ارسالکننده : گل دختر در : 89/6/28 9:40 عصر
به پیشواز هفته دفاع مقدس
چند سالی این موضوع یکی از پرونده های فکری مفتوحم بود. اینکه تکلیف زنان و جنگ چیست؟ اینکه می گویند جهاد بر زنان واجب نیست؛ آیا معنی اش این است که نباید زنان به جنگ بروند؟ یعنی حتی برایشان مستحب هم نیست؟
چندین کتاب از خاطرات زنانی که در جنگ تحمیلی شرکت داشتند خواندم. مثل معصومه رامهرمزی، مینا کمایی، مرضیه دباغ و ... . معصومه رامهرمزی حتی پوتین های مردانه می پوشید و دفاع مسلحانه می کرد. خانم دباغ که جای خود داشت و حتی خیلی از آقایان سپاهی را سازماندهی می کرد.
دوره آموزش نظامی بسیج را ثبت نام کردم و کتابش را هم امتحان دادم؛ ولی برای شرکت در کلاس های عملی اش فرصت نکردم.
یک ترم برای درس تاریخ اسلام تحقیقی برداشتم با عنوان «حضور زنان در جنگ های نظامی در صدر اسلام» دیگر از نظر تئوری هم حجت بر من تمام شد که بوده اند زنانی که حتی پیش چشم پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم- به دفاع مسلحانه می پرداختند و جانباز و شهید می شدند. در کتاب ها خواندم زنی بوده به اسم ام عطیه! که در هفت غزوه با پیامبر شرکت داشته و این هم مزید علت!
خلاصه اینکه شدم بودم عشق تانک و تفنگ! و منادی شعار «کی گفته زنها نمی تونن بجنگن؟»
گذشت تا آن سالی که با دفتر توسعه وبلاگ دینی و جمعی از وبلاگ نویسان عازم مناطق جنگی جنوب کشور شدیم. تا آن شب خاطره انگیز در پادگان میشداغ و رزم شبانه. آن شب که در سکوت و ظلمت وحشتناک صخره های پادگان همه به صف شدند. چشممان به نیروهای ارتشی بود که با لباس جنگی و تفنگ به دست این طرف و آن طرف می شدند.
من اعتراف می کنم که با شلیک اولین گلوله، شنیدن صدای مهیب و آتش نورافکنش، آنی تمامی افکار چندساله ام را درباره جنگیدن زنان پس گرفتم!
با اینکه بین دختران آن جمع ترس ام از همه کمتر بود و حتی المقدور به بقیه روحیه می دادم؛ اما عمیق تر بود! چون سال ها بود که داشتم خیلی جدی به این موضوع فکر می کردم؛ نه که فقط بخواهم شبیه سازی جنگ را ببینم و بگویم بمیرم برای رزمنده ها که چه شرایط وحشتناکی داشتند!
از بین شکاف دو کوه می دویدیم و آتش و گلوله بر سرمان که نه؛ بر چپ و راستمان می ریخت. صدا، نور، گرما و همه چیزش طبیعی بود. فاطمه که از خانواده ای رزمنده و شهید بود محکم دستم را گرفته بود. مدام با وحشت تکرار می کرد که جنگ اینقدرها هم بی رحم نبوده؛ اینها می خواهند ما را بکشند! نمی دانم به شوخی می گفت یا جدی. من که خیر سرم روحیه اش می دادم و می گفتم خدا را شکر کن که گلوله بر مغز سرمان نازل نمی شود!
عجالتا به یک پوتین سنگین و بزرگ سربازی برای پرو و بازگشت کامل از رأی سابقم نیازمندم!
اما در باب جهاد زن که می گویند خوب شوهرداری کردن است هم نظرات خودم را دارم که به وقتش خواهم نوشت. اصلا به نظر شما انصاف است که شوهرداری جهاد باشد و گلوله و تانک و تفنگ هم جهاد؟ همسرداری اینقدر سخت است یا خدا اینقدر ما را ضعیفه فرض کرده؟!
کلمات کلیدی :
جنگ،
جهاد،
همسرداری،
زنان و جنگ،
آموزش نظامی،
میشداغ،
رزم شبانه
ارسالکننده : در : 88/6/3 3:4 صبح
نویسنده مطلب: گلسا
حتما شما هم شنیدهاید که هر کدام از ما در قبال این جامعه و فردای آن، مسئولیم و هر کداممان، هر کاری از دستمان برمیآید باید بکنیم و از این جور حرفهای حساب. این طور وقتها اغلب به کارهای بزرگی فکر میکردم که برای انجامش، یا زمان خیلی زیادی لازم بود، یا نیروهای زیادی لازم داشت، یا پول کلان میخواست، یا بالاخره دردسرهای بزرگی داشت.
بعد کمکم کارهای تأثیرگذار کوچکتر هم به چشمم آمد؛ تا اینکه کتاب «دا» را خواندم. «دا» که خاطرات سیده زهرا حسینی است از روزهای مقاومت و فعالیتهای او در خرمشهر و چند جای دیگر، کتاب بسیار دلنشین و جذاب و پر از آموختنیهای فراوان است. ناگفتههای جنگ که توی این کتاب آمده، آنقدر تأملبرانگیز و البته تأثربرانگیز است که مدتها هر خوانندهای را به خودش مشغول میکند.
این کتاب که به گفتهی ناشرش، در مدت 8 ماه، 55 بار تجدید چاپ شده است، به همت و قلم شیوای یک نویسندهی زن نوشته شده است. سیده اعظم حسینی در مقدمهی کتاب، توضیح میدهد که این اثر، حاصل 6 سال تلاش است و گاهی به خاطر وضعیت نامناسب جسمی و روحی راوی، در کار وقفههای چند ماهه میافتاده است. با این حال، بعد از 6 سال تلاش، حاصل کار، چنین اثر عظیمی میشود که همهی خوانندگان را به تحسین و حیرت وا میدارد.
از عظمت کارها و فعالیتها و روح سرسخت راوی که بگذریم، موفقیت نویسنده در خلق چنین اثر گرانبهایی قابل تحسین و تقدیر زیاد است. نویسنده با بازگو کردن مصائب و مشکلات، و بیان فعالیتها و رشادت و مظلومیت اهالی خرمشهر و رزمندگان، پل ارتباط میان نسل مجاهد با نسل ما و نسلهای آتی را چنان محکم بنا کرده که سالهای سال ماندگار خواهد ماند؛ و به خاطر بیان شیوا و ملموس او از وقایع، تأثیر عمیق خود را بر ذهن خوانندگان خواهد گذاشت. سیده اعظم حسینی حتی اگر مانند مردان در جبهه، تفنگ به دست نگرفته باشد، با قلمش در خط اول مبارزات، اگر بیشتر از رزمندگان در حفظ مرزهای عبادی و جغرافیایی کشور سهیم نباشد، سهمش کمتر از آنان هم نخواهد بود.
نویسنده برپایهی پیگیریها و پشتکار مداوم خود، و به مدد قلم توانایش، با امکاناتی اندک، دین خود را به جامعهی امروز و فردا ادا کرده است... حالا بیشتر از هر زمانی میدانم که قلم، هر چند ابزاری کوچک است، اما میتواند خالق خدمات بزرگ و مکتوباتی چنین تأثیرگذار باشد.
لینکهای مرتبط:
کلمات کلیدی :
زن،
جهاد،
دا،
کتاب،
دفاع مقدس،
سیده زهرا حسینی،
سیده اعظم حسینی،
قلم
ارسالکننده : گل دختر در : 88/5/4 11:48 عصر
نویسنده مطلب: گل دختر
خبرش مربوط به سال 84 است؛ اما نکتههای خوبی دارد. نوشته: « در حال حاضر 4 هزار زن جانباز در کشور وجود دارد که 40 درصد آنها را جانبازانی با بیش از 25 درصد، 18 درصد بین 35 تا 50 درصد و 8 درصد را زنانی با بیش از 50 درصد جانبازی تشکیل میدهند..تحقیقات به عمل نشان میدهد که عامل مجروحیت زنان جانباز غالبا حمله دشمن به شهرهای کشورمان در طول جنگ تحمیلی و طی بمباران و موشک بارانهاست و در این میان تعدادی نیز در درگیری نظامی با دشمن در دفاع از شهرهای مرزی مجروح و جانباز شدهاند.طبق همین آمار، اغلب زنان جانباز کشور، ساکنین استانهای مرزی هستند؛ به گونهای که 807 نفر ــ یک پنجم کل جانبازان مونث کشور ــ در استان خوزستان زندگی میکنند و این در حالیست که این استانها، غالبا از تسهیلات آموزشی، درمانی کمتری نسبت به استانهای غیرمرزی برخوردارند.»از طرف دیگر در این خبر میخوانیم که : « معاون کل بنیاد شهید و امور ایثارگران حضور 5 هزار شهید و 18 هزار جانباز زن در جنگ تحمیلی را نشانی از حضور فعال زنان در تمام عرصهها عنوان کرد. وی با اسوه خواندن زنان آزاده افزود: در طول تاریخ اسلام و انقلاب اسلامی، زنان همیشه نقش مؤثری داشتند و دوشادوش مردان در تمام عرصهها تلاش کردند و ایثارگریهای فراوانی به خصوص در دوران دفاع مقدس و بعد از آن داشتند. معاون کل بنیاد شهید تصریح کرد: پس از انقلاب اسلامی، زنان در صحنههای مختلف اجتماعی نیز حضور داشتند و موجب ارتقا و آبروی کشور شدند. انصاری در پایان با اشاره به این مهم که انقلاب ما هم علوی و هم فاطمی است، گفت: ما وظیفه توسعه فرهنگ ایثار و شهادت را داریم و برای ترویج آن به مردان و زنان ایثارگر نیازمند هستیم. »اینکه چند هزار زن جانباز در محاقاند واقعیت است. اینکه امروزه ما به ایثارگریهای زنان شهید و جانباز افتخار میکنیم هم حقیقت دارد؛ اما اغلب رشادتها و جانبازیها، ثمره تلاش خود آنهاست که ساختارهای جنسیتی را در ایثار و دفاع از میهن شکستند. وگرنه هنوزم که هنوزه حضرات معتقدند «جهاد زن خوب شوهرداری است» و «جهاد بر زنان واجب نیست» و نمیگویند که بر آنها واجب نیست؛ اما منع هم نشدهاند! شمایی که اکنون پشت تریبون ایستادهای تا میکروفن دستت هست بگو کدام سنگ را شما از پیش پایشان برداشتی که به کوششهایشان افتخار میکنی؟ برای آینده زنان و اجازه بروز این فداکاریهایشان چه چاره کردهای؟ اصلا یک سوال دیگر... اگر در طول جنگ هیچ زن شهید و جانبازی نداشتیم و به همین تعداد آمار زنانی که امروز میگویند به شهدا و جانبازان مرد اضافه میشد آیا شما تحسین و تبارک میگفتید و همایش میگرفتید و افتخار میکردید که احسنت بر این زنان «خوبشوهردار» که همسرانشان را روانه میدان جنگ کردند؟!!
آیا چرا؟!(
+) طنین ایثار
(
+) مصاحبه با یک جانباز زن
کلمات کلیدی :
زنان جانباز،
زنان شهید،
زنان ایثارگر،
جهاد،
شوهرداری