ارسالکننده : در : 89/10/17 1:23 عصر
امروز به قصد خرید کفش به بازار رفتم (آن هم به اجبار خواهر گرام!)
وقتی وارد کفش فروشی شدم، یکی را انتخاب کردم، قیمتش را پرسیدم گفت فلان!
موقع پرو کردن و پوشیدن کفش ها فروشنده نگاه معناداری به کفش های بابانوروز من انداخت! به روی مبارکم نیاوردم، قیمتش را پرداخت کردم، همانجا کفش ها را پوشیدم آمدم بیرون!
آدم خسیسی نیستم هااا، اینکه تا بابای یک چیز را در نیاورم نخرم!
راستش حال و حوصله و گشتن در بازار را ندارم، اصلا از این کار خوشم نمی آید. برای همین تا اساسی نیاز پیدا نکنم بیرون نمی روم!
الان دو سال است وقتی زمستان می شود تازه یادم می آید برای خودم کت بخرم! اینقدر امروز فردا میکنم تا بهار میشود...
ماشاءالله به همت و پشتکار بعضی از خانم ها ! تمام بازارهای شهر را زیر پا می گذارند، جنس های مغازه ها را زیر رو می کنند تا شاید بپسندند و خرید کنند!
حالا پول ش به جهنم، مانده ام این همه وقت و توان را از کجا می آورند...
یادم می آید یکبار وارد مغازه ایی شدم برای خرید روسری، یکی از مشتری ها تمام روسری های داخل مغازه را روی میز چید ، آخرش گفت خوشم نیامد و بدون خرید آمد بیرون!
فروشنده هاج واج و عصبانی زیر لب غری زد و شروع کرد به جمع کردن جنس ها ...
البته کمی هم به خانم ها حق می دهم، وقتی از یک پاساژ ده طبقه ، نه طبقه مخصوص مایحتاج خانم هاست، خب هر کسی باشد بین این همه تنوع سعی میکند بهترینش را انتخاب کند.
شاید بخاطر همین است حسن و سلیقه ی خانم ها بهتر از آقایون است، بخاطر همان دقت و پشتکاری که گفتم!
ولی آقایون، موقع مناسبتی که می شود آدم می ماند برایشان چه بخرد که تازگی داشته باشد!
خرید آقایون هم که تعریف کردن ندارد، اولین مغازه ایی که دم دست شان رسید، هر چه بود همان را می خرند، خیلی هنر کنند به فروشنده بگویند کادو کند، شاید برایشان این چیزها مهم نیست، فرصت نشد در این رابطه اطلاعات جمع کنم، حالا اگر خودشان نظری دارند بفرمایند، بگوشیم!.
کلمات کلیدی :
خرید،
وقت،
قیمت،
پشتکار،
سلیقه،
جنس،
مایحتاج،
بازار،
خسیس،
نیاز
ارسالکننده : در : 89/8/3 8:23 عصر
دیدار طلاب با آقا، فرصت خوبی بود، خصوصا قسمتش آخرش که به قشر متشخص خانم ها بر می گشت!
حالا نه اینکه فرصت خوبی بود که فقط شنیده باشم هاا! نه!
از این جهت که بتوانم تمام ناگفته هایی که مدتهاست در ذهنم تلنبار شده بنویسم!
"حضور زنان در عرصه ی علم ارزنده است و مایه ی آبرو..."
این کلامشان را وقتی کنار دیگر شنیده های می گذارم بی ثباتی عجیبی به ذهنم هجوم می آورد...
- نظرات جدلی و سر و کله زدن با این فمنیست های نا زن.
- دیدگاه رسانه ی قشنگمان!: زن افتخار آمیز ایران کسی است که توانسته به فضا برود!
- نظرات حضرت استاد که به نظرش، زن جماعت جنبه ی علم آموزی ندارد و مدرک گرفتنش آفت زندگی مشترک است!
- حرف و حدیث دوستان که نگاه عاقل اندر سفیهی نثارمان می کنند و کاملا بی منظور افاضه می کنند که افتخار زن پرداختن صرف به خانواده است نه علم مداری!
خب حق بدهید با این حجم نظرات ذهنم دچار تشویش شود!
بر می گردم یکبار دیگر بیاناتشان را در ذهنم مرور میکنم.
" افتخار آمیز است این حضور در اجتماع اگر، فرصت و وقت داشته باشند و در غیر این صورت آگاهی از علوم دینی برای خودشان مفید است."
واکاوی میکنم: درصورتی که قدرت جمع نداشتم یعنی نتوانم پدیده ی ارزنده خانواده و جامعه درکنار هم داشته باشم، باید عطای مجتهد شدن و فیلسوف شدن را به لقایش ببخشم و صد البته ، این را نباید به معنای حذف علم آموزی حتی بدون بروز ظاهر اجتماعی بگذارم و دورش را خط قرمزبکشم، حق سر خورده شدن هم ندارم...
راحت می شوم؛ از نظر رهبرم،کسب علم و آگاهی در خانه به اندازه مجتهد و فیلسوف شدن ارزنده ست ...و این یعنی الباقی نظرات کشک...
و الان از تشدت اعصاب و عذاب وجدان خبری نیست، اینکه مدام با خودم کلنجار روم که آیا پیشرفت علم من مانع پیشرفت خانواده ام می شود؟ و آیا این افتخار نوعی حس کاذب است؟
قلم و کاغذ می آورم، برنامه ریزی اولین قدم است:
فهرست اولویت های خانواده ام
لیست اولویت های کار بیرونم
سنجش توانایی هایم...
کلمات کلیدی : رسانه، خانواده، حضور زنان، رهبر، علم آموزی، زن موفق، وقت، الویت، فیلسوف، مجتهد