خود خودش!
22 دی 1384
لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک ، ...
همه سپید پوش در اتوبوس زیر لب زمزمه می کردند و اتوبوس در صحرای داغ حجاز به پیش می رفت . صداها کم کم میخوابید و سپید پوشان نیز.
بچه ها همه با هم . چهارده هزار تا صلوات .
یک هزار تا صلوات بر روی گل ، بوی گل ، محمد و آل محمد صلوات.
دو هزار تا صلوات بر روی گل ، بوی گل ، محمد و آل محمد صلوات .
سه هزار تا ....
.
.
.
چهارده هزار تا .
صداها خاموش شد . دلها منتظر تر . قطره های باران شیشه اتوبوس را نوازش می کرد و مرحمی بود بر قلبهای منتظر و چشمان نگران . مبادا به موعد نرسیم . نوای باران عشق بر عشقولانه مان افزود .
به هتل رسیدیم . بی انصافان روزگار تمام در و دیوار هتل را آینه پوش کرده بودند . سپید پوش اینجا . سپید پوش اونجا . سپید پوش همه جا ! تجدید قوا ، تجدید وضو و تجدید نیت .
قربه الی الله راهی بیت الله شدیم .
ده ها اتوبوس زودتر از ما رسیده بودند . والسابقون السابقون . اولئک المقربون . و نحن المبعدون ! یکی دو خیابان را باید پیاده می رفتیم . چفیه هامان را بر دوش انداختیم و قدم به قدم نشانی بیت را پرسیدیم . دیگر پاها مجال قدم زدن نمیدادند . به دنبالشان می دویدیم . دویدم و دویدم ، بیت رهبر رو دیدیم .
باید زودتر اعمال را به جا می آوردیم وگرنه به نماز صبح میخورد . همه جا برایم تازگی داشت ولی بی توجه به اطراف به سوی کعبه دلها شتابان حرکت می کردیم . نگران به سنگهای کف مسجد الحرام نگران از انجام صحیح احکام بودم . اعمال طواف را در ذهنم مرور میکردم و پیش می رفتم . ناگه سرم را بالا کردم .
وای خدای من ...
خودش بود . باور کن خودش بود . نه فیلم بود و نه عکس . این من بودم که در چند متری قبله مسلمین ایستاده بودم .
آدم(ع) ، ابراهیم( ع ) ، محمد (ص) ، حسین ( ع) و بسیاری از اخیار خدا اینجا بوده اند در مسجد و هتل و مدرسه و ...جهت قبله اشاره به اینجا داشته است .
ان الحمد و النعمه لک و الملک . لا شریک لک لبیک .
به بیت رسیدیم .حقا هفت خانی داشت مثال زدنی . کفش ها را تحویل دادیم . مرحله بعد . بازرسی اول ، دوم ، خانوم بدو . آقا اومد . مزه اش به همون اولش بود که آقا میان و مردم تکبیر میگن . بچه ها بیاین بگردیم ! از خان هفتم هم جستم . بعضی ها خوشان خوشان چای نوش جان می کردند . ما شراب عشق را سر خواهیم کشید . حتما طبقه اول جامون نمیشه . به زور از میان جمعیت خودم را خلاصی دادم و به داخل پریدم!
وای خدای من ...
خودش بود . باور کن خودش بود . نه فیلم بود و نه عکس . این من بودم که در چند متری رهبر مسلمین ایستاده بودم .
ملت شعار می دادند و از سر و کول هم بالا می رفتند . دست خدا بر سر ما ، خامنه ای رهبر ما . خودم را به سیل جمعیت سپردم و با آنها هم نوا شدم . و باران عشق بود که می بارید .
دیدار مقام معظم رهبری به تاریخ 19 دی 84 و به مناسبت قیام مردم قم و سفر حج در شهریور ماه 83 بوده است .
کلمات کلیدی :