ارسالکننده : گل دختر در : 89/4/5 1:13 صبح
اسم «پدر» که می آید تصویرهای ذهنی ام از این اسم مقدس پیش چشمم می آیند. پدران معنوی مسلمانان، پدر عزیز خودم، پدرشوهر(!) گرامی، پدربزرگ های مرحومم...
اما یک تصویر از پدر هست که چند سالی موقع ورود به جامعه الزهرا یا خروج از آنجا می دیدم. پدرهایی با شمایل طلبه یا ملبس به لباس روحانیت که بچه کوچکشان را بغل زده اند و منتظرند تا حاج خانوم از کلاس درس فارغ شود.
ترمی که درس روانشناسی داشتیم یک تحقیق ارائه دادم در مورد نقش پدر در تربیت فرزند. بعدها فهمیدم نقش پدر در تربیت دختر هم نکته های مکشوف جالبی دارد.
بعضی پدرها انگار که مادرترند.
روز پدر بر آنها هم مبارک.
کلمات کلیدی :
مادر،
پدر،
نقش پدر در تربیت فرزند،
روز پدر
ارسالکننده : در : 88/11/18 8:54 صبح
به نام خدا
به نظرم جامعه شناسی و روان شناسی خیلی میتونه تو زندگی به آدم کمک کنه. اینکه دور رو برت رو، آدم ها و اتفاقات جامعه رو بتونی تحلیل کنی و ازشون درس بگیری.
باتوجه به شناختی که از افکار فمینیستی بعضی از زنان در طول زندگیم پیداکردم فکر میکنم فمینیست تو ایران تعریف خاص به خودش رو داره. کار به توضیح و تفسیرات خاص و علمیش ندارم ولی دیده ها و شنیده هام بهم میگن:
زنانی که تمایل به افکار فمینیستی دارن اکثرا کسانی هستند که از بچگی مورد بی مهری اطرافیان بخصوص پدر و مادرشون قرار گرفتند. روان شناسا میگن دخترایی که از طرف پدر محبت درست حسابی نمیبینن در آینده دچار خودکم بینی وعقده میشن. بعضیام میگن اگه مادری به دخترش به خاطر جنسیتش سرکوفت بزنه(مثلا بگه ضعیفی، لوسی و...) یا جلوی دخترش به پسرش به خاطر جنس مرد بودنش توجه و محبت افراطی داشته باشه در آینده اون دختر با جنسیتش مشکل پیدا میکنه و بر اساس خاطرات بدی که از کودکی و نوجوونی داشته تمام مشکلاتش رو میخواد به جنسیتش ربط بده. مثلا مدام بگه: «ای کاش من پسر بودم.»
متاسفانه در بعضی از اقوام حتی در ایران به جنس پسر خیلی توجه و علاقه نشون میدن. خوندن شعرای محبت آمیز از طرف مادرا برا پسراشون در مقابل دخترشون و در عوض بی توجهی به اون.(پسر پسر قند عسل)...یا تاکید مادر بزرگ ها یا پدر بزرگ ها به مادران باردار که:«باید پسر به دنیا بیاری.» غافل از اینکه جنسیت جنین مربوط به ویژگی های ژنتیکی،جسمی و روحی پدر داره نه مادر!
گاهی مادرها یا مادر بزرگ های نا آگاه از مسائل تربیتی وقت بازی که می رسه فرصت، امکانات و اجازه رو به پسر میدن نه دختر و فکر میکنن دخترا باید یه گوشه بشینن. طبق تجربه ای که دارم بعضی از شهر ها مردمانش به قول معروف «پسر دوست» هستن. این خصلت اشتباه رو تو اصفهانی ها و ترک ها زیاد دیدم.(امیدوارم به کسی برنخوره چون ما خودمون هم یه رگ اصفهانی داریم و هم یه رگ ترک)
قربون رسول خدا و آل پاکش برم که اون زمان که تو اروپا و امریکا حتی از گوشت دختراشون موقع قحطی میخوردن، اونها رو به اتهام داشتن روح شیطانی ذبح میکردن، در معامله با کالایی عوض میکردن، یا تو هند با شوهر می سوزوندن و... اون موقع فرمودند«فرزند دختر رحمت خداونده». الان هم بارها از روحانیون پای منبرشون شنیدم که خطاب به آقایون میگفتند:«پدر عزیز! وقتی از بیرون میای بعد از همسرت در درجه ی اول به دخترت توجه و محبت کن. اون رو ببوس و دست نوازش به سرش بکش. اگه چیزی از بیرون خریدی اول به او بده. اگه دخترت زمین خورد سریع برو سراغش و کمکش کن و....»
همیشه سعی کردم به «دیده ی عبرت» به آدم ها و اتفاقات اطرافم نگاه کنم و سی کردم اشتباهات دیگران رو تکرار نکنم. دلم میخواد انقدر به دخترم محبت کنم که سیراب بشه و پس فردا که وارد اجتماع شد با اولین لبخندی که میبینه گول نخوره! دوست دارم انقدر شخصیت بهش بدم که وقتی بزرگ شد به خاطر دختر بودنش از خدا تشکر کنه. اگه فقط یه آرزو تو زندگیم داشته باشم اینه که وقت مرگم به«مادری کردنم» افتخار کنم.
بازی جزء جدانشدنی زندگی بچه هاست. اونها تو بازی زندگی کردن رو یاد میگیرن و این فرصت خیلی خوبی به یه مادر میده تا نکات تربیتی رو اعمال کنه. کسانی که رابطه ی من و بچه هام رو دیدن میگن که خیلی با اون ها بازی میکنم. سعی میکنم با هرکدوم طبق علائقشون بازی کنم. مثلا با پسرم: تفنگ بازی، ماشین بازی و فوتبال و با دخترم: خاله بازی،لی لی، نقاشی و... هرچی خودشون بخوان. یادمه گلپر یه بار نوشته بود دخترای این دوره زمونه با تفنگ و ماشین بازی میکنن. راضیه ی ما هم وقتی شور و حرارت داداشش تو بازی رو میبینه به بازی های پسرونه علاقه نشون میده. البته تفنگ بازی و ماشین بازیش ویژگی های خودش رو داره. مثلا وقتی ماشینش تصادف میکنه اون رو میبوسه و نوازش میکنه یا اگه تو تفنگ بازی ما رو بکشه سریع میاد سراغمون و مثلا پرستارمون میشه و مداوامون میکنه.
و ثبت میکنم لحظات زندگیم را و عشق...
کلمات کلیدی :
کودک،
مادر،
دختر،
پسر،
بازی
ارسالکننده : در : 88/6/10 5:52 عصر
نویسنده مطلب: گلسا
وقتی دربارهی زنان بنام و موفق، چیزی میخوانم یا میشنوم؛
در پس همهی حس تحسینبرانگیزی که در وجودم زنده میشود؛
کنجکاوانه دوست دارم بدانم کسی که هم در تحصیلات و هم در کارهای اجرایی و تخصصی به عنوان یک زن موفق شناخته میشود؛
برای همسرش چگونه زنی است،
برای فرزندانش چگونه مادری است
و برای خانوادهاش چطور دختری است.
کلمات کلیدی :
وظیفه،
مادر،
زن،
دختر،
موفقیت،
زنان موفق،
همسر
ارسالکننده : گل دختر در : 88/4/28 12:27 عصر
تربیت فرزند یعنی اینکه وقتی دیشب با مادرم در جلسهای فرهنگی-آموزشی بودیم و من حوصلهام سر رفته بود و از مادر اجازه خواستم که بروم رخصت ندادند!
قابل توجه آقایانی که مُدام در جلسه خواستگاری تکرار میکنند تربیت فرزند خیلی برای من مهم است و میخواهند به این بهانه تمام راههای اطلاعاتی، ارتباطی، تحصیلی و شغلی همسرشان را عبور ممنوع کنند.
کدام مادر ِ بیخبر از دنیای محدودشده میتواند فرزندش را در مقابل تزریقات اطلاعاتی این روزها واکسینه کند؟!
کلمات کلیدی :
مادر،
خانواده،
تربیت فرزند
ارسالکننده : گل دختر در : 87/11/9 3:43 عصر
نشستن پای صحبتهای مادربزرگها همیشه برایم شیرین بوده و هست. خاطراتی که از گذشته تعریف میکنند، نوع لباس پوشیدن و زندگی مردم قدیم، اینکه مثلا مراسم خواستگاری یا عروسیشان چطور برگزار شده، اینکه وقتی پدر و مادرهای ما کوچک بودند چه شیطنتهایی میکردند، همهی اینها شیرین و شنیدنیاست. نمیدانم تا حالا با مادربزرگتان زندگی کردهاید یا نه! تجربهی جالبی هست؛ حتی شده برای دو سه روز. این روزها که بیشتر مادربزرگهایم را میبینم تفاوت رفتاریشان با نسل پدر و مادرهایمان و نسل سه به بالا توجهم را جلب کرده. رفتاری که در بیشتر خانمهای مسن و کسانی که هنوز مدل سنتی زندگی خانوادگی را حفظ کردهاند میبینم. یک زندگی بیمزد و با منت!این نسل از زنها عموما خانهدار بودهاند. به روش کاملا سنتی ازدواج کردند و مهمترین وظایفشان در منزل تربیت فرزند و پخت و پز و رفت و روب بودهاست. یک همسر و مادر فداکار که به خاطر خانوادهاش نیازهای خودش را نادیده میگیرد. مهمترین نکتهای که به ذهنم رسید همین گذشتن از خواستهها بود. خانمهایی که با عشق به خانواده بیست و چهار ساعته مشغول امورات منزل بودند و حقی برای خودشان و خواستههاشان قائل نبودند. اصلا آن زمانها زنها از اینکه صریح بگویند چه نیازی دارند پرهیز میکردند. مثلا به جای اینکه بگویند «گشنهام هست و میخواهم غذا بخورم» میگویند: «بچهها گشنهشونه! غذا رو بکشم» علتش را نمیدانم؛ شاید دوست داشتند همیشه خودشان را یک بشر مستقل و بینیاز معرفی کنند که همه بتوانند رویشان حساب کنند؛ شاید هم اگر خواستهشان را به زبان میآوردند سرزنش میشدند. همین نگفتن نیاز و فداکاری بیش از حد انتظاراتی را برای این مادر سنتی به وجود میآورد. خواستههایی که هیچ وقت به زبان نیاورده؛ اما انتظار دارد در قبال فداکاریهایی که کرده بقیه درکش کنند و جواب محبتش را بدهند. فرزندان و آقای همسر هم که بیخبر فکر میکنند مادر خانه بی هیچ چشمداشتی کارهای خانه را میکرده. نمیگویم مادرها نباید هیچ انتظاری داشتهباشند. احترام به پدر و مادر و هزار و یک حقی که گردن ما دارند را خدا بارها سفارش کرده و طرف حسابمان خداست.؛ اما اینکه خانمی به خاطر اینکه خودش خواستهاش را نگفته در برابر فداکاری انتظار عکس العمل داشتهباشد ظلم نسبت به خانواده هست. فرزندانی که بفهمتر باشند بزرگ که بشوند خودشان از زیر زبان مادر میکشند آنچه را در این سالها خودخوری کرده؛ اما آنهایی که متوجه این مسئله نیستند چرا باید تاوان سالهای سکوت را بدهند؟اما... برای نسل ما که برای کوچکترین خواستهشان تمام آرامش خانه را فنا میکنند و مصداق مرغ یک دانه پا هستند جا دارد که یک پست جدا بنویسم. باشد که رستگار شویم!
کلمات کلیدی :
مادربزرگ،
نسل،
خواسته،
فداکاری،
مادر