دختر بیچاره را به حال خود بگذار
سؤال من، پاسخ استاد(2)
پدر و مادرم مرا به ازدواج پسری در آوردهاند در حالی که هیچ گونه رضایتی به آن ندارم تکلیف ازدواج ما چیست؟
پاسخ استاد:
دخترک، نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم(ص)
- یا رسولَ اللَّه! از دست این پدر ...
- ... مگر پدرت با تو چه کرده است؟
- برادرزادهاى دارد و بدون آنکه قبلًا نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است.
- حالا که او کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش.
- یا رسول اللَّه! من پسرعمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسى بشوم که دوستش ندارم؟
- اگر او را دوست ندارى، هیچ. اختیار با خودت، هرکس را خودت دوست دارى به شوهرى انتخاب کن.
- اتفاقاً او را خیلى دوست دارم و جز او کسى دیگر را دوست ندارم و زن کسى غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنکه نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه اعلام کنم پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمى که میخواهند بگیرند و دختران را به هرکس که دل خودشان میخواهد شوهر دهند.
در جاهلیت، پدران، خود را اختیاردار مطلق دختران و خواهران و احیاناً مادران خود میدانستند و براى آنها در انتخاب شوهر اراده و اختیارى قائل نبودند؛ تصمیم گرفتن حق مطلق پدر یا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو بود. کار این اختیاردارى به آنجا کشیده بود که پدران به خود حق میدادند دخترانى را که هنوز از مادر متولد نشدهاند، پیش پیش به عقد مرد دیگرى درآورند که هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را براى خود ببرد.
در آخرین حجى که پیغمبر اکرم(ص) انجام داد، مردى راه را بر آن حضرت گرفت و گفت:
- سالها پیش در دوران جاهلیت، من و طارق بن مرقع در یکى از جنگها شرکت کرده بودیم. طارق وسط کار احتیاج به نیزه اى پیدا کرد. فریاد برآورد: کیست که نیزه اى به من برساند و پاداش آن را از من بگیرد؟ من جلو رفتم و گفتم: چه پاداش می دهى؟ گفت: قول می دهم اولین دخترى که پیدا کنم براى تو بزرگ کنم. من قبول کردم و نیزه خود را به او دادم. قضیه گذشت. سالها سپرى شد. اخیراً اطلاع پیدا کردم او دختردار شده و دختر رسیدهاى در خانه دارد. رفتم و قصه را به یاد او آوردم و دین خود را مطالبه کردم. اما او زیر قولش زده، میخواهد مجدداً از من مهر بگیرد. اکنون آمدهام پیش تو ببینم آیا حق با من است یا با او؟
- دختر در چه سنى است؟
- دختر بزرگ شده.
- اگر از من میپرسى، حق نه با توست نه با طارق. برو دنبال کارت و دختر بیچاره را به حال خود بگذار.
مرد غرق حیرت شد. مدتى به پیغمبر(ص) خیره شد و نگاه کرد. در اندیشه فرو رفته بود که این چه جور قضاوتى است. مگر پدر اختیاردار دختر خود نیست؟! حتی اگر مهر جدیدى هم به پدر دختر بپردازم و او به میل و رضاى خود دخترش را تسلیم من کند، این کار نارواست؟
پیغمبر(ص) از نگاههاى متحیرانه او به اندیشه مشوش او پى برد و فرمود:
مطمئن باش با این ترتیب که من گفتم، نه تو گنهکار می شوى و نه رفیقت طارق.
استقلال در انتخاب سرنوشت
پیغمبر اکرم(ص) چند دختر شوهر داد. هرگز اراده و اختیار آنها را سلب نکرد. هنگاهى که على بن ابیطالب(ع) براى خواستگارى زهراى مرضیه(س) نزد پیغمبر اکرم(ص) رفت، پیامبر(ص) فرمود: تاکنون چند نفر دیگر نیز به خواستگارى زهرا آمدهاند و من شخصاً با او درمیان گذاشتهام. اما او به علامت نارضایى چهره خود را برگردانده است. اکنون خواستگارى تو را به اطلاع او میرسانم.
پیغمبر(ص) نزد زهرا(س) رفت و مطلب را با دختر عزیزش درمیان گذاشت. ولى زهرا(س) برخلاف نوبتهاى دیگر چهره خود را برنگرداند، با سکوت خود رضایت خود را فهماند. پیغمبر اکرم(ص) تکبیرگویان از نزد زهرا(س) بیرون آمد.(1)
پی نوشت:
1.مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 73 (با اندکی تلخیص و تصرف)
کلمات کلیدی :