یکی زن است و دیگری مرد
علت اینکه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضى موارد، نامشابه قرار داده چیست؟
پاسخ استاد:
زن و مرد به دلیل اینکه یکى زن است و دیگرى مرد، در جهات زیادى مشابه یکدیگر نیستند و جهان براى آنها یکجور نیست، همین جهت ایجاب مىکند که از لحاظ بسیارى از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند. یعنی اصل عدالت حکم میکند که وقتی زن و مرد متفاوتند حقوقشان نیز مانند خودشان و متناست شرایطشان باشد نه اینکه شبیه یکدیگر و یکجور وضع شود.
زن اگر بخواهد حقوقى مساوى حقوق مرد و سعادتى مساوى سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقى را از میان بردارد، براى مرد حقوقى متناسب با مرد و براى خودش حقوقى متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعى میان مرد و زن برقرار مىشود و زن از سعادتى مساوى با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد.
نباید با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش غرب- که هزاران بدبختى براى خود آنها به وجود آورده- نام قشنگى (تساوی حقوق) روى یک فرضیه غلط (تشابه حقوق) بگذاریم و بدبختیهاى نوع غربى را بر بدبختیهاى نوع شرقى زن بیفزاییم. حرف ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودى که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهى قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطرى بهتر تطبیق مىکند و هم سعادت خانوادگى را بهتر تأمین مىنماید و هم اجتماع را بهتر به جلو مىبرد. این چیزی است که اسلام میگوید.(1)
پی نوشت:
1.مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 133، (با تلخیص و تصرف)
اطلاعات بیشتر ...
کلمات کلیدی :
مظهر نام ستار
در اردوی محیا کارگاه هم داشتیم. نوشته های زیر در کارگاه مینی مال برگزیده شده اند که با نام صاحبان اثر منتشر می کنم.
_________________________________
من که قد کشیدم
عروسکم کوچک ماند
خاله بازی هایم گم شدند
چادرم اما
همراه من قد کشید
کبری آسوپار
_________________________________
در خیابان
مردی به او چشمک زد
خانه که رفت
دل مردش رفته بود
زهرا نگهبان
_________________________________
ابروهای برداشته
صورت صاف
موهای براق
بلوز و شلوار تنگ
مراد، پسر مَش صفر کشاورز
دانشگاه تهران قبول شده است...
زهرا نگهبان
_________________________________
گفت انسان مظهر تجلی اسماء خداست
من هر روز مظهر نام ستارش می شوم
کجا دیده ای پارچه ای سیاه نور بپاشد
مریم پوست فروش
_________________________________
کلمات کلیدی : حجاب، محیا، اردوی دختران وبلاگ نویس، مینی مال
افتخار آمیزیم
دیدار طلاب با آقا، فرصت خوبی بود، خصوصا قسمتش آخرش که به قشر متشخص خانم ها بر می گشت!
حالا نه اینکه فرصت خوبی بود که فقط شنیده باشم هاا! نه!
از این جهت که بتوانم تمام ناگفته هایی که مدتهاست در ذهنم تلنبار شده بنویسم!
"حضور زنان در عرصه ی علم ارزنده است و مایه ی آبرو..."
این کلامشان را وقتی کنار دیگر شنیده های می گذارم بی ثباتی عجیبی به ذهنم هجوم می آورد...
- نظرات جدلی و سر و کله زدن با این فمنیست های نا زن.
- دیدگاه رسانه ی قشنگمان!: زن افتخار آمیز ایران کسی است که توانسته به فضا برود!
- نظرات حضرت استاد که به نظرش، زن جماعت جنبه ی علم آموزی ندارد و مدرک گرفتنش آفت زندگی مشترک است!
- حرف و حدیث دوستان که نگاه عاقل اندر سفیهی نثارمان می کنند و کاملا بی منظور افاضه می کنند که افتخار زن پرداختن صرف به خانواده است نه علم مداری!
خب حق بدهید با این حجم نظرات ذهنم دچار تشویش شود!
بر می گردم یکبار دیگر بیاناتشان را در ذهنم مرور میکنم.
" افتخار آمیز است این حضور در اجتماع اگر، فرصت و وقت داشته باشند و در غیر این صورت آگاهی از علوم دینی برای خودشان مفید است."
واکاوی میکنم: درصورتی که قدرت جمع نداشتم یعنی نتوانم پدیده ی ارزنده خانواده و جامعه درکنار هم داشته باشم، باید عطای مجتهد شدن و فیلسوف شدن را به لقایش ببخشم و صد البته ، این را نباید به معنای حذف علم آموزی حتی بدون بروز ظاهر اجتماعی بگذارم و دورش را خط قرمزبکشم، حق سر خورده شدن هم ندارم...
راحت می شوم؛ از نظر رهبرم،کسب علم و آگاهی در خانه به اندازه مجتهد و فیلسوف شدن ارزنده ست ...و این یعنی الباقی نظرات کشک...
و الان از تشدت اعصاب و عذاب وجدان خبری نیست، اینکه مدام با خودم کلنجار روم که آیا پیشرفت علم من مانع پیشرفت خانواده ام می شود؟ و آیا این افتخار نوعی حس کاذب است؟
قلم و کاغذ می آورم، برنامه ریزی اولین قدم است:
فهرست اولویت های خانواده ام
لیست اولویت های کار بیرونم
سنجش توانایی هایم...
کلمات کلیدی : رسانه، خانواده، حضور زنان، رهبر، علم آموزی، زن موفق، وقت، الویت، فیلسوف، مجتهد
ارتباط مستقیم
پشت هر مرد آراسته و مرتب
یک زن آراسته و مرتب است
کلمات کلیدی : آراسته، قدرت زن، مرتب، ارتباط
در حاشیه(گزارش تصویری متفاوت گلبانوپرس از حواشی استقبال مردم قم)
میگویند وقتی امام رضا علیه السلام ایران آمد مردم ازش خواستند نماز باران بخواند. امام هم با کمال مهربانی میان مردم رفت و نماز باران خواند و چک چک چک باران نعمت خدا بود که روی سر مردم ریخت.
امروز هم روز ولادت آن امام رئوف است. ده سالی بود کویر قم باران ولایتش را ندیده بود. در روز میلادش حتما برای دلهای کویری مان نماز باران خوانده بود که آقا آمد.
جایتان خالی چه شور و شوقی بود. از چند روز قبل مردم عکس ها و پوسترهای آقا را تهیه کرده بودند برده بودند خانه و آنرا روی مقوا یا چوبی چسبانده بودند و برای استقبال کاملا آماده شده بودند.
سربند های رنگارنگ «لبیک یا خامنه ای» روی سر بچه ها مثل چراغانی جمعیت را رنگی کرده بود. بعضی هم روی صورتشان پرچم ایران را نقاشی کرده بودند. بوی 22 بهمن می آمد.
پرچم ایران کوچک و بزرگش در دستان کوچک بچه ها با باد میرقصید.
جمعیت از صبح زود جمع شده بودند. باجک، میدان جهاد، خیابان 19 دی، چهارمردان، اطراف حرم و...
نه اینطوری نمیشد. بچه ها تصمیم گرفتند روی کول پدرها یا روی سقف ماشین ها بروند تا شاید بتوانند آقا راببینند. وقتی بالا رفتند بیشتر از قبل توی چشم بودند و چپ و راست سوژه ی دوربین ها میشدند.
دخترکوچولوی زیبا که سوژه ی دوربین شده بود به آقای فیلمبردار گفت:«میخوای شعر بخونم؟» فیلمبردار سری به موافقت تکان داد و دخترک شروع کرد:«انار دونه دونه... رهبر چه مهربونه...امام مسلمینه...حافظ اصل دینه...بچه ها رو دوست داره...بچه ها رو دوست داره...میخوام برم دیدنش...برای بوسیدنش... و...» همینجا بود که صدای بلندگو بلند شد:«خوش آمدی، خوش آمدی» بچه ها همه کله کشیدند. بادست آقا را به هم نشان میدادند:«بچه ها! آقا!» چند دقیقه بعد صدای مهربانش از بلندگوها به گوش میرسید. چشم ها پر از اشک بود و دل ها تشنه ی محبتش.
گوشه ای هم عده ای تکه ای کاغذ در دست گرفته بودند و برای رهبرشان نامه مینوشتند. نامه ای به دوست.
کلمات کلیدی : دختران، قم