کودکان حامی غزه
کلمات کلیدی : غزه، اسرائیل، کودک، راهپیمایی، عکس
کفش همهی زنان تقدیم تو باد
نفرین جهانیان تقدیم تو باد
گویند که لحظهای است جان دادن تو
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
لینک مرتبط: دختر شیطان
در دفاع از مردم غزه، محکومیت اقدامات اسرائیل و پیام و بیانیه صادر کردن کاری کمهزینه، خبرساز و آسان است. کاری که حتی دختر همسایهی ما یا سوپری سر کوچه هم میتواند انجام دهد؛ البته بماند که بعضی احزاب سیاسی، به زور دوربین و میکروفن چیزهایی بروز دادند!
«ما جمعی از فلان آدمها این اقدامات جنایتکارانه را محکوم میکنیم و میگوییم چرا کشورهای عربی ساکتند و اسرائیل هم باید چیز شود...»
از بس بیانههای بیخاصیت صادرشده به بعضیها حق میدهم که نسبت به اثر این کار شک کنند. آخرش که چی؟! با این بیانههایی که نفس صاحببیانیه از جای گرم بلند میشوند کدام موشک اسرائیلی از هدف منحرف میشود؟ رنج کدام مادر داغدار فلسطینی التیام مییابد؟
اغلب بیانهها و پیامها اینطورند؛ اما بعضیشان فقط خطابه و خبرسازی نیست؛ جهتدهی به افکار و بیانههاست، هدایت مبارزات است، من میگویم فرمان است!
پیام رهبر معظم انقلاب درباره مصیبت هولناک قتل عام مردم مظلوم غزه را حتما خواندهاید. ایشان در انتهای پیامشان میگویند ملتهای مسلمان میتوانند با عزم راسخ خود این مطالبات را تحقق بخشند یا در جای دیگر میگویند: مسئولان کشور را به ادای وظائف خود در این حادثهی غمانگیز فرامیخوانم. همین جمله کافی است که متن پیام را یک فرمان که از جانب رئیس کل قوا صادر شدهاست ببینیم. فکر کنم نیاز به توضیح نباشد که سخن من با کسانی است که همیشه دم از جانفشانی در راه رهبر و انقلاب میزدند و وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد و ارتش دنیا و این چیزها. حالا آقای خامنهای آنطور که شما کفشپوش شدهاید هنوز حکم جهاد ندادهاند که بروید سینهسپر کنید در مقابل توپ تانک مسلسل؛ اما خواندن این پیام رسا و تفکر و عمل به آن که ازتان برمیآید؟
من در حد فهمم پیامشان را خواندم و پیش خودم دستهبندی کردم و سعی کردم بفهمم که اکنون وظیفهام چیست. یک حالت اضطرابی الان برای همه پیش آمده؛ یعنی هم به خاطر شلوغبازیهای صدا و سیما و رسانهها تحت تأثیر قرارگرفتهاند و هم احساس میکنند دست و پا بستهاند و کاری ازشان ساخته نیست. عمل کردن به صحبتهای آقا را برای خودم وظیفه میدانم و اگر نمیتوانم کمک مستقیمی به غزه بکنم خیالم راحت است که به وظیفهای که ایشان با بینش سیاسی وسیعشان گفتهاند عمل کردهام و با یک گل هم که انتظار ندارم بهار بشود!
آیتالله خامنهای پیامشان را به خطاب سه گروه گفتهاند.
1- سیاستمداران ( سران دولتهای عربی مثل: مصر، اردن و ... ، سازمان کنفرانس اسلامی)
سکوت تشویق آمیزشان را بشکنند؛ زیرا به این سکوت و عدم حمایت از مردم مظلوم غزه مقامات جنایتکار صهیونیست گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با این فاجعه معرفی میکنند. همچنین سران این کشورها باید جوابگوی مردمشان باشند که یقینا عزادار این فاجعهاند.
سازمان کنفرانس اسلامی هم باید به وظیفهی تاریخی خود عمل کند و جبههی یکپارچهای به دور از ملاحظهکاری و انفعال در برابر رژیم صهیونیستی تشکیل دهد.
2- علما ( علما و روحانیون جهان عرب و رؤسای الازهر)
وقت آن رسیدهاست که به واجب نهی از منکر و کلمه حق عند امام جائر عمل کنند؛ زیرا آنچه در غزه و فلسطین در جریان است به وضوح همدستی کفار حربی با منافقان امت برای سرکوب مسلمانان است.
3- روشنفکران ( رسانهها و روشنفکران جهان اسلام)
به مسئولیت رسانهای و روشنفکری خود، بیتفاوت نباشند و رسوایی سازمانهای حقوق بشر و شورای به اصطلاح امنیت را آشکار کنند.
واضح است که من نه سیاستمدار هستم نه عالم دینی. فقط یک وبلاگ دارم با روزی n تا بازدید و یک دوربین عکاسی. هر وبلاگی به نسبت بازدید و نفوذش رسانه حساب میشود و میتواند اثر گذار باشد. مثلا ، در جنگ اخیر اسراییل علیه لبنان شماری از وبلاگها قادر به افشاگریهای مهم و قابل اعتنایی شدند. از جمله وبلاگ "لیتل گرین فوتبال" موفق شد جعلیبودن شماری از عکسهای خبرگزاریها را برملا کند. به نوشته روزنامه "نیویورک تایمز"، افشاگری وبلاگها در باره حمایت قاطعانه آقای "جو لیبرمن" از جنگ علیه عراق بود که سبب شد وی نتواند در انتخابات درونی حزب دمکرات رأی کافی را برای نامزدی مجلس سنا از منطقه "کونکیتکوت" کسبکند. در سوییس نیز شرکت معروف "نستله" اخیرا ناچارشد نسبت به افشاگری وبلاگها در مورد وجود برخی مواد خطرناک در جعبه یک نوع از شکلاتهای خود واکنش نشان دهد و آنها را از دور خارج سازد.
آقای خامنهای فرمودند رسانهها باید رسوایی سازمانهای حقوق بشری و شورای به اصطلاح امنیت را بر ملا کنند. به نظرم این کار از عهده حقوقخواندهها به خوبی برمیآید. که مثلا نقض اعلامیههای حقوق بشر، حمایت از زنان و کودکان را با جنگ اخیر بیان کنند. فرمودند بوش، پروندهی خود را به عنوان جنایتکار جنگی قطورتر ساخت. این هم موضوعی است که میشود رویش کار کرد. نکتهی دیگر بیتفاوتی دولتهای اروپایی است. فکر کنم وبلاگنویسان مقیم کشورهای اروپایی هم بتوانند روی این موضوع کار کنند. اگر مثل واقعهی سامرا وبلاگی به زبان انگلیسی راهاندازی شود مسلما غیرفارسیزبانان هم فیض میبرند! ( نمیدانم. شاید هم، چنین وبلاگی درست شده و من خبر ندارم) بمب گوگلی این سایت هم یک راه است.
دعا و کمک نقدی هم که همیشه لازم است. ( یک چیزی ته مغزم را قلقلک میدهد که بگویم دفاع نظامی!) دیگر ذهنم به جایی قد نمیدهد! شما پیشنهادی ندارید؟!
عزاداری کنید، به سرو سینه بزنید، گریه کنید، مراسم نوحه خوانی بگیرید، وقتی که نمی دانیم در آن طرف مرزها بر برادران و خواهران فلسطینی مان چه میگذرد این عزاداری به چه درد مامیخورد؟! این به سرو سینه زدن به چه درد می خورد؟!
شمر امروز ما اسرائیل است، یزید امروز ما اسرائیل است، کی می خواهیم بفهمیم؟! تابه کی می خواهیم در عزاداریهای مان فقط حسین حسین بگوییم؟!
حسین برای چه رفت؟! برای چه جهاد کرد؟!
اسرائیل نگون بخت کودکان فلسطینی را در آن طرف مانند گوسفند ذبح میکند و آنوقت آنهایی که فریاد حقوق بشر سر میدهند کک شان هم نمی گزد که چه پیش آمده!!! و چه جنایتی انجام میدهند!!!
میگویند اسرائیل از حق خود دفاع میکند!!!
آخر یکی نیست بگوید کدام حق!!! کدام حقوق!!! کدام دفاع!!! دفاع از خود کردن در برابر مردمی که جز سنگ چیز دیگری در دستشان نیست؟!
الان فسطینان هستند که فریاد هل من ناصر ینصرنی سر میدهد و حربله ها هستند که نیزه های خود را به سوی فرزندان فلسطینی گرفته اند.
بیدار شوید!!! یه لحظه به خود آیید و بیاندیشید، آیا جوابی در برابر فریاد کمک خواهیشان داده ایم؟!
خانوم فرانسوی تو اتاق عمل موقع بی هوشی شعری به زبان آلمانی میخونده. وقتی به هوش میاد جریان رو بهش میگن. کلی تعجب میکنه چون اصلا زبان آلمانی بلد نبوده پی گیر که میشه مادرش میگه: تو جنگ جهانی دوم ارتش آلمان شهر ما رو گرفت. اون موقع تو نوزاد بودی. سربازها گاهی تو شهر رژه میرفتند و با صدای بلند این شعر رو میخوندن.
به قول قدیمیا هرکی هرچی داره از پر قنداق داره. روان شناس ها هم شروع یادگیری رو حتی از زمان جنینی تائید میکنن.
شنیدین شاعر میگه: «من این عشق حسین با شیر از مادر گرفتم.»؟
نمیگم آدم خوبیم یا خیلی مادری بلدم ولی به این اصل خیلی معتقدم واسه همینم حتی تو بازی هایی که با بچه هام میکنم وشعر هایی که براشون میخونم سعی میکنم غیر مستقیم حق و ناحق رو یادشون بدم حتی تو لالایی های که برای دختر کوچولوم میگم.
محرم نزدیکه و خیلیا دارن آماده میشن. خوبه خیلی خوب ولی طبق فرموده امام عزیزم: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. باید حسینی ها و یزیدان زمانمون رو هم بشناسیم و قدمی حتی کوچیک در راه عدالت و آزادی برداریم.
مادر و پدرم به قضیه فلسطین خیلی حساسن با اینکه پدرم اصلا حزب اللهی نیست اما مثل هر آدمی با زور و قلدری مخالفه. واسه همینم از بچگی عاشق مبارزین فلسطینی و لبنانی بودم. همیشه آرزو میکردم یه روز منم مثل اونها بشم ولی حیف که لیاقت پرتاب حتی یه لنگه کفش به ظالم رو هم تا حالا نداشتم چه برسه به مبارزه.
وقتی اخبار غزه رو از رسانه ها پی گیری میکنم پیش خودم میگم: مگه خون بچه های من از غنچه های پرپر شده غزه رنگین تره. خیلی ناراحت بودم تا اینکه شنیدیم یه عده از وبلاگ نویس ها از طریق«گروه الحماة» میخوان برن لبنان. باور کنین نه پول داشتیم نه پاسپورت ولی در کمتر از یه هفته همه کارامون ردیف شد و ما هم راهی شدیم.
فرودگاه که رسیدیم هیچکس به جز من و همسرم خانوادگی نیومده بود. یکی از خانمها اومد جلو و بعد از سلام احوال پرسی گفت:« با دوتا بچه کوچیک که خیلی اذیت میشی!» یکی دیگه گفت:« کاش این یه هفته رو میسپردیشون به مادربزرگی کسی...»
راست هم میگفتن از نظر جسمی خیلی سختمون بود اداره دوتا بچه تو سفر خارج از کشور در شرایطی که برای دیدن مناطق مختلف لبنان و دیدار با خانواده شهدای جنوب لبنان و حزب الله مجبور بودیم ساعتها تو اتوبوس باشیم و کیلومترها بریم: از جنوب لبنان تا بیروت و جاهای دیگه ولی یه حسی میگفت منم به خاطر این دوتا طلبیده شدم.
حالا خوشحالم که تونستم بچه هام رو با خاک پاک «بنت جبیل» آشنا کنم. خوشحالم که دستشون رو به مزار منور سید عباس موسوی رسوندم.خوشحالم که دست مهربون خانواده شهدای لبنان رو سرشون کشیده شد. خوشحالم که اونها رو در آغوش اعضای حزب الله قرار دادم. خوشحالم...
درسته که نمیتونم کاری برای غزه انجام بدم ولی سختی این سفر رو «عاشقانه» به جون خریدم تا حداقل قدمی بهشون نزدیک بشم.
مرتبط:_فتو بلاگ وصال
-عکس فوری