راهی
حتی خودم هم بعد از گذشت چند روز و سرد شدن خبر، دیگر حوصله نمیکنم متنی درمورد آقای خسرو شکیبایی بخوانم. این را مینویسم برای نوشتهشدن نه تنها خواندهشدن! برای ادای دین به لحظاتی که پشت قاب شیشهای با هنرمندی ایشان گذراندم.
خبر فوتشان را که شنیدم دوستی پرسید:« خسرو شکیبایی را میشناختی؟! » نمیدانم شاید به خاطر وبلاگ همه فکر میکنند فقط آیات عظام تبریزی، مشکینی، اشتهاردی و از این قبیل را میشناسم و برایشان فاتحه میخوانم.
باید بگویم با « خواهران غریب » مرحوم شکیبایی همبازی شدم؛
با « کیمیا » گریستم؛
با « خانه سبز» جوانه زدم
و دو روز قبل از رحلتشان با « اتوبوس شب » راهی شدم.
روحشان شاد
کلمات کلیدی :