سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میخ های روی دیوار

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:8 صبح

18 خرداد 1383

 

سلام

حیران بودم و سرگردان که چاره انحراف وبلاگ نویسی ایرونی ها چیه؟! ... با خودم گفتم اگه وبلاگ فقط یه موضوع داشته باشه و ملزم به نوشتن درباره همان یه موضوع باشه دیگه به خاطره نویسی و اراجیف بافی منجر نمیشه ... حاصل این افکارم سه تا وبلاگ ناکام بود که معرف حضور بعضی ها هست .... دیدم نه خیر اقا ... اینم چاره نشد . گفتم دل به دریا میزنم ، وبلاگ بی موضوع می‌سازم ، ولی به جای اینکه وبلاگ را ملزم به حفظ یه خط و جهت بکنم خودم را حفظ می‌کنم .

و این شد یه شروع تازه ... البته هنوز یه قانون قوانینی برای خودم دارم . مثلا اینکه هر دفعه که مطالب را به روز کردم غیر از دستنوشته های خودم باید یه مطلب با منبع معتبر و معرفی یه لینک یا سایت اینترنتی داشته باشم . تا ببینم این ره که می روم به ترکستان میرود یا خیر ... از همه دوستان عزیزم هم تقضا دارم اگه دیدن این وبلاگ داره به بیراهه کشیده میشه منو از نظراشون محروم نکنن . هر چی باشه المومن مرآه المومن

 

چون سایت رهپویان و مرید و مرادهای کانون به گردن ما حق دارن بهتر دیدم اولین سایت باشه ... خب حالا باید معرفی کنم .( هر چند کسانی که کانونی نیستن و این وبلاگ را میان خیلی محدود هستند )

سایت رهپویان وابسته به کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز . برای آشنایی با کانون می‌تونید برید تو همون سایت بخونید . صفحه اول سایت خیلی شلوغه پر از لینک مینک ولی نصفش تکراری و بقیش هم وبلاگ هست . هر واحدی واسه خودش وبلاگ داره که به نوبت به روز میشن . اگه کسی میخواد با بچه های کانون بیشتر آشنا بشه تالار گفتمان را بهش معرفی می‌کنم ...( تذکر : همه اعضای تالار از پامنبری های سید نیستن ... شاید یکی مثه خودم ) در کل سایت خوبی هست و خیلی بیشتر از یه بار رفتن می ارزه .

راستی سید هم یه وبلاگ داره . جناب حجه الاسلام و المسلمین سید محمد انجوی نژاد . بعضی ها میگن انجوی ( به فتح ا ) و بعضی ها میگن انجوی ( به کسر ا ) به هر حال تایپش که یه مدل هست ... ایشون هم کلی به گردن ما حق دارن .... و الی آخر

 

میخ‌های روی دیوار

پسر بچه‌ای که اخلاق خوبی نداشت پدرش جعبه‌ای میخ به او داد و گفت : هر بار که عصبانی می‌شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی . روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید . چند هفته گذشت . پسر بچه همان طور که یاد می‌گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند ، تعداد میخ‌های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد . او فهمید که کنترل عصانیتش آسانتر از کوبیدن میخ‌ها بر دیوار است . این را به پدرش گفت . پدر پیشنهاد داد هر روز که می‌تواند عصبانیتش را کنترل کند یکی از میخ‌ها را از دیوار بیرون آورد . روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ‌ها را از دیوار بیرون آورده ‌است . پدر دست پسر را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : پسرم تو کار خوبی انجام دادی اما به سوراخ‌های دیوار نگاه کن ! دیوار  دیگر هرگز مثل گذشته نمی شود . وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف‌هایی می زنی آن حرف‌ها هم چنین آثاری بر جای می‌گذارند . تو می‌توانی چاقویی در دل انسان فرو کنی و آن را بیرون آوری اما هزاران بار عذر خواهی فایده ندارد . آن زخم سر جایش است . زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است .

 

مجله سلام بچه‌ها- اردیبهشت 83

 




کلمات کلیدی :

الکسا