سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پنچره ام را گل نمیگیرم!

ارسال‌کننده : در : 88/1/6 12:48 عصر

وبلاگ یعنی اتاقی که پنچره ای برای دیدار و گفتگو دارد. حالا پنجره ام را از ترس بلایای روزگار گل گرفته ام. کمی دلگیر است، ولی باید عادت کنم، باید بپذیرم تنها استالین و هیتلر نبودند که بر کله ی انسان ها رژه می رفتند، آدمخواری و حذف و ترور ستمگری فقط ازجانب شارون نبود، هنوز برخی در تاریکی نشسته اند و پنجره ی دیگران را نشانه می روند. ترور ترور است . حمله ی فیزیکی به پنجره یا ماشین یا لباس یا تن یا حق انسان ها حمله ی فیزیکی است. تخریب و انهدام یک واحد بزرگ در نیویورک همانقدر منفور است که ویرانی و انفجار یک واحد کوچک در فلسطین. به خطر افکندن آزادی دیگران چیزی جز ترور نیست.
وبلاگ اما تجربه در جهان آزادی است که ما یاد بگیریم به حریم یکدیگر احترام بگذاریم. مخترع اینترننت برای نزدیگ تر شدن انسان ها، و تنوع افکار، و همه گیر شدن "نوشتن" امکانی فراهم آوردند تا انسانی بنویسد و انسانی دیگر بخواند و اگر خواست بر آن نقد یا نظری بنگارد. نوشتن با این امکانات دیگر فقط در حریم خبرگان نیست بلکه همگان از آن بهره مند می شوند.
اما برای خوانده شدن و دیده شدن در هر زمینه اینجاست باید عرق ریخت و تلاش کرد و خود را ساخت. هنگامی که اعتبار فراهم آمد، مردم می روند کتاب تو را می خرند و می خوانند.
روزی نویسنده ای به داستا یوفسکی گفت: من چندین کتاب نوشته ام ولی نمیدانم چرا کتاب های مرا نمی خرند. داستایوفسکی گفت :"تو یک شاهکار بنویس همه ی کتاب هات را می خرند."
کسی که اراده کند و بخواهند شاهکار بنویسد، آشغال نمی نویسد. حتی اگر اثرش شاهکار از اب در نیاید. و اینجوری نیست که کسی نوشته ای را به چاپ بزند و جلد کتاب آدمی شناخته شده را بر آن صحافی کند و به خورد مردم بدهد. و اینجوری هم نمی شود که کسانی بخواهند از این آزادی موجود سوء استفاده کنند، و هر مطلب نامربوطی را پای نوشته ی دیگران بگذارند، و تازه طلبکار هم باشند که چرا صاحب وبلاگ آشغال هاشان را از اتاقش جارو کرده است. اگر جارو نکنم اتاقم بو میگیرد، حریم کثیف می شود، من انسانم ، حق دارم بنویسم و منتشر کنم، تحقیر و تهدید هیج کس را بر نمی تابم. وقت اضافی هم ندارم مدام جارو کنم. دلم می خواهد با دوستانم از وطن بگویم، از آزادی، از عشق، از اندوه، از استقلال، ادبیات، شادی، فرهنگ، کودک، هنر، زندگی، خوشبختی انسان ها، مبارزه با تروریسم، نان، آزادی ، گریه، تنهایی، و هر چه دلم خواست، دوست ندارم زیر مطلبی با عنوان آزادی بیان، کسی کامنت قطعه قطعه کردن وطنم را بگذارد.
پنجره ام را گل می گیرم و در اتاقی بی پنجره تنها می نویسم، نه صدایی، نه پرنده ای، نه نشانی از آن همه دوست.
متاسفم که افرادی در جوامع آزاد مثل امریکا و اروپا هنوز لیاقت و شایستگی آزادی را ندارند، با تروریسم جهان را هر لحظه نا امن تر می خواهند. و با خودخواهی های احمقانه جهان را هر لحظه فاجعه امیز تر میکنند. نور را می کشند. پنجره را می شکنند، اسید می پاشند، روی کله ی دیگران پا می گذارند، و انهدام واحدهای انسانی لذت شان است. و مرگ کسب و کارشان.
مرگ بر امریکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر
پینوشت.........................................
و در انتها میگویم پنجره ام را گل می گیرم  ولی در اتاقی بی پنجره تنها می نویسم، نه صدایی، نه پرنده ای، نه نشانی از آن همه دوست...

نویسنده: گل پر




کلمات کلیدی :

الکسا