فحش یا نفرین
اولین باری که به معنای واقعی کلمه در وبلاگم فحش خوردم وقتی بود که در مورد پوشیه نوشتم. چیزهایی که تا به حال در عمرم نشنیده بودم و معنی خیلیهایش را نمیدانستم. اولش خیلی برایم سنگین بود. گاهی شبها خوابم نمیبرد. بعضی وقتها فکر میکردم نکند اشکال از خودم است؛ چون نوشتهام طوری بوده که پتانسیل بالایی برای فحش خوردن داشته. همین الان هم بیشتر پیامهای خصوصی وبلاگم و علت اصلی خصوصی بودن پیش فرض پیامها همین است. مدتی گذشت تا توانستم به این شرایط عادت کنم. در پاسخ به مطالب بعضا نمک فلفل دارم یکی از واکنشهای معمول فحش بود (هنوز هم هست). تعداد کمی بودند که با دلیل مطلبم را رد میکردند و البته همهی امیدم هم به همین تعداد اندک بود. ( چقدر هه!)
گل بانو هم از وقتی در وبلاگ گل دختر مینوشت همین مشکل را داشت. جالب است مطلب قبلی را که نوشتم و وبلاگ دنیای راه راه را لینک کردم؛ کوثر به شوخی بهم میگفت دیگر به من لینک نده؛ چون بعضی از خوانندگانت آمدهاند و فحش نثارم میکنند! ( ببخشید که دوباره لینکت کردم!)
تصمیم گرفتم از این به بعد یکی از شروط نویسندگان گل دختر این باشد که طرف فحش خورش ملس باشد! شبههی بعدی که مغزم را میخورد این بود که نکند خودم اینقدر سنگ شدم که حساسیتم را نسبت به شخصیتم و صحبتهایی که دربارهام میشود از دست دادم. آخرش طی دیالوگهایی بین خودم و گلدختر که گاهی به دعوا و خودزنی درون فکری میانجامید و نیروی انتظامی باید جدایمان میکرد توانستم به ثبات اندیشه در این مورد برسم. اولش باید مفاهیمی را تعریف کنم.
دشنام دادن، ناسزا گفتن و فحش دادن هم معنی هستند. یعنی اینکه کار یا صفت زشتی را صراحتا به کسی نسبت بدهیم.
لعنت کردن و نفرین کردن هم مترادفند. وقتی به کار میرود که میدانیم کسی صفت بدی دارد و به همین خاطر دعا میکنیم که از رحمت خدا به دور باشد. ( حالا نپرسید چرا برای هدایتش دعا نمیکنیم که من نمیدانم! یهدی الله لنوره من یشاء)
به هر حال نمیشود که همهی دنیا خوشایند آدم باشد. اگر دنیا را سیاه و سفید ببینیم. سیاهها چشم دیدن سفیدها را ندارند و سفیدها چشم دیدن سیاهها. خاکستریها هم مذبذبین بین ذالک یعنی پا در هوا هستند! نمیشود که همیشه با همه صحبت جدی کرد؛ حتی بعضی وقتها طرف اینقدر متعصب و یک دنده شده که حرفهای ما را نمیشنوند. اصلا بعضی وقتها لازم است بگوییم: من از تو بدم میآید! حالا مسئله این است که بگوییم آهای فلان فلان شدهی ]...سانسور...[ برو به ]...سانسور...[ یا بگوییم لعنت خدا بر تو که فلانی!
در قرآن و متون دینی لعن و نفرین داریم؛ اما من تا بحال ندیدم خدا به کسی دشنام بدهد یا مسخرهاش بکند. به نظر من لعن کردن نسبت به دشنام دادن چند برتری دارد.
1- لازمهی دشنام دادن آلوده کردن فکر و زبان به عبارات زشت و زننده است؛ وگرنه دیگر اسمش فحش نیست. اولین ترکش فحش دادن به خود گوینده بر میگردد؛ چون برای چیزی که میخواسته ثابت کند برایش اهمیتی ندارد خون خودش را کثیف کرده.
2- نفرین کردن وقتی هست که از وجود صفت بدی در کسی مطمئن هستیم؛ اما فحش دادن این درجه از اطمینان را ندارد. حالا اگر میخواهیم به بهترین نحو از کاری بیزاری بجوییم راهش این است که اول یقین پیدا کنیم و بعد، از ابزار یقین که همان لعن است استفاده کنیم. (نتیجهی جنبی این نکته این است که اگر کسی را به خاطر صفت نداشتهاش نفرین کنیم؛ لعنمان به سقف میخورد و برمیگردد.)
3- وقتی تولی و تبری در دین سفارش شده راههایش هم گفته شده. راه تبری، فحش دادن و مسخره کردن نیست؛ راهش لعن است که به عنوان مثال بهترینهایش در زیارت عاشورا آمدهاست. به قول طلبهها جامع افراد و مانع اغیار. فحش دادن به بهانهی اسلام بدعت در دین است.
حالا من چرا خودم را ناراحت کنم ازینکه کسی بیاید، کیبوردش را به حروفی که جمعشان زشت میشود آلوده کند و صفتی را که واقعا ندارم به من نسبت بدهد. فقط دلم برایش میسوزد که بندهی خدا از بس حرف حساب کم آورده به فحش باران متوسل شده و نهایت حماقتش را پیش همه آشکار کرده... آخی...
به قول دوستی که نخواست لینکش فاش شود: این روزها فحش نشانهی خوبی است از موثر بودن سخن!
لعن در زیارت عاشورا چرا؟
زیارت عاشورا در سایهی قرآن
فحاشی و دشنام گویی
ترک دشنام
گل بانو هم از وقتی در وبلاگ گل دختر مینوشت همین مشکل را داشت. جالب است مطلب قبلی را که نوشتم و وبلاگ دنیای راه راه را لینک کردم؛ کوثر به شوخی بهم میگفت دیگر به من لینک نده؛ چون بعضی از خوانندگانت آمدهاند و فحش نثارم میکنند! ( ببخشید که دوباره لینکت کردم!)
تصمیم گرفتم از این به بعد یکی از شروط نویسندگان گل دختر این باشد که طرف فحش خورش ملس باشد! شبههی بعدی که مغزم را میخورد این بود که نکند خودم اینقدر سنگ شدم که حساسیتم را نسبت به شخصیتم و صحبتهایی که دربارهام میشود از دست دادم. آخرش طی دیالوگهایی بین خودم و گلدختر که گاهی به دعوا و خودزنی درون فکری میانجامید و نیروی انتظامی باید جدایمان میکرد توانستم به ثبات اندیشه در این مورد برسم. اولش باید مفاهیمی را تعریف کنم.
دشنام دادن، ناسزا گفتن و فحش دادن هم معنی هستند. یعنی اینکه کار یا صفت زشتی را صراحتا به کسی نسبت بدهیم.
لعنت کردن و نفرین کردن هم مترادفند. وقتی به کار میرود که میدانیم کسی صفت بدی دارد و به همین خاطر دعا میکنیم که از رحمت خدا به دور باشد. ( حالا نپرسید چرا برای هدایتش دعا نمیکنیم که من نمیدانم! یهدی الله لنوره من یشاء)
به هر حال نمیشود که همهی دنیا خوشایند آدم باشد. اگر دنیا را سیاه و سفید ببینیم. سیاهها چشم دیدن سفیدها را ندارند و سفیدها چشم دیدن سیاهها. خاکستریها هم مذبذبین بین ذالک یعنی پا در هوا هستند! نمیشود که همیشه با همه صحبت جدی کرد؛ حتی بعضی وقتها طرف اینقدر متعصب و یک دنده شده که حرفهای ما را نمیشنوند. اصلا بعضی وقتها لازم است بگوییم: من از تو بدم میآید! حالا مسئله این است که بگوییم آهای فلان فلان شدهی ]...سانسور...[ برو به ]...سانسور...[ یا بگوییم لعنت خدا بر تو که فلانی!
در قرآن و متون دینی لعن و نفرین داریم؛ اما من تا بحال ندیدم خدا به کسی دشنام بدهد یا مسخرهاش بکند. به نظر من لعن کردن نسبت به دشنام دادن چند برتری دارد.
1- لازمهی دشنام دادن آلوده کردن فکر و زبان به عبارات زشت و زننده است؛ وگرنه دیگر اسمش فحش نیست. اولین ترکش فحش دادن به خود گوینده بر میگردد؛ چون برای چیزی که میخواسته ثابت کند برایش اهمیتی ندارد خون خودش را کثیف کرده.
2- نفرین کردن وقتی هست که از وجود صفت بدی در کسی مطمئن هستیم؛ اما فحش دادن این درجه از اطمینان را ندارد. حالا اگر میخواهیم به بهترین نحو از کاری بیزاری بجوییم راهش این است که اول یقین پیدا کنیم و بعد، از ابزار یقین که همان لعن است استفاده کنیم. (نتیجهی جنبی این نکته این است که اگر کسی را به خاطر صفت نداشتهاش نفرین کنیم؛ لعنمان به سقف میخورد و برمیگردد.)
3- وقتی تولی و تبری در دین سفارش شده راههایش هم گفته شده. راه تبری، فحش دادن و مسخره کردن نیست؛ راهش لعن است که به عنوان مثال بهترینهایش در زیارت عاشورا آمدهاست. به قول طلبهها جامع افراد و مانع اغیار. فحش دادن به بهانهی اسلام بدعت در دین است.
حالا من چرا خودم را ناراحت کنم ازینکه کسی بیاید، کیبوردش را به حروفی که جمعشان زشت میشود آلوده کند و صفتی را که واقعا ندارم به من نسبت بدهد. فقط دلم برایش میسوزد که بندهی خدا از بس حرف حساب کم آورده به فحش باران متوسل شده و نهایت حماقتش را پیش همه آشکار کرده... آخی...
به قول دوستی که نخواست لینکش فاش شود: این روزها فحش نشانهی خوبی است از موثر بودن سخن!
لعن در زیارت عاشورا چرا؟
زیارت عاشورا در سایهی قرآن
فحاشی و دشنام گویی
ترک دشنام
کلمات کلیدی : فحش، ناسزا، دشنام، نفرین، لعنت