سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره ها

ارسال‌کننده : در : 89/1/20 8:14 عصر

پنجره ای سوی دوست
هر وقت وضو میگیرم دختر و پسرم هم میان و دست و صورتشون رو میشورن و وقتی تو سجاده ام آماده ی نماز میشم، اون دوتا هم یکی یه مهر دستشون میگیرن و کنارم می ایستن.
دیشب وقتی میخواستم "الله اکبر" نمازم رو بگم، پسرم جلو اومد و گفت:
- مامان!
- جانم؟
- چرا نماز میخونی؟
- برای اینکه...برای اینکه خدا منو ببره بهشت.
- مامان!
- جانم؟
- تو بهشت اسباب بازی هم هست؟
- البته که هست عزیزم.
کلی خوشحال شد، کنارم ایستاد، یه الله اکبر بلند گفت و شروع به خوندن "قل هوالله احد" کرد. محمد جواد 4 سال و نیمه ست و تا حالا ما چیزی در مورد "چطوری نماز خوندن" بهش نگفتیم و اون همیشه فقط از من و پدرش تقلید میکنه. محمد جواد بعد از گفتن الله اکبر هر سوره ای که بخواد میخونه و...
اون شب هم به جای یه یکی چند تا" قل هوالله" خوند! وقتی هم نمازش تموم شد سرجاش نشست.
بعد از نماز مشغول پخت و پز شدم. حسابی تو حال و هوای خودم بودم که پسرم اومد تو آشپزخونه و گفت:
- مامان!
- جانم؟
- پس چرا نمیاد؟
- کی؟
- خدا دیگه! پس چرا نمیاد منو ببره بهشت؟
تو دلم کلی به خودم بد و بی راه گفتم. آخه چرا اون جواب رو بهش دادم؟! میتونستم بگم" نماز میخونم که از خدا به خاطر اینهمه نعمت تشکر کنم" یا ... حالا مونده بودم چی کار کنم! گفتم:
- صبر داشته باش پسرم.
- فهمیدم مامان. نوبتیه. آره؟
- آره قربونت برم.
رفت یه گوشه و دست به سینه و چارزانو نشست.
چند دقیقه بعد:
- مامان!
- جانم؟
- پس کی نوبتم میشه؟
یه فکری به ذهنم رسید. دستش رو گرفتم و بردمش تو حیاط.
- ستاره ها رو اون بالا تو آسمون میبینی؟
- آره
- اندازه ی اونا آدم هست که میخواد بره بهشت باید صبر کنی تا نوبتت بشه.
شروع به شمردن ستاره ها کرد. منم با خیال راحت رفتم آشپزخونه.
فردا صبح با صدای محمدجواد از خواب بیدار شدم:
- مامان! مامان پاشو.
- چی شده؟
- سلام مامان. بیا. بیا بریم.
- سلام عزیزم. کجا بریم؟
- بیا دیگه.
 دست و صورتش رو شسته بود. لباس مهمونیش رو پوشیده بود. موهاش رو هم شونه کرده بود. حتی از عطر باباش هم به خودش زده بود. دستم رو گرفت و کشون کشون برد تو حیاط.
- مامان اون بالا رو میبینی؟
- آره عزیزم. چی شده مگه؟
- ببین دیگه هیچ ستاره ای نیست.
- خوب؟
- ستاره ها تموم شده. من آماده م دیگه. خدا میخواد بیاد و منو میبره بهشت.

تصویر را در اندازه ی اصلی ببینید




کلمات کلیدی : کودک، نماز، ستاره، بهشت

دختر

ارسال‌کننده : در : 88/11/18 8:54 صبح

به نام خدا
به نظرم جامعه شناسی و روان شناسی خیلی میتونه تو زندگی به آدم کمک کنه. اینکه دور رو برت رو، آدم ها و اتفاقات جامعه رو بتونی تحلیل کنی و ازشون درس بگیری.
باتوجه به شناختی که از افکار فمینیستی بعضی از زنان در طول  زندگیم پیداکردم فکر میکنم فمینیست تو ایران تعریف خاص به خودش رو داره. کار به توضیح و تفسیرات خاص و علمیش ندارم ولی دیده ها و شنیده هام بهم میگن:
زنانی که تمایل به افکار فمینیستی دارن اکثرا کسانی هستند که از بچگی مورد بی مهری اطرافیان بخصوص پدر و مادرشون قرار گرفتند. روان شناسا میگن دخترایی که از طرف پدر محبت درست حسابی نمیبینن در آینده دچار خودکم بینی وعقده میشن. بعضیام میگن اگه مادری به دخترش به خاطر جنسیتش سرکوفت بزنه(مثلا بگه ضعیفی، لوسی و...) یا جلوی دخترش به پسرش به خاطر جنس مرد بودنش توجه و محبت افراطی داشته باشه در آینده اون دختر با جنسیتش مشکل پیدا میکنه و بر اساس خاطرات بدی که از کودکی و نوجوونی داشته تمام مشکلاتش رو میخواد به جنسیتش ربط بده. مثلا مدام بگه: «ای کاش من پسر بودم.»
متاسفانه در بعضی از اقوام حتی در ایران به جنس پسر خیلی توجه و علاقه نشون میدن. خوندن شعرای محبت آمیز از طرف مادرا برا پسراشون در مقابل دخترشون و در عوض بی توجهی به اون.(پسر پسر قند عسل)...یا تاکید مادر بزرگ ها یا پدر بزرگ ها به مادران باردار که:«باید پسر به دنیا بیاری.» غافل از اینکه جنسیت جنین مربوط به ویژگی های ژنتیکی،جسمی و روحی  پدر داره نه مادر!
گاهی مادرها یا مادر بزرگ های نا آگاه از مسائل تربیتی وقت بازی که می رسه فرصت، امکانات و اجازه رو به پسر میدن نه دختر و فکر میکنن دخترا باید یه گوشه بشینن. طبق تجربه ای که دارم بعضی از شهر ها مردمانش به قول معروف «پسر دوست» هستن. این خصلت اشتباه رو تو اصفهانی ها و ترک ها زیاد دیدم.(امیدوارم به کسی برنخوره چون ما خودمون هم یه رگ اصفهانی داریم و هم یه رگ ترک)
قربون رسول خدا و آل پاکش برم که اون زمان که تو اروپا و امریکا حتی از گوشت دختراشون موقع قحطی میخوردن، اونها رو به اتهام داشتن روح شیطانی ذبح میکردن، در معامله با کالایی عوض میکردن، یا تو هند با شوهر می سوزوندن و... اون موقع فرمودند«فرزند دختر رحمت خداونده». الان هم بارها از روحانیون پای منبرشون شنیدم که خطاب به آقایون میگفتند:«پدر عزیز! وقتی از بیرون میای بعد از همسرت در درجه ی اول به دخترت توجه و محبت کن. اون رو ببوس و دست نوازش به سرش بکش. اگه چیزی از بیرون خریدی اول به او بده. اگه دخترت زمین خورد سریع برو سراغش و کمکش کن و....»
همیشه سعی کردم به «دیده ی عبرت» به آدم ها و اتفاقات اطرافم نگاه کنم و سی کردم اشتباهات دیگران رو تکرار نکنم. دلم میخواد انقدر به دخترم محبت کنم که سیراب بشه و پس فردا که وارد اجتماع شد با اولین لبخندی که میبینه گول نخوره! دوست دارم انقدر شخصیت بهش بدم که وقتی بزرگ شد به خاطر دختر بودنش از خدا تشکر کنه. اگه فقط یه آرزو تو زندگیم داشته باشم اینه که وقت مرگم به«مادری کردنم» افتخار کنم.
دختر و پسرم و پسر همسایه مون
بازی جزء جدانشدنی زندگی بچه هاست. اونها تو بازی زندگی کردن رو یاد میگیرن و این فرصت خیلی خوبی به یه مادر میده تا نکات تربیتی رو اعمال کنه. کسانی که رابطه ی من و بچه هام رو دیدن میگن که خیلی با اون ها بازی میکنم. سعی میکنم با هرکدوم طبق علائقشون بازی کنم. مثلا با پسرم: تفنگ بازی، ماشین بازی و فوتبال و با دخترم: خاله بازی،لی لی، نقاشی و... هرچی خودشون بخوان. یادمه گلپر یه بار نوشته بود دخترای این دوره زمونه با تفنگ و ماشین بازی میکنن. راضیه ی ما هم وقتی شور و حرارت داداشش تو بازی رو میبینه به بازی های پسرونه علاقه نشون میده. البته تفنگ بازی و ماشین بازیش ویژگی های خودش رو داره. مثلا وقتی ماشینش تصادف میکنه اون رو میبوسه و نوازش میکنه یا اگه تو تفنگ بازی ما رو بکشه سریع میاد سراغمون و مثلا پرستارمون میشه و مداوامون میکنه.

و ثبت میکنم لحظات زندگیم را و عشق...  




کلمات کلیدی : کودک، مادر، دختر، پسر، بازی

من مادرم انتقاد دارم

ارسال‌کننده : در : 88/5/30 2:13 صبح

نویسنده: گل بانو
یک سال از آغاز به کار سیمای کودک (اختصاص شبکه ی دو به برنامه های کودک و نوجوان) میگذرد. خیلی هم خوب است دستشان هم درد نکند مخصوصا در تابستان که با پخش کارتون و برنامه کودک نمی گذارند بچه ها در حیاط و کوچه و خیابان گرما زده شوند. اما به نظر میرسد همچنان به مسئله ی«تربیت» کم توجهی می شود و متاسفانه اغلب هدف و محور برنامه ها سرگرم کردن بچه هاست نه آموزش آن ها برای مهارت های زندگی. شاید تلویزیون هم مثل آموزش و پرورش این وظیفه را تنها برعهده ی والدین میداند!
اگر نگاهی به برنامه های مخصوص کودکان در کشورهای مدرن بیاندازیم به تعداد قابل توجهی از برنامه های آموزشی میبینیم که برای تقویت مهارت های کودکان در زندگی تهیه و پخش می شود مثلا برای کودکان زیر سن مدرسه آموزش دست شستن، مسواک زدن، لباس پوشیدن و برای مدرسه ای ها و نوجوانان برنامه های علمی و تقویت تفکر خلاق.  متاسفانه کودکان ایرانی بیشتر وقتشان را یا «دوپس- دوپس» پرمیکنند یا «کارتون های تخیلی خشن» می بینند.
«عمو مهربان مسایقه داره، شعرهای زیبا جایزه میاره: دوپس دوپس...»
«اگه میخواین شاد بشین، مثل گل ها وابشین، بیاین باهم بشینیم، یه برنامه ببینیم: دوپس دوپس...»
«فیتیله، جمعه تعطیله: دوپس دوپس...»
و...
لاک پشت های نینجا، مگا من، جنگ ستارگان، جنگ ربات ها: با انواع و اقسام سلاح های گرم و سرد، کتک کاری و کشت و کشتار.
پس اینهمه مقالات روان شناسان که شنیدن موسیقی های تند و تماشای کارتون ها و فیلم های اکشن را عامل بیش فعالی کودکان معرفی میکنند چه می شود؟
قرار بود صدا و سیما دانشگاه باشد. دانشگاه برای جوان ها و مدرسه برای کوچکترها. بی سوادها هم که به دانشگاه نمی روند، یک شب هم که نمی شود ره صد ساله را رفت.
یادش به خیر ما که کوچک بودیم پسر شجاعی بود و دهکده ی حیواناتی، حنا دختری بود در مزرعه، خانواده ی دکتر ارنستی بود و مهاجرانی ، محله ی برو بیایی بود و محله ی بهداشتی و...
آیا میخکوب کردن بچه ها پای آن جعبه ی جادویی آنقدر مهم ات که حتی میتوان برایش از ارزش ها هم خرج کرد؟!
پس انتظاری که از این نسل می رود چیست؟ آن ها پروفسور حسابی می شوند یا دکتر معین؟ «سالی که نکو ست از بهارش پیداست.» آیا میتوانیم از کودکان انتظاری بیش از آنچه به ذهن شان دادیم داشته باشیم؟ پرخاشگران رقاص! کودکان ما در خانه تربیت نمی شوند به امید مدرسه. در مدرسه تربیت نمی شوند به امید دانشگاه. در دانشگاه هم... این هم از سهم تربیتی صدا و سیما!




کلمات کلیدی : کودک، تلویزیون، کارتون، موسیقی تند، اکشن

کودکان حامی غزه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 87/10/14 1:24 عصر

اسرائیل بترسد ازین نگاه

ره سپاریم با ولایت

چه اطمینانی!




کلمات کلیدی : غزه، اسرائیل، کودک، راهپیمایی، عکس

الکسا