سکوت
7 آذر 1383
من سکوت خویش را گم کرده ام !
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم !
ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پرآوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم ،
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریادها !
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من ؟
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من !
فریدون مشیری
کلمات کلیدی :