ارسالکننده : در : 88/11/27 4:7 صبح
این کوچولوها چه شباهت هایی دارند؟
1- هر دو دخترهستند.
2- هر دو یک سال و نیمه اند.
3- شروع نامشان با حرف«ر» و پایانش با حرف «ه» است.
4- ساکن قم اند.
5- هر دو تک دخترند.
6- هر دو یک عمو و یک عمه دارند و خاله ندارند.
7- پدر هر دو طلبه ی سطح 3 هستند.
8- مادر هر دو طلبه ی جامعه الزهرا هستند.
9- پدر هر دو وبلاگ نویس اند.
10- مادر هردو وبلاگ نویس اند.
11- مادر هر دو دستی در گل دختر دارند.
و...
شباهت ها شاید بیشتر باشند.
شباهت ها شاید با ربط یا بی ربط باشند.
شباهت ها شاید...
تا چشم به هم بزنیم این دوتا دختر هم بزرگ می شوند.
اما سئوالی که بارها از خودم می پرسم این است:
آیا «ریحانه» و «راضیه» هم مانند مادر و پدرشان وبلاگ نویس خواهند شد؟ آیا آنها خاطره ی خوشی از وبلاگ نویسی خواهند داشت که تمایلی به آن داشته باشند؟ آیا...شاید آن زمان ارتباطات،رایانه و فن آوری دیجیتال جور دیگری باشند. چه کسی می داند؟...
...الله اعلم
کلمات کلیدی :
دختر،
وبلاگ نویس
ارسالکننده : گل دختر در : 88/11/24 8:0 عصر
فمینیسم اسلامی
شرابی است
که با ذکر بسم الله می نوشند.
کلمات کلیدی :
زنان،
فمینیسم اسلامی
ارسالکننده : گل دختر در : 88/11/24 7:44 عصر
حال و هوای شیراز که بهمان می خورد ناخودآگاه عرق شیرازی مان هم گل می کند. بیست و دو بهمن امسال شیراز بودیم. دور از جان شیرازی های عزیز که سابقه کاهو ترشی و روی چمن وسط بلوار کتلت سرخ کردنشان گوش فلک را کر کرده گفتیم این بار بلا به دور سنت شکنی کنیم و صبح، زودتر از همیشه عازم راهپیمایی شویم.
ساعت ده که دیگر ماشین را پارک کرده بودیم و داشتیم گلومان را برای شعار دادن صاف می کردیم حس صبح علی الطلوع را داشتیم! اما این بار انگار خروس خوان در شیراز بمب بیدار باش زده باشند... خیابان ها مملو از جمعیت بود؛ یعنی این پدیده وقوعش در شیراز نه «به ندرت» بلکه « کاملا نادر» بود.
جالب ترین صحنه ای که دیروز دیدم وقتی بود که از خستگی روی جدول کنار خیابان نشسته بودیم. خانمی با مانتوی طوسی دست دختربچه 4 ساله اش را گرفته بود و دقیقا جلوی ما توقف کرد. دختر خسته شده بود و می خواست بنشیند. مادر نوازشش می کرد. از کیفش یک بیسکویت درآورد و به دختر داد. مادر گفت: عزیزم اگه می خواستیم بشینیم که خونه می موندیم!
مردم ما مردمی هستند که وقتی به صحنه می آیند تا آخر خط می مانند.
کلمات کلیدی :
شیراز،
22 بهمن،
سحرخیزی
ارسالکننده : در : 88/11/22 4:20 عصر
این چه مدل است که هر وقت نامی از حجاب آورده می شود، سریع چشم ها روی خانم ها زوم می شود؟!
پس این وسط مردها چه سهمی از این کلمه دارند؟
اگر مانتوی کوتا پوشیدن ، آستین ها را تا بازوان بالا زدن ، مو بیرون گذاشتن، پاچه های شلوارشان را تا زانو چاک دادن و ... بی حجابی ست و به ما می گویند زن ها نباید طوری پوشش داشته باشند که مانند مردها شوند
پس
پس ما هم می گوییم مردها هم حق ندارند مانند زن ها باشند! مانند زن ها ابرو بردارند، مو هایشان را رنگ کنند، یا مدل زنانه کوتاه کنند ، ارایش کنند، کفش های پاشنه دار بپوشند، گردنبند بیاندازند، گوشواره از گوش خود آویران کنند، ناخن بلند کنند...
از این طرف مدام به زنان می گویند حجاب رعایت کنید و با ارایش های زننده خارج نشوید ولی از این غفلت کرده اند که در این زمینه مردان گوی سبقت را از زنان ما ربوده اند!
با این وجود با کدام منطق میخواهید زنان را به داشتن حجاب قانع کنید در حالی که خود مردان از این مقوله بی نصیب هستند؟
وقتی به اطرافم نگاه می کنم، دیگر نه از آن زنانه بودن زنان ما خبری ست و نه از آن مردانه بودن مردان ما!
زنان پوششی کاملا مردانه گرفته اند و مردان ظاهری زنانه! انگار هویت خود را باخته اند و یا سر در گم در شخصیت اصلی شان!
کلمات کلیدی :
آرایش مردان،
پوشش مردان،
حجاب مردان،
هویت اصلی،
مردان زن نما،
زنان مرد نما
ارسالکننده : در : 88/11/18 8:54 صبح
به نام خدا
به نظرم جامعه شناسی و روان شناسی خیلی میتونه تو زندگی به آدم کمک کنه. اینکه دور رو برت رو، آدم ها و اتفاقات جامعه رو بتونی تحلیل کنی و ازشون درس بگیری.
باتوجه به شناختی که از افکار فمینیستی بعضی از زنان در طول زندگیم پیداکردم فکر میکنم فمینیست تو ایران تعریف خاص به خودش رو داره. کار به توضیح و تفسیرات خاص و علمیش ندارم ولی دیده ها و شنیده هام بهم میگن:
زنانی که تمایل به افکار فمینیستی دارن اکثرا کسانی هستند که از بچگی مورد بی مهری اطرافیان بخصوص پدر و مادرشون قرار گرفتند. روان شناسا میگن دخترایی که از طرف پدر محبت درست حسابی نمیبینن در آینده دچار خودکم بینی وعقده میشن. بعضیام میگن اگه مادری به دخترش به خاطر جنسیتش سرکوفت بزنه(مثلا بگه ضعیفی، لوسی و...) یا جلوی دخترش به پسرش به خاطر جنس مرد بودنش توجه و محبت افراطی داشته باشه در آینده اون دختر با جنسیتش مشکل پیدا میکنه و بر اساس خاطرات بدی که از کودکی و نوجوونی داشته تمام مشکلاتش رو میخواد به جنسیتش ربط بده. مثلا مدام بگه: «ای کاش من پسر بودم.»
متاسفانه در بعضی از اقوام حتی در ایران به جنس پسر خیلی توجه و علاقه نشون میدن. خوندن شعرای محبت آمیز از طرف مادرا برا پسراشون در مقابل دخترشون و در عوض بی توجهی به اون.(پسر پسر قند عسل)...یا تاکید مادر بزرگ ها یا پدر بزرگ ها به مادران باردار که:«باید پسر به دنیا بیاری.» غافل از اینکه جنسیت جنین مربوط به ویژگی های ژنتیکی،جسمی و روحی پدر داره نه مادر!
گاهی مادرها یا مادر بزرگ های نا آگاه از مسائل تربیتی وقت بازی که می رسه فرصت، امکانات و اجازه رو به پسر میدن نه دختر و فکر میکنن دخترا باید یه گوشه بشینن. طبق تجربه ای که دارم بعضی از شهر ها مردمانش به قول معروف «پسر دوست» هستن. این خصلت اشتباه رو تو اصفهانی ها و ترک ها زیاد دیدم.(امیدوارم به کسی برنخوره چون ما خودمون هم یه رگ اصفهانی داریم و هم یه رگ ترک)
قربون رسول خدا و آل پاکش برم که اون زمان که تو اروپا و امریکا حتی از گوشت دختراشون موقع قحطی میخوردن، اونها رو به اتهام داشتن روح شیطانی ذبح میکردن، در معامله با کالایی عوض میکردن، یا تو هند با شوهر می سوزوندن و... اون موقع فرمودند«فرزند دختر رحمت خداونده». الان هم بارها از روحانیون پای منبرشون شنیدم که خطاب به آقایون میگفتند:«پدر عزیز! وقتی از بیرون میای بعد از همسرت در درجه ی اول به دخترت توجه و محبت کن. اون رو ببوس و دست نوازش به سرش بکش. اگه چیزی از بیرون خریدی اول به او بده. اگه دخترت زمین خورد سریع برو سراغش و کمکش کن و....»
همیشه سعی کردم به «دیده ی عبرت» به آدم ها و اتفاقات اطرافم نگاه کنم و سی کردم اشتباهات دیگران رو تکرار نکنم. دلم میخواد انقدر به دخترم محبت کنم که سیراب بشه و پس فردا که وارد اجتماع شد با اولین لبخندی که میبینه گول نخوره! دوست دارم انقدر شخصیت بهش بدم که وقتی بزرگ شد به خاطر دختر بودنش از خدا تشکر کنه. اگه فقط یه آرزو تو زندگیم داشته باشم اینه که وقت مرگم به«مادری کردنم» افتخار کنم.
بازی جزء جدانشدنی زندگی بچه هاست. اونها تو بازی زندگی کردن رو یاد میگیرن و این فرصت خیلی خوبی به یه مادر میده تا نکات تربیتی رو اعمال کنه. کسانی که رابطه ی من و بچه هام رو دیدن میگن که خیلی با اون ها بازی میکنم. سعی میکنم با هرکدوم طبق علائقشون بازی کنم. مثلا با پسرم: تفنگ بازی، ماشین بازی و فوتبال و با دخترم: خاله بازی،لی لی، نقاشی و... هرچی خودشون بخوان. یادمه گلپر یه بار نوشته بود دخترای این دوره زمونه با تفنگ و ماشین بازی میکنن. راضیه ی ما هم وقتی شور و حرارت داداشش تو بازی رو میبینه به بازی های پسرونه علاقه نشون میده. البته تفنگ بازی و ماشین بازیش ویژگی های خودش رو داره. مثلا وقتی ماشینش تصادف میکنه اون رو میبوسه و نوازش میکنه یا اگه تو تفنگ بازی ما رو بکشه سریع میاد سراغمون و مثلا پرستارمون میشه و مداوامون میکنه.
و ثبت میکنم لحظات زندگیم را و عشق...
کلمات کلیدی :
کودک،
مادر،
دختر،
پسر،
بازی