سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قصه شیرین superwoman

ارسال‌کننده : در : 86/7/24 2:0 عصر

به نام خدا
میخوام براتون قصه بگم قصه یک زن پر غصه بگم ، حالا همگی گوش کنید تا فکر و غمتون رو فراوش کنید:
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ، یه شیرین نشسته بود.
تو دل کوچیک اون پر از غصه بود ، غصه چی؟ غصه کی؟
برات میگم ، یک کمی صبرو حوصله:
شیرین جون قصه ما دلنگرون زنها بود ، زنهای مظلومی که زور  بالاسرشون بود و چماق .
آخه بابا راست میگفت : کو آزادی ؟ پس کجاست دموکراسی؟
فغان...فریاد ....آهای ...کسی نیست برسه به داد؟!
وسعت دید نگو دریا بگو ، چشم این شیرین خانم همه ظلمها و دردهای عالم را میدید ، مخصوصا مظلومیت زنها و همجنسهاش را.
بالاخره یه دولت صلح طلب و مهربون پیدا شد و صداش شنید 
، دعوتش کرد و نشست و از زاویه چشمای اون دردهای عالم رو دید و طعم تلخش را چشید.بالاخره شیرین خانم دستش را گذاشت تو دست جوون مرد جهان و افتاد به جون قلدرهای زمان.
حق به حقدار رسید جایزه صلح نوبل به نوید بخش آزادی و superwoman دنیا رسید.
جونم بگه برات از اون زمان دیگه هیچ ظلمی نشده تو این جهان خصوصا به زنان.
همه در صلح و صفا کنار هم خوش و خرم بودند :
دیگه نه کشتن  بود نه  تبعیض ، نه تحریم  و نه غارت کردن.

نه تجاوز، نه تهاجم، نه تخریب و تخاصم ، نه  تعرض کردن.
وقتی با جایزه صلح اومد  خونه شیرین خانم ،با خیال راحت رفت تو اتاقش و لالا کرد.

حالا دیگه میتونست با خیال راحتی ، چشم رو هم بذاره و خوابای خوش ببینه.
خواب پاک شدن آخرین لکه ننگ از اون دموکراسی.
خواب آزاد شدن دوستانش  از قید یه وجب پارچه به نام روسری.
........
بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود....قصه ما...کاشکی همش دروغ بود..





کلمات کلیدی :

الکسا