اِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ
سلام
به بانوى آب
سلام
به مادرِ آفتاب
که دوازده آینه را
در وسعتِ آسمانها تکثیر مىکند !
سلام به او که نامِ خدا را
با دوازده قلم، بر لوحِ خاک جارى مىسازد.
سلام بر دخترى که مادرِ پدر شد
سلام بر اُمِّ ابیها
سلام بر فاطمه(س)...!
تو را خورشید مىنامم
تو را خورشید مىنامم؛
که ماه و ستارگان در دامنت به نیایشاند
و از تو، آیه آیه نور وام مىگیرند...
تو را بهار مىخوانم؛
که تمامى جوانههاى سرزده از خاک
حتا جوانهى حضور انسان
- از دلِ بىباور زمین -
از تو به سبزینگى و رُستن مىرسد
نامت ادامهى حیات است
نامت بهانهى فراتر از آفرینش
تو را آسمان مىخوانم؛
که در بىکرانى تو، کهکشانها حیرانند
و چشمانت
سحابى هزاران فانوسِ روشن است
که هستى را به زیستن در روشنایى، بشارت مىدهند...
مادر
نام تو را آفریده اند
تا تمام درد های عالم را پیشکشت کنند
و این چنین
همراه نگاهی بیقرار
اسطوره شوی
همپای تمام ِ « روشن - تیره » های بودنم!
آسمانِ دست های تو
برای من حریم ِ عشق می شود
تو فرشته ی منی که در زمین
جا به جا
نام ِ تو ، بهشت را به یادِ من می آورد
نامِ تو
بهترین گُلِ زمین
که آسمان برای رویشت
نم نمِ قشنگِ عشق هدیه کرده است
ای پناه بی دریغ
صدای تو دلنشین
چشم هات آینه
با تو مهربان!
بهار همیشه در رگِ زمین شناورست
با تو عشق رنگ دیگری است!
مهربانی ات را
که کم می آورم
بهشت گم می شود
رو به رویم نیست
وقتی ابری آسمان
و غربت چشم های تو
فُرو می ریزند
در آینه
مرا ببخش
شاید
کودکانه هایم تو را دلگیر می کند
منبع :
کتاب بانوی ماه
کتاب کاشکی پرنده پر نداشت
از شایا تجلی
کلمات کلیدی :