سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگذارید با شما نیز چنین کنند

ارسال‌کننده : در : 89/10/18 4:1 عصر

به مناسبت هفده دی ماه، امروز حوزه مان برنامه ای تدارک دیده بود و مهمان برنامه خانم مسلمان شده ترکیه ایی ، ساعت ده برنامه شروع میشد، با عجله از کتابخانه خودم را به سالن اجتماعات رساندم تا به مراسم برسم، داشتم از پله ها بالا می امدم، مسئول فرهنگی دانشگاه جلویم را گرفت، و از من خواست به عنوان مجری با مهمان پشت میز بنشینم، سوال بپرسم او هم جواب دهد! (ای کاش از قبل خبرم می دادند!) همین شد که نه سوالات من درست دندانگیر بود و نه آن چه میخواستم از آب در آمد...

حرفهای زهرا شباهت، مسلمان شده ترکیه ایی که الان هم حوزه میخواند و هم دانشگاه، خیلی شنیدنی بود. از مسلمان شدن و شیعه شدنش گفت، این که با چند تا ازدوستان دختر و پسر با هم به دنبال دینی برای پیروی می گشتند، و بعد از تجربه کردن مذاهب مختلف اخر تشنه ی عقاید شیعه شدند.


وقتی از او پرسیدم وقتی بار اول حجاب گرفتید برایتان سخت نبود؟ خیلی کوتاه گفت: " آدم وقتی به چیزی علاقه مند شود نه تنها برایش سخت نیست بلکه شیرین هم هست. اعتقاد داشتم به اینکه حجاب شخصیت آدم را بالا می برد و واقعا هم این حس را داشتم و الان با تمام وجود دوستش دارم..."

می گفت همسرش پژشک است و یک سال زودتر از اون شیعه را شناخت و به ایران آمد..."خانواده ام مرا به اختیار خودم گذاشته بودند ولی برادرهایم چون شغل شان دولتی بود مرا از خود طرد می کردند چون برایشان گران تمام می شد و ممکن بود شغلشان را از دست بدهد. بخاطر حجابم هم دیگر نمی توانستم درس بخوانم..."

از او در مورد دخترانی پرسیدم که اسلام منهای حجاب را قبول دارند ... "وقتی من میخواستم شیعه شوم، حاج اقای روحانی به من گفت، اگر شیعه شوی مسئولیت دارد، مسئولیت می اورد، تمامش را برایم باز کرد، همه را دیدم و پذیرفتم، ما یا نباید دین را بپذیریم و یا اگر می پذیریم باید مسئولیتش را هم قبول کنیم..."

در مورد حجاب ایرانی پرسیدم، یعنی وقتی جواب داد آب شدم ... "
چادری ایرانی می پوشند با مانتو کوتاه، این چادرها را هم مدام باد می زند و یا از سرشان می افتد، این فقط خود گول زدن است، خیابان نه برفی ست و نه بارانی، خانم با چکمه ساق بلند و شلوار و پالتو کوتاه پوشیده، این ها می خواهند خودشان را شبیه غرب کنند. غرب دارد کار میکند و خوشحال است از اینکه توانسته مانتوهای شما را یک وجب کوتاه و مقنعه هایتان را تبدیل به روسری های کوتاه کند...
الان روی پول های ما نمونه اش مشخص است، زن چادری که چادرش را می اندازد و باحالت عریان به سوی آتاتورک می رود...
غرب با کشور ما این کار را کرد، نگذارید آینده کشور شما مثل ما شود..."

و مدام می گفت این حجاب شما و مادرهای شما بود که نگذاشت دشمن به شما نفوذ کند...

می گفت "دشمن می خواهد از طریق حجاب ما وارد شود، او نه از اسلحه ما می ترسد و نه از تشکیلات ما، اینها از حجاب ما و از ولایت فقیه ما می ترسند، دشمن می خواهد حجاب ما را بگیرد، چون اگر توانست حجاب را بردارد چند سال بعد مطمئن باشید  هویت ما را هم به دنبالش خواهد برد..."

برایم جالب بود از شهدای ما و از انقلاب ما می گفت، می گفت "من مدیون خون شهدای شما هستم، اگر شهدای شما نبودند من نمی توانستم به همین راحتی به ایران بیایم و درس بخوانم. من در کشور خودم صدبرابر از لحاظ مادی راحت تر هستم، خانه و اموال دارم، ولی بخاطر حجابم و اینکه درس بخوانم وارد ایران شدم..."

خطاب به جوانهایی که به اروپا فکر میکنند می گفت
فکر میکنید آنجا چه خبر است؟ آنها رفتند و دارند بر می گردند، انها دیدند به بن بست خوردند، غرب دارد بر می گردد، من با خانم هایی که اسرائیل هستند ارتباط دارم، می گویند آنجا درسهای شیعه شناسی می خوانند...

آنچنان در صحبت هایش از شیعه و عقایدش می گفت که دهان آدم ناخوآگاه شیرین میشد...

حرفهای زیادی زد، هم از خودش ، هم از تحقیقات و فعالیت هایش در جاهای مختلف (روزنامه، ماهواره، دانشگاه ها، مشاوره ...) اینکه چرا اسمش را زهرا گذاشت، از محیط کاملا بسته ترکیه، از آزادی هایی که ایران به او داده و ...

در انتها به عنوان حسن ختام جلسه خاطره ایی از درویش ترک برایمان گفت که خلاصه اش این شد...

آقایی با نام درویش بود از کشور ترکیه که در شهر برلین المان زندگی می کرد..." تا ان زمان نه از حجاب چیزی می دانستم و نه از اسلام. روزی که از خیابان های المان عبور میکردم خانمی را دیدم، پشت سرش قدم به قدم رفتم، یک لحظه خانم برگشت و به من گفت آقا از من چه می خواهی؟ به او گفتم شما فرشته ایی؟ انسانی؟ بشری؟ از کجا آمدی؟ و جواب داد ایرانی ست و بخاطر معالجه شوهرش که جانباز شده به آلمان امده اند.
من هم با شوهرش اشنا شدم، پیگیر کارهایم بودم و چندماه بعد به ایران سفر کردم و در مدرسه ولی عصر تبریز مشغول به درس خواندن شدم و شیعه شدم..."

این اقای درویش ترک دوماه بعد درخواست اعزام به جبهه می رود و همان جا هم شهید میشود، الان مزارش در بهشت زهرای تهران است...

خواهران من، فقط چادر این خانم، بدون اینکه او حرفی بزند، جوانی را که در اوج گناه بود را بهشتی کرد.
ارزش چادر خودتان را بدانید، آمریکا که از شما می ترسد، از همین حجاب و چادر شماست که می ترسد، نگذارید آینده کشور شما مثل ما شود...




کلمات کلیدی : حجاب، اسرائیل، چادر، هویت، دین، ترکیه، حوزه، شیعه، مسئولیت، مانتوهای کوتاه، اسلحه، فرشته، شهید، ولی فقیه

گوش شنوای حاضر در صحنه

ارسال‌کننده : در : 88/8/5 12:0 صبح

در این چند پست اخیری که گذاشتیم، اشکالاتی گرفتیم به عملکردهای صدا و سیما و برنامه هایی که از آن پخش می شد!
شما هم با نظرات مبارکتان مارا مثل همیشه به فیض رساندید و گفتید همه میدانیم مشکل هست لطفا راه حل ارائه دهید.
خب جانم برایتان بگوید که این کار مراحل خاص خودش را دارد که باید پله پله پیموده شود تا بتوانیم طرح ها و ایده هایی که داریم عملی کنیم.

یک:
ابتدا چادر مبارک را از سر بر می داریم.
دو: بعد یک آینه برای خود تهیه میکنیم، چون تا بحال از داخل این شی خودمان را نگاه نکرده ایم!
سه: بعد یک من سیمان و شفته تهیه می کنیم و شروع می کنیم به بنایی کردن روی صورتمان، حالا به سلیقه  طرفی که باید طرح ها روی میزش گذاشته شود بستگی دارد که زیاد ملات بزنیم یا کم!
چهار: موهایمان را هم کمی بیرون می نهیم تا فکر نکنند ما سرطانی چیزی داریم !
پنج: آهنگ موبایل را هم تنظیم می کنیم به سبکی متمدن.
شش: کمی هم از عصاره های خوشبو به لباس مبارک می زنیم.
هفت: چند تا اصطلاح امروزی هم یاد میگیریم تا در صحبت کردنمان از آن استفاده کنیم!

گلدختر جان، گلسا جان، یادتان هست سال گذشته به نمایشگاه رسانه و دیجیتال رفتیم، آنجا بچه های فرندفید روز اختتامیه با هم قرار گذاشته و سالن نمایشگاه را برای ساعتی در اختیار گرفته بودند، موقع ورود طوری به ما سه نفر نگاه می کردند که اینگار اشتباها بجای نمازخانه سر از اینجا در آوردیم!
 بعد از گفتگوهایی که شد ، نوبت به معرفی رسید، آن موقع از همه پرسیده شد شما کدام شخصیت در فرند فید هستید، الا چه کسانی؟ الا ما سه نفر!
چرا؟! چون به ظاهر چادری و صورت بی آلایشمان نمیخورد که در این کارها دستی داشته باشیم!
از آن طرف هم رفتیم به جشنواره عفاف و حجاب، خیلی برایم جالب بود همه بی حجاب بودند، الا ما سه نفر و چند تا خانم خارجی که مقاله های خود را در رابطه با حجاب ارائه داده بودند! و تعدادی انگشت شمار...

اینکه ما بخواهیم کاری بکنیم مهم است ولی از آن مهمتر این است که چقدر به ما بها بدهند!
ما کلی حرف داریم و هزار درد و دل نانوشته !
اگر به جای روی آوردن به هزار رمان و نوشته های بیگانه و به تصویر کشیدن آنها مانند همان فیلم رستگاران و  سریالهای ماه رمضان و هزار تای دیگر، به حوزه های علمیه و طلاب آن روی بیاورند و طرح ها و ایده های انها را اجرا و به تصویر بکشند آنوقت درست می شود، آنها فکر می کنند که ما فقط به درد معلم دینی و قرآن می خوریم، نمی دانند که چه نخبگانی درون این حوزه ها هستند که از حرفه شان می شود استفاده کرد! ولی افسوس و صد افسوس که در پی شناسایی انها نیستند تا از حرفه شان که توأم با تفکرات اسلامی ست استفاده کنند.

چهار تا برنامه ی خوب هم که می گذارند آن را در بدترین قالب اجرایش می کنند.
این را نوشتم و خواستم بگویم، اینکه ما ایده بدهیم و بگوییم چه کار کنیم ولی کسی نباشد که به آن گوش کند و فقط صرف حرف زدن باشد همان بهتر که بیان نشود!
اگر از این طرف ما بگوییم حجاب! ولی از آن طرف رسانه های ما خانم محجبه را همیشه یک دختر شکست خورده،زشت، بی پول،دزد، بی سواد، خشن، وحشی و ... معرفی کند این حرف زدن ما چه فایده!
باور کنید اینقدر راحت می شود رنگ دین را با استفاده از رسانه پیش چشم مردم قشنگ کرد که نگو!
 فقط نیست مرد عمل! همین!




کلمات کلیدی : حجاب، حوزه علمیه، ارزش، صدا و سیما، دین، الگوهای بیگانه، دختران طلبه

الکسا