سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دخترا

ارسال‌کننده : در : 89/7/18 5:9 عصر

عکس طاهره

دختر و پسر تفاوت های زیادی دارن. چه از نظر جسمی چه روحی.
حالا منظورم روحیه. از همون کوچیکی تفاوت دختر و پسر مشخصه. اینو کسی مثل من که هر دوتاشو داره خوب میفهمه. مثلا همین «راضیه» ی ما تقریبا از یک سالگی رو لباسهاش حساس بود. خودش دوست داشت انتخاب کنه چی بپوشه. اما «محمدجواد» اینطوری نبود. البته این روزها که مدرسه ای شده اونم به ظاهرش بیشتر اهمیت میده ولی هرکاری تو این زمینه کنه به پای راضیه نمیرسه.
تو فامیل، منو چند تا دختر و پسر دیگه تقریبا با هم بزرگ شدیم و اختلاف سنی خیلی کمی با هم داشتیم. بیشتر وقتا مشق هامون رو با هم مینوشتیم.( یاد قدیما به خیر که رفت و امد خیلی بیشتر از حالا بود و بچه ها فامیلا رو زود به زود میدیدن واجتماعی تر بودن.)
یادمه اون موقعا دفتر مشق خودم و دختر خالم و دختر عموم رو با دفتر مشق پسرای فامیل مقایسه میکردم. خیلی فرق داشت. از جلد کردن و گل و بلبل کشیدن گرفته تا قشنگی خط. ما دخترا برا نوشتن از چند رنگ استفاده میکردیم اما پسرا خیلی ساده تکالیفشونو انجام میدادن.
دخترا کلا به زیبایی خیلی اهمیت میدن. حتی وقتی ابتدایی هم بودیم بعضی از دخترا وقتی ساعت مدرسه تموم میشد و زنگ میخورد مثل تیر میفتن دستشویی، دستشونو با آب خیس میکردن و چند شیوید بیرون زده از مقنعه شونو صاف میکردن. نمیدونم مداد گلی رو یادتونه یا نه. اونم واسه خودش عالمی داشت. بعضی از دخترام مدادگلی شونو خیس میکردن و با رنگش لب و لپشونو...
تابستون امسال هم مثل سال گذشته با همسرم رفته بودیم تبلیغ. اونجا دو سری کلاس گذاشتم. یه سری برای دانش آموزا و دانشجوها یه سری هم برای بچه های طلاب. ایشاالله سر فرصت از خاطراتم براتون میگم.
تو کلاس هایی که برای بچه های طلبه ها داشتم با یه دختر کوچولویی آشنا شدم به اسم طاهره. ماشاءالله خیلی خوشگل بود. منم از خدا خواسته اونو مدل عکاسی پرترم قرار داده بودم و چپ و راست ازش عکس میگیرفتم. یه سریش رو تو فتوبلاگم و سایتهای عکاسی که عضوم گذاشتم یه سریش رو هم کم کم با فتوشاپ روش کار میکنم و میذارم.
طاهره تقریبا هم سن و سال راضیه بود(البته یه کم بزرگتره) و همبازی خوبی واسه هم بودن. یه روز طاهره اومد اتاق ما تا با دخترم بازی کنه. دیدم یه ماژیک قرمز دستشه. گفتم:«طاره جان! برا چی این ماژیک رو دستت گرفتی؟» گفت:«چند وقت پیشا مامانم ناخونامو لاک زده بود حالا دور و برش یکم پاک شده. منم که لاکمو با خودم نیاوردم اینجوریم که قشنگ نیست. دیدم بابام ماژیک قرمز داره تو وسایلش برداشتم که جاهای که پاک شده رو رنگ کنم.»
انقدر خندم گرفته بود که نگو. فکر کردم شاید شما خوشتون بیاد. جلدی پریدم دوربینمو برداشتمو تو اون حال و هوا چند تا عکس ازش گرفتم. در حال عکس گرفتن بودم که دیدم داره مچشو به راضیه نشون میده. دقیق شدم دیدم عکس یه ساعتو کشیده. گفتم:«این دیگه چیه طاهره جان؟» گفت:« خاله ساعتمم با خودم نیاوردم اینجا. دلم براش تنگ شده بود به خواهرم گفتم عکسشو رو دستم بکشه. ببین چه خوشگله»
ماشاءالله به این دخترا. حتما شنیدین که میگن:«زن آیینه ی جمال خداونده» خداجونم! جمالتو عشقه! ازت ممنونم که بهم دختر دادی. دختر داشتن خیلی خوبه. خیلی.
دیروز روز دختر بود. اولین روسری رو برای راضیه خریدم. یه پارچه ی چارگوش کوچولو با کلی گلای رنگا رنگ. دست به دامن حضرت معصومه شدم. گفتم:« خانوم! امروز روز قشنگیه چون تو دختر پاک و آسمونی توش به دنیا اومدی. روم سیاهه تو هم میدونی. اما دامن تو پاکه پاکه. دستم به دامنت. هرچی به خودم نگاه میکنم سرمایه ای نمیبینم که برا تربیت دخترم به اون امیدوار باشم. ولی به شما و کرمتون خیلی خیلی امیدوارم. نا امیدم نکن. این روسری رو تو روز تولدت براش خریدم و به ضریحت معطرش میکنم. خودت عفت و پاکی رو همیشه سایه ی دخترم کن. دوستتدارم اگرچه روسیاهم. دوستتدارم...»
لینکها:
عکسهای طاهره: 1  2  3  4 
چیلیکم رو هم ببینید چند تا عکس از طاهره توش گذاشتم البته از زاویه ی دیگه ای! 1
خاطراتم در تبلیغ: 1  2




کلمات کلیدی : عکس، زن، دختر، پسر، آرایش، زیبایی، تفاوت

با کی میخوام بجنگم؟!

ارسال‌کننده : در : 89/7/9 9:46 صبح

من ِ دختر میگم آزادی!
توی پسر هم می گی آزادی!
من ِ دختر حجاب رو می ذارم کنار
تو پسر هم اندامت رو عرضه می کنی
اینطوری متحد بشیم...
متحد بشیم تا حرف خدا رو خاک مالی کنیم .

این حرفها دلش رو راضی نکرد، یعنی چی؟! چیو لگد مال کنم؟! با کی میخوام بجنگم؟!

من به یک خدا اعتقاد دارم، یک آفریننده، خدایی که من رو بوجود آورد، بهم نفس داد، بهم قدرت تفکر و تعقل داد، قدرت تصمیم گیری داد.

با این حال با فشار و اجبار منو تو منگنه نذاشت و گذاشت خودم انتخاب کنم.

گذاشت خودم انتخاب کنم، ولی با این حال راه رو نشونم داد.

حالا نمک بخورم نمک دون بشکنم؟!

فکر میکنم بواسطه ی این کار، خودم رو بیشتر خاک مالی می کنم تاحرف خدا رو.

چون طلا هر چقدر هم روش خاک ریخته بشه بازم طلاست.




کلمات کلیدی : حجاب، آزادی، دختر، پسر، اعتقاد، اتحاد، قدرت انتخاب، طلا

راضیه و ریحانه

ارسال‌کننده : در : 88/11/27 4:7 صبح

راضیه و ریحانه
این کوچولوها چه شباهت هایی دارند؟
1- هر دو دخترهستند.
2- هر دو یک سال و نیمه اند.
3-  شروع نامشان با حرف«ر» و پایانش با حرف «ه» است.
4- ساکن قم اند.
5- هر دو تک دخترند.
6- هر دو یک عمو و یک عمه دارند و خاله ندارند.
7- پدر هر دو طلبه ی سطح 3 هستند.
8- مادر هر دو طلبه ی جامعه الزهرا هستند.
9- پدر هر دو وبلاگ نویس اند.
10- مادر هردو وبلاگ نویس اند.
11- مادر هر دو دستی در گل دختر دارند.
و...
شباهت ها شاید بیشتر باشند.
شباهت ها شاید با ربط یا بی ربط باشند.
شباهت ها شاید...
تا چشم به هم بزنیم این دوتا دختر هم بزرگ می شوند.
اما سئوالی که بارها از خودم می پرسم این است:
آیا «ریحانه» و «راضیه» هم مانند مادر و پدرشان وبلاگ نویس خواهند شد؟ آیا آنها خاطره ی خوشی از وبلاگ نویسی خواهند داشت که تمایلی به آن داشته باشند؟ آیا...شاید آن زمان ارتباطات،رایانه و فن آوری دیجیتال جور دیگری باشند. چه کسی می داند؟...

...الله اعلم




کلمات کلیدی : دختر، وبلاگ نویس

دختر

ارسال‌کننده : در : 88/11/18 8:54 صبح

به نام خدا
به نظرم جامعه شناسی و روان شناسی خیلی میتونه تو زندگی به آدم کمک کنه. اینکه دور رو برت رو، آدم ها و اتفاقات جامعه رو بتونی تحلیل کنی و ازشون درس بگیری.
باتوجه به شناختی که از افکار فمینیستی بعضی از زنان در طول  زندگیم پیداکردم فکر میکنم فمینیست تو ایران تعریف خاص به خودش رو داره. کار به توضیح و تفسیرات خاص و علمیش ندارم ولی دیده ها و شنیده هام بهم میگن:
زنانی که تمایل به افکار فمینیستی دارن اکثرا کسانی هستند که از بچگی مورد بی مهری اطرافیان بخصوص پدر و مادرشون قرار گرفتند. روان شناسا میگن دخترایی که از طرف پدر محبت درست حسابی نمیبینن در آینده دچار خودکم بینی وعقده میشن. بعضیام میگن اگه مادری به دخترش به خاطر جنسیتش سرکوفت بزنه(مثلا بگه ضعیفی، لوسی و...) یا جلوی دخترش به پسرش به خاطر جنس مرد بودنش توجه و محبت افراطی داشته باشه در آینده اون دختر با جنسیتش مشکل پیدا میکنه و بر اساس خاطرات بدی که از کودکی و نوجوونی داشته تمام مشکلاتش رو میخواد به جنسیتش ربط بده. مثلا مدام بگه: «ای کاش من پسر بودم.»
متاسفانه در بعضی از اقوام حتی در ایران به جنس پسر خیلی توجه و علاقه نشون میدن. خوندن شعرای محبت آمیز از طرف مادرا برا پسراشون در مقابل دخترشون و در عوض بی توجهی به اون.(پسر پسر قند عسل)...یا تاکید مادر بزرگ ها یا پدر بزرگ ها به مادران باردار که:«باید پسر به دنیا بیاری.» غافل از اینکه جنسیت جنین مربوط به ویژگی های ژنتیکی،جسمی و روحی  پدر داره نه مادر!
گاهی مادرها یا مادر بزرگ های نا آگاه از مسائل تربیتی وقت بازی که می رسه فرصت، امکانات و اجازه رو به پسر میدن نه دختر و فکر میکنن دخترا باید یه گوشه بشینن. طبق تجربه ای که دارم بعضی از شهر ها مردمانش به قول معروف «پسر دوست» هستن. این خصلت اشتباه رو تو اصفهانی ها و ترک ها زیاد دیدم.(امیدوارم به کسی برنخوره چون ما خودمون هم یه رگ اصفهانی داریم و هم یه رگ ترک)
قربون رسول خدا و آل پاکش برم که اون زمان که تو اروپا و امریکا حتی از گوشت دختراشون موقع قحطی میخوردن، اونها رو به اتهام داشتن روح شیطانی ذبح میکردن، در معامله با کالایی عوض میکردن، یا تو هند با شوهر می سوزوندن و... اون موقع فرمودند«فرزند دختر رحمت خداونده». الان هم بارها از روحانیون پای منبرشون شنیدم که خطاب به آقایون میگفتند:«پدر عزیز! وقتی از بیرون میای بعد از همسرت در درجه ی اول به دخترت توجه و محبت کن. اون رو ببوس و دست نوازش به سرش بکش. اگه چیزی از بیرون خریدی اول به او بده. اگه دخترت زمین خورد سریع برو سراغش و کمکش کن و....»
همیشه سعی کردم به «دیده ی عبرت» به آدم ها و اتفاقات اطرافم نگاه کنم و سی کردم اشتباهات دیگران رو تکرار نکنم. دلم میخواد انقدر به دخترم محبت کنم که سیراب بشه و پس فردا که وارد اجتماع شد با اولین لبخندی که میبینه گول نخوره! دوست دارم انقدر شخصیت بهش بدم که وقتی بزرگ شد به خاطر دختر بودنش از خدا تشکر کنه. اگه فقط یه آرزو تو زندگیم داشته باشم اینه که وقت مرگم به«مادری کردنم» افتخار کنم.
دختر و پسرم و پسر همسایه مون
بازی جزء جدانشدنی زندگی بچه هاست. اونها تو بازی زندگی کردن رو یاد میگیرن و این فرصت خیلی خوبی به یه مادر میده تا نکات تربیتی رو اعمال کنه. کسانی که رابطه ی من و بچه هام رو دیدن میگن که خیلی با اون ها بازی میکنم. سعی میکنم با هرکدوم طبق علائقشون بازی کنم. مثلا با پسرم: تفنگ بازی، ماشین بازی و فوتبال و با دخترم: خاله بازی،لی لی، نقاشی و... هرچی خودشون بخوان. یادمه گلپر یه بار نوشته بود دخترای این دوره زمونه با تفنگ و ماشین بازی میکنن. راضیه ی ما هم وقتی شور و حرارت داداشش تو بازی رو میبینه به بازی های پسرونه علاقه نشون میده. البته تفنگ بازی و ماشین بازیش ویژگی های خودش رو داره. مثلا وقتی ماشینش تصادف میکنه اون رو میبوسه و نوازش میکنه یا اگه تو تفنگ بازی ما رو بکشه سریع میاد سراغمون و مثلا پرستارمون میشه و مداوامون میکنه.

و ثبت میکنم لحظات زندگیم را و عشق...  




کلمات کلیدی : کودک، مادر، دختر، پسر، بازی

انقلاب، دختر شایسته را به کجا رساند؟

ارسال‌کننده : گل دختر در : 88/11/16 3:1 صبح

قبل از انقلاب : هر سال دختر شایسته ایرانی در هتل هیلتون تهران انتخاب می شد و برای مسابقات جهانی به آمریکا صادر... ببخشید عازم می شد! حداقلهای یک دختر شایسته سن بین 14 تا 18، تجرد، رضایت نامه از والدین و ده نفر از دوستان، تسلط به یک زبان خارجه و طبیعتا زیبایی خیره کننده بود. دختران شایسته پس از انتخاب در بهترین حالت به سمت تبلیغات تلویزیونی و مجلات مد کشیده می شدند. مادرم تعریف می کنند که یکی از دختران مدرسه شان دختر شایسته شد و یک بار که شاه به شیراز آمد برای استقبالش رفت و گل تقدیمش کرد و خب آن سالها خیلی کار مهمی بود!

دهه شصت: ذکر خیر دختر شایسته – ولو با تغییر ملاک ها- کار ناشایستی بوده. خانم اسکندری که در دهه 60 سردبیر  نشریه "زن روز" بودند می گوید: "من در همان زمان هم که سردبیر نشریه بودم این طرح را دادم، اما بر اساس جو آن زمان مخالفت شد و می گفتند که چگونه می شود دختری را نمونه انتخاب کنید و فضای ارزشی آن زمان را نداشته باشد؟ البته من می گفتم می توانیم گروهی را به عنوان نمونه انتخاب کنیم، اما این طرح پذیرفته نشد. "

دهه هشتاد: طرح دختر شایسته با تغییر نام به "دختر نمونه" و با تغییر ملاک ها دوباره سر زبان  افتاد. طرحی که هنوز چند و چونش مشخص نیست. برخی می گویند باید گروهی را که هرکدام جلوه ای از ارزشهای یک دختر مسلمان دارند را نمونه معرفی کنیم و بعد بگوییم تنها حضرت زهرا – سلام الله علیها- جامع تمام این صفات هستند. بعضی، همکارهای نهادهای مختلف را طلب می کنند. عده ای شاخص گذاری برای ملاک های معنوی را سخت یا محال می دانند. گروهی هم معیارهای جالبی مثل با حجاب بودن، با اخلاق بودن، فرزند صالح بودن و درس خوان بودن را مطرح کرده اند.

گل دخترانه: سیر منطقی درستی دارد این جریان و سرعتی هم لاک پشتی. ابتدا رد انتخاب ناشایست دختر شایسته، سپس شک در تکرار اشتباه گذشته و بعد تلاش برای خلق ملاک هایی معنوی؛ کاری که باید همان اوایل انقلاب می شد و هر وقت هم از آبش بگیرند تازه است.

فعلا تا اینجا را داشته باشید که وضعیت زنان در طول انقلاب به اینجا رسیده که مادری که زمان انقلاب اوایل جوانی اش بوده و محیط فاسد جامعه قهرا از بسیاری تفریحات سالم و فرصت های علمی منعش می کرده و حتی ارتباط با همکلاسی هایش برای خانواده اش نگران کننده بوده ولی با تلاش خودش درس خوانده و دانشگاه قبول شده... من امشب پای کامپیوتر شخصی همین مادر نشسته ام و دارم صفحات اینترنتی که برای سخنرانی اش مطالعه کرده را خوراک مطلبم می کنم و برای همین هم هست که در این نوشته نیم فاصله ندارم! خرده نگیرید...

+ یکی بود یکی نبود ...یه دختر نمونه بود



کلمات کلیدی : زنان، دختر، انقلاب اسلامی، دختر شایسته، دختر نمونه

   1   2   3   4      >

الکسا