قهرمان من
ندانی که باردار هستی
بدون توجه به هشت فرزند دیگری که در خانه داری
میروی به دل دشمن
میروی تا با عملیات استشهادی قدمهای نحس دشمنانت را از کشورت پاک کنی
ولی تقدیر برگ دیگری را برایت ورق میزند
تو دستگیر میشوی
بعد از شکنجههای متعدد تازه متوجه میشوی پسر زیبایی بنام یوسف را بادار هستی
و این خبر، قدرتت در مقاب شکنجهها را دوچندان کرد.
قدرتی که باعث شد با آن همه آزار و اذیت یوسف زنده بماند
و در قلبِ دشمن، پا به سرزمینش یعنی فلسطین بگذارد...
و سه سال کنار مادرش در زندانهای سرد و تاریک، قوت قلب مادرش باشد...
اسم ش را میگذاری یوسف ، به یاد حضرت یوسف (ع) که سالها زندانهای سرد و تاریک را بدون هیچ گناهی تحمل میکند...
موقع استقبال از فاطمه وقتی خودم را معرفی کردم و آزادی اش را به او تبریک گفتم، محکم مرا در آغوش کشید و چندین بار گونههای سرد مرا با بوسههای گرمش نوازش کرد.
برایم مثل یک رویا بود که یک زن مبارز فلسطینی را از نزدیک ببینم و صحبتهایش را از زبان خودش و با لحن خودش بشنوم.
حرفهای اسراتش را...
بدنیا آوردن فرزندش یوسف در زندانهای مخوف اسرائیل را...
قضیه شنیدن مژده ی آزادی اش از زبان پیامبر (ص) در خواب صادقه ایی که در زندان اسرائیل میبیند...
قضیه قطع کردن شیرخشک یوسف بعد از دوماه توسط سربازان اسرائیلی
قضیه زایمان ش ، اینکه زائوی اسرایلی سر بدنیا اوردن یوسف او را 4 ساعت شکنجه ی روحی و جسمی داد تا اینکه با نفرین فاطمه لحظاتی دید خود را از دست میدهد و ناچار میشود فاطمه را کمک کند..
هنوز که هنوز است، برق اشکانش در حرم حضرت معصومه (س) روحم را نوازش میدهد، آنجاییکه وقتی از او در مورد شهادت پرسیدم، بغض گلویش را گرفت و با چشمان سرخ شده اش گفت: «نمیدانم خدا چرا شهادت را قسمتم نمیکند...»
فاطمه ، قهرمان من، هفته ی گذشته ایران را برای همیشه ترک کرد و این پیام را از غزه برایمان ارسال کرد:
السلام علیکم ایها الاحرار، ارسل الیکم السلام و التحیات منی و من الجمیع الاخوه الاعزا. اخوتی لقد ترکتم بدمع العین و عندما وصلنا الحدود ایران و انا انظر من خلال الطائره و الله بکیت و هذا یدل علی وجودکم فی قلبی
بکل قوه من اخوه اطهار مثلکم و من شعب عظیم و حکومه رشیده و اسال الله لکم ایها الامه الواحده ان یحفظکم من کل سوء و مکروه
اختکم فاطمه الزق
سلام بر شما آزادگان، سلام و تحیات من و تمامی برادران بر شما. برادرانم با چشمانی اشکبار شما را ترک کردم و هنگامی که به مرزهای ایران رسیدم و از داخل هواپیما بیرون را نگاه میکردم به خداوند سوگند که گریستم و این دلیلی است محکم بر حضور شما و برادران پاکی مانند شما و ملتی بزرگ و حکومتی سرافراز در قلبم. از خداوند میخواهم که شما امت واحده را از هر بدی و ناپسندی به دور نگاه دارد.
خواهر شما
فاطمه الزق
در اینجا فیلمی کوتاه از ماجرای تولد یوسف الزق در زندان اسرائیلی را می توانید ببینید
اینجا مصاحبه ی مفصلی از صحبتهایش را میتوانید بخوانید
کلیپ (فلسطین) ماهر زین را وقتی کنار صحبتهای فاطمه میگذارم، اشک امانم نمیدهد، دانلود از اینجا
عکس های بیشتری که تهیه کردم را در ادامه مطلب مشاهده کنید
استقبال از فاطمه و دیگر اسرا در فرودگاه
موقع اذان ظهر به مؤسسه اسراء برای دیدار با آیت الله جوادی آملی رسیدیم، فاطمه و همسفرش (همسر اسیری که بعد از سی سال از اسارت آزاد می شود) نماز را با هم خواندند، جالب اینجاست که ابتدا دو رکعت نماز تحیت مسجد را هم خواندند.
یوسف نماز خواندن مادرش را تماشا می کرد که از او عکس گرفتم. فاطمه با خنده می گفت یوسف کم و بیش زبان عبری را از سربازان اسرائیلی یاد گرفته و این هم از امتیازاتی ست که می توان از دشمن گرفت.
نهار را مهمان حرم حضرت معصومه (س) بودیم، اینقدر حرف زدیم که متوجه نشدیم چطور غذایمان ر اخوردیم.
درست همین جا بود که فاطمه اشک می ریخت و دعا می کرد خدا شهادت را قسمت ش کند.
یکی از گفتگو ها در برج میلاد انجام شد. همین جا بود که فاطمه این خاطره شیرین را برایمان تعریف کرد.
محمود یکی از پسرهای فاطمه بود که همراهش به ایران آمد. یوسف هر وقت بهانه گیری و گریه میکرد فقط با آغوش محمود آرام می شد، خیلی دوستش داشت.
دیدار با ریئس مجلس شورای اسلامی، علی لاریجانی
کلمات کلیدی : فاطمه الزق، زنان فلسطینی، عملیات استشهادی، اسرای فلسطینی، شکنجه، آیت الله جوادی آملی، امت واحده، زن مبارز، سربازان اسرائیلی