دگران روند و آیند
امروز صبح خوش حال بودم که سروقت به کلاس رسیدم . یعنی چند ثانیه ( کمتر از انگشتان دست ) زودتر از استاد ! و هنوز از خستگی چهار طبقه پیمودن پله نفس نفس می زدم که استاد صرف تشریف آوردند . بعد از استقرار در جایگاه و خواندن دعای فرج مثل همیشه ، این بار نه مثل همیشه ...
درگذشت آیت الله جواد تبریزی رو تسلیت گفتند و همه بچه ها را برای خواندن فاتحه به سکوت فراخواندند . و بعد سخنانی چند در باب فضیلت علما و فضلا . استاد همیشه به ما میگفت که بهتر است قبل از هر کتابی منیة المرید بخوانیم و فکر کنم با شنیدن خبر درگذشت این عالم بزرگوار دوباره داغ دلشان تازه شد و بحث شاگرد واستادی .
وقتی یکم نفسم سر جاش اومد و نگاهی به دور وبر انداختم دیدم بچه ها روی تخته نوشته بودند:
انا لله و انا الیه راجعون
ساعت آخر شنیدم که فردا جامعه الزهراء به خاطر رحلت ایشون تعطیل هست . با اینکه حس دختر دبیرستانی بودن و جیم شدن از کلاس بهم میگفت که خوش حال باشم اما غمی درونش نهفته بود . غم اینکه ایشون واقعا چه شخصیت بزرگی بودند و من اپسیلون بی خبر بودم .
پس از گشت و گذاری در این ترنت و خوندن وبلاگهایی که به خاطر رحلت ایشون به روز شده بود بیش از پیش بر تاسفم افزوده گشت که چرا من ایشون رو نمی شناختم . با اینکه سن و سالم قد نمیده که مفتخر به شاگردی ایشون باشم یا آشنایی بیشتری باهاشون داشته باشم . راستی از مادر ایشون که توی همایش چهره های ماندگار تقدیر به عمل نیومده اما چهره ماندگاری را به جامعه تحویل دادند . اصلا چه معنی میده که چهره زن ماندگار باشه! باید عمل ماندگار باشه . نتیجه ...
همیشه دوست داشتم در مواقع بحران که قم با شهرهای دیگه ایران متفاوت هست ، قم باشم و بین مردم و از نزدیک شاهد باشم . انشاالله فردا در مراسم تشییع ایشون شرکت می کنم . میگن در مراسم تشییع علماء خیلی چیزا میدن ! بریم بگیریم... تا از حسرتمون کم بشه
این مصرع تو ذهنم رژه میره :
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
* * * * * * *
چهارشنبه... انگار همه آمده بودند چیزی بگیرند . بعضی ها هم گرفتنی ها را گرفتند . آن هم از آسمان!
کلمات کلیدی :