آن دختران ترک
تنهایی پیوستن به کاروان الی بیت المقدس بعد از 3 روز تأخیر در فرودگاه آتاتورک استانبول استرسهای خاص خودش را داشت، و اصلا فکر نمیکردم در کمترین زمان با دختران ترکیه ای که در فرودگاه به استقبالم آمده بودند ارتباط بگیرم.
سوار ماشین لیلا شدیم، و زینب مروه 17 ساله که در شیرین زبانی یکه نداشت ضبط ماشین را روشن کرد و خیلی غیرمنتظرانه سرودهای انقلابی ایران از بلندگوهای ماشین بلند شد...
خمینی امام ، ای مجاهد ای مظهر شرف...
الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله...
کجایید ای شهیدان خدایی، بلا جویان دشت کربلایی...
سرودها را بلند بلند با هم زمزمه میکردیم و یکی یکی پرچمهای فلسطین را از پنجرههای ماشین به حرکت در آرودیم و حرکت کردیم به سمت روستایی در استانبول که قرار بود اتوبوسهای حامل بچههای کاروان تا ساعاتی دیگر به آنجا برسند.
در طی مسیر یک ساعته ای که به اهم داشتیم گپ و گفتگوهای زیادی بین مان رد و بدل شد.
نسلیهان فارسی را خوب صحبت میکرد، دانشجوی رشته پزشکی در دانشگاه تبریز بود و هنوز یک سال و اندی به فارغ التحصیلی اش باقی مانده بود. خیلی دوست داشتم بدانم چرا ایران را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده در حالی که بهترین دانشگاهها در کشور خودش وجود دارد؟! نسلیهان وقتی سؤالم را شنید طوری نگاهش را به من دوخت که انگار از وضعیت ترکیه بی خبر هستم! و اصلا فراموش کرده بودم تحصیل در ترکیه مساوی ست با کنار گذاشتن حجاب!
نسلیهان با خواهرش به خاطر همین قضیه تصمیم میگیرند در ایران تحصیل کنند، اما مشکل تحصیل یک طرفه قضیه است و پیدا کردن شغل طرف دیگر قضیه، چرا که خواهرش بعد از فارغ التحصیلی و بازگشت به ترکیه هیچ ارگان دولتی به خاطر حجاب او حاضر به استخدام وی نشدند و حتی مراکز خصوصی نیز یا به خاطر حجاب و یا به خاطر شیعه بودنش استخدامش نکردند.
زهرا بطول دختر دیگر اهل ترکیه که حجاب بر سر نداشت حرفهای نسلیهان را میشنید و با لهجه ی شیرین ترکی اش از طرز تفکر و برخوردی که بین مردم ترکیه وجود دارد گله میکرد. زهرا هم مثل نسلیهان چند سالی برای تحصیل میهمان ایران بود البته بعد از 10 سال تحصیلی که در عربستان سعودی داشته! برایش خیلی جای سوال بود که چرا در این مدت طولانی که در عربستان تحصیل میکرده حتی یک کلمه هم از شیعه و اعتقاداتش نشنیده! میگفت: «من شیعه را در ایران شناختم و در ایران هم شیعه شدم، و اصلا قبل از ورودم به ایران نمیدانستم مذهبی به نام شیعه هم وجود دارد.»
صحبت کنان پیش رفتیم تا رسیدیم به محل ورود کاروان «الی بیت المقدس» برای استقبال از کسانی که نزدیک به 3 هفته طی کردن مسافت زمین به این نقطه رسیده بودند.
جمعیت کوچکی از زنان و مردان در این منطقه دور هم جمع شده بودند و پلاکار به دست انتظار ورود اتوبوسهای حامل بچههای کاروان را میکشیدند، صحنه ی فوق العاده زیبایی بود، یکی سینه ی کلوچههای محلی را به دست گرفته بود تا از بچههای کاروان پذیرایی کند، دیگر آب به همراه داشت، خانمها هم تا متوجه شدند قرار است من هم با آنها همسفر شوم دورم حلقه زدند و تک تک با گریه و بوسههای گرم شان از من میخواستند سلام شان را به قدس و مردم فلسطین برسانم و ....
در هیاهوی حضور خبرنگاران و عکاسان نسیلهان و زهرا را گم کردم، با چشمان خسته ام سعی کردم بین جمعیت شناسایی شان کنم، نهایتا در انتهای جمعیت دیدمشان، در حالیکه صورتهایشان را پشت پرچمهای فلسطین پنهان و کاملا مخفیانه با مشتهای گره کرده شان همراه با جمعیت شعار میدادند، سریع خودم را بهشان رساندم. در همین حین اتوبوسهای کاروان رسید و سروصدای دوربینها و خبرنگاران و شعارهای مردمی بلند شد، زهرا بطول مرا به سمت جمعیت روانه کرد و گفت، شما دورتر از ما و به جمعیت بپیوند، ما به خاطر در امان ماندن از لنز دوربینها همین انتها میایستم، ما ایران را دوست داریم و نمیخواهیم رسانه ای شدن چهره مان باعث منع ورودمان به ایران شود، حضورمان در این مراسم یک حرکت سیاسی منفی برایمان حساب میشود. شما برو ...
در طی پیموندن مسیر چهار روزه مان در ترکیه، کاملا صحبتهای زهرا و نسلیهان برایم قابل درک و حس بود. از بی توجهی کامل ترکیه به حضور کاروان در کشورشان گرفته تا ممانعت از ورود برخی اعضای کاروان به ترکیه، و در طی این مدت رسانههای رسمی ترکیه بدون انتشار حتی یک خبر از حضور کاروان در کشورشان و در یک سکوت کامل خبری به سر بردند.
و حالا موقع خروج از ترکیه متوجه صحبتهای لیلا، زینب مروه، زهرا بطول، نسلیهان و ... میشوم، آنجایی که میگفتند شما نعمتهای زیادی دارید که ما عطش تک تک آنها را در کشورمان داریم.
عکس های بیشتر را در ادامه مطلب مشاهده کنید ادامه مطلب...
کلمات کلیدی : کاروان الی بیت المقدس، وضعیت حجاب در ترکیه، دختران ترکیه، قونیه، استانبول، حرکت سیاسی