همه چيز بوي غم داره ، همه حرفها تلخه ، حتي رنگها هم عموما رنگهاي پاييزي و افسرده كننده است . نمونش همين فيلمهايي كه تو سالهاي اخير به نمايش در اومده مثل دو زن ، نيمه پنهان ، دختري با كفشهاي كتاني ، شوكران ، آب و آتش . سگ كشي ، ترانه و بالاخره زندان زنان ايا غير از اينه كه همه و همه ماجراهاشون تلخ و گزنده است طوري كه آدم با ديدنشون ناخودآگاه از زن بودن خودش متنفر ميشه
    چرا تو همه داستانهاي نويسندگان زن ، مردها موجوداتي وحشتناك و جنايت كارن كه جز آزار و اذيت زنها كار ديگه اي ازشون ساخته نيست ؟ آيا غير از اينه كه ميخوايم همون ديد سنتي كه ميگه مردها لولون بپا يوقت نخورنت رو تو نسل جوان جا بندازيم
    يا چرا هميشه عشق محكوم به شكسته و بزرگترين حماقتي كه يه فرد ميتونه مرتكب بشه عاشق شدنه و در آخر هم فرد خاطي يعني عاشق بخاطر گناه بزرگ عشق ورزيدن به بدترين شكل مجازات و شكنجه ميشه اونم بدست معشوق
    چرا تو همه فيلمهاي ما زنان افسرده ، غمگين و بدبختن ، چرا همه رنگها سياه و قهوه اي و زرده بي روحه ، چرا ...
    واي كه خسته شدم از اين همه بدبختي و فلاكت و خيانت و حماقت ، كاش براي يكبار هم كه شده بياييم ديدمون رو بدنيا عوض كنيم و يكم فقط يكم شيرين تر بنويسيم
    طي اين سالها از مشكلات و بدبختي ها و كمبودها و اجحافهايي كه در حق زنان شده بسيار گفتيم ولي هيچ فايده اي نداشته ميدونيد چرا براي اينكه اين راهش نيست ، براي حل شدن اين مشكلات بايد اول تمام افكار و سنتهاي پوسيده و متحجر از بين بره دوم اينكه به انسان اععم از زن و مرد و افكارش ارزش گذاشته بشه

    كاش كمي هم از مرزخطابه وهوچي گري بيرون رفته وعاقلانه مي نوشتيم.

    مرد وزني در عالم حقيقت ماندگارند كه رنگ الهي پيدا كنند.كل من عليها فان ويبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام.

    نه مرد بودن مهم است نه زن بودن.فرقي بين تاجر وعالم وكشاورز ورفتگر وآشپز وخانه دار نيست مگر به انسانيت وخدايي بودن آنها.

    اگر خانمي درس بخواند وبه مقامات عالي علمي ومعنوي دست يازد،افتخار ملي وديني است.اما اين افتخار در كنار تربيت فرزندان صالح ورضايت همسر ارزشمند است والا ....(بعدا بهت مي گم)

    نكته:آنچه اساتيد شما مي گويند يا بر برد هاي جامعه نوشته مي شود حتما سخن درست وحرف اسلام نيست كه آن را آلت تهاجم بر عليه ...ونيش وكنايه اي مقابل يك تفكر قرار دهيم.

    يه حرف ديگه هم دارم در كامنت بعدهست عمومي نشه

    + زهرا علوي 

    سلام گلدختر جان

    اولندش كه :

    از فضل همشهري تو را چه حاجت

    ثانيندش :

    نكنه تو هم سر دلت ميزنه يه سري بري خارج ،مثلاً به عنوان درس و تحصيلات

    سومندشم كه عرض كنم :

    اين خانم افسانه خانم ،يه شوهر داشته كه علي الظاهر ذليلش بوده، تونسته راضيش كنه برن اون ور آب ،اين دوره زمونه مگه شوهر اين مدلي پيدا ميشه؟؟

    چهارمندشن كه :

    اگه گير آوردي يا سراغ داشتي ،ما هم طالبيم

    خامسن :

    اين كه ما جز چهره هاي موندگار نمشيم ،بر ميگرده به دوره ي هخامنشيان (اجداد كبير ما ايرانيان)

    كه حالا اگه بري تخت جمشي حتي يه عكس و نقش از زن هم بر روي سنگاش نمبيني

    حالا بگو تقصير نظام مقدس جمهوري اسلاميه ايران

    ولي باهات پايم

    بيا بشيم چهره و تابلو ماندگار

    حتي بديم مومياييمون هم بكنن ،البته اگه شارع مقدس اجزه بده و اشكال ما كو باشه

    خوب مينويسي ،تر شه الهي

    ارادتمند يو

    ز . ع

    + زارع 

    به همه درود وسلام

    ميگما:

    خيلي خوبه كه هر كسي برسه به اونجايي كه بايد برسه

    ولي بايد يه همت بكنه و تصميم بگيره و يا علي

    آدم هر چي بيشتر بفمه ،تازه ميفهمه كه هيچي نفهميده

    زنان جامعه ي ما هم حق دارن درس بخونن ، برن خارجه براي ادامه تحصيلات ،اما به قول ايشون لازم ني كه از اصل زندگي هم باز بمونن

    اصلا من خيلي كيف ميكنم وقتي ميبينم يكي به مدارج عالي علمي در سطح بين الملل رسيده باشه و اون يكي يه بچه مسلمون باشه ، يه زن شيعه باشه

    اين افتخاره ، ولي از وظائف هم نباس شونه خالي كنه ها

    بالاخره زن جايگاهش تو اسلام هم رفيعه و هم محور خونه

    حالا اگه اين محور سر جاش نباشه = خونه و خونواده اي هم به وجود نمياد و نداره

    بياييم بيشترك به آينده ديد روشني داشته باشيم

    خيلي هم سخت نيستا، فقط بايد يه كم افق ديدمونو بالاتر بگيريم

    همين كه بدونيم آينده از آن ماست و ما سازندگان آنيم

    جوونا،بريد حال جونيتونو ببريد ،حالش به اينه كه به بهترين وجه استفاده كنيد و بارگيري بنماييد

    سر سبز و سر بلند

    كوچوك جمع ،زارع ع.ك

    به نظر من خدا فقط به اونهايي توفيق ميده كه يه جو همت تو وجودشون داشته باشند. به قول قديميها :

    از تو حركت از خدا بركت

    مهم اينه كه آدم ببينه تو هر موقعيت وظيفش چيه و به اون عمل كنه.ممكنه يه خانم يه موقع ببينه الان بهترين خدمتي كه ميتونه به جامعه بكنه اينه كه توي خونه بشينه و بچه هاش رو خوب تربيت كنه. يكي هم اين جوري تشخيص بده كه بلند شه خونه و زندگيش رو ببره خارجه! درس بخونه. چه خانمهاي خونه داري كه شايد سوادي هم نداشته باشند ولي پيش خدا از همين خانم ماندگاري هم عزيزتر باشند . مهم اينه كه

    ليس للانسان الا ما سعي

    پاسخ

    و ان سعيه سوف يري

    سلام الكم.

    خندم ميگيره از آقايوني كه واسه اين چيزا به قول خودشون غيرتي ميشن(كامنتا منظورمه)

    ولي اين موضوع درس و ازدواج نكردن هم الان چرت و ژرتي بيش نيست.احمقانه اس. خودمونيم كسي كه ميخواد به اوج برسه وماندگار بشه هر جور باشه اينكار رو ميكنه.حالا يكي در حد يه دانشمند ماندگار ميشه يكي در حد يه مادر.

    به نظر من كه اين چيزا و حرفا واسه سرگرم كردن خيليها هستش كه دوستان هم بعضي وقتا پاشون گير ميكنه بهش و ميخورن زمين.هر چند كه خودشون خلافش رو فكر ميكنن.

    به نظر من داد و فرياد تو هيچ زمينه اي جواب نميده مخصوصن تو اين زمينه. مسئله چيز ديگريست.اما مخالف آگاهي نيستم ها.

    و خيلي حرفهاي ديگه كه اينجا جا نميشه.شايد تو وبلاگم بهش پرداختم.چشمك.

    التماس دعا يا علي.

    پاسخ

    اگه تو وبلاگت بهش پرداختي خبرم کن ... محتاجيم به دعا ياحق
    سلام...اولا يك خسته نباشيد خدمت خودم عرض مي كنم كه اول رفتم توي خانه ي پرشيان بلاگتون...بعد پاس داده شدم به بلاگفا...بعد رسيدم به اينجا...خدا قوت...
    پاسخ

    بنده هم خسته نباشيد عرض ميکنم ...

    ببين گل دختر چه افتخاري نصيبت شده

    هر جا يه حامد باشه اونجا گلستانه

    به قول شاعر كه مي فرمايد

    گر بميرد دختري رويد سر قبرش گلي

    گر بميرند دختران دنيا گلستان مي شود

    نه ببخشيد اشتباه شد

    شاعر مي فرمايد

    شتر ديدي نديدي

    نه اينم نبود

    خلاصه شاعر يه شعري داره كه توش حامده و گلستان و اينا

    خلاصه اينكه اينجا دو تا حامد هم اومدن و ديگه به به و چه چه

    الكي نيست جز پربازديدهاي پارسي بلاگ شده اينجا

    به خاطر قدوم بنده و اون يكي حامده

     <      1   2   3   4   5    >>    >