رسمش این نبود
مخالف شادی کردن نیستم
مخالف خندیدنُ دست زدنُ بالا و پریدن هم نیستم
اصلاً موافق هر چه بتواند روحیه من را با نشاطتر کند هستم!
امّا...
این وسط سعی میکنم فقط خودم را نبینم.
سعی میکنم کسی را که شادیُ دست زدنُ خندیدن را هم خلق کرد ببینم.
سعی میکنم ببینم آن کسی که اینها را خلق کرد طرز استفادهاش را چطور برای من قرار داد!
خب هر چه که باشد، او خالق این احوالات است و لا غیر...
میخواهم دستور استفادهاش را از او بگیرم
نمیخواهم جزو کسانی باشم که نمک بخورم و نمکدان بشکنم
دست میزنم، شادی میکنم، میخندم، بالا و پایین میپرم، اما ...
اما نه جایی که رب من گفته نه! نه جایی که رب من نهی کرده!
نه به روشی که دل رب من شکسته شود
آخر این رسمش نیست
اینکه او بدهد ولی از روشی که گفته پیروی نکنم
اینکه او همه جا هوایم را داشته باشد ولی من هوای اطاعت از دستوراتش را نداشته باشم... و هر کاری که دلم خواست انجام دهم.
.............................................................
چند وقت پیش، عکسهایی از تفریح یک عده جوان مسلمان در شهر ونکوور کانادا دیدم، و چقدر برایم دیدن این تصاویر دلنشین بود، اینکه در یک کشور کفر چطور این جوانان مسلمان، با حفظ حجاب و رعایت شرع به تفریحاتشان هم میرسند...
شاید لزوم به ... امروز تصاویری از شادی کردن جوانان جامعهمان دیدم، جوانانی که با قرار فیس بوکی دور هم جمع شده بودند تا با آب بازی چند لحظه ایی با هم شادی کنند.
ایده آب بازی فکر جالبی بود، ولی ای کاش اینطور برگزار نمیشد...
عکس ها در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی : شادی کردن، خندیدن، تفریح، خداوند، جوانان مسلمان